اینگونه «دل» کور میشود!
اینگونه «دل» کور میشود!
اینگونه «دل» کور میشود!
امام علی علیهالسلام، زمانی که دل آماده موعظه و تذکر است را به بشریت نشان داده و فرمودند: «دلها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دلها را آنگاه به کار وادارید که بخواهند؛ زیرا اگر دل را بهاجبار به کاری واداری، کور میگرد».
تذکّر؛ روشنیبخش جان
یکی از شیوههای تربیت و هدایت، موعظه حسنه و تذکّر است که نیاز فطری انسان بوده و بدون آن، دل بهغفلت و ضلالت دچار میشود. تذکر، روشی قرآنی است به این معنی که گفتار یا رفتار مربی بهگونهای باشد که متربی را نسبت به آنچه از یاد برده و یا از آن بیخبر است، آگاه سازد و احساسات او را در قبال آن برانگیزد. نتیجه این روش، هوشیار شدن و متذکرشدن متربی و ایجاد نوع بیداری برای طی مسیر هدایت در اوست. به فرموده امام علی علیهالسلام: «الموعظهُ جلاءُ القلوبِ و صقالُ النفوس؛ موعظه، جلا دهنده قلبها و روشنیبخش جانهاست».
با مردم به بهترین روش سخن بگو
روش نیکوی موعظه و تذکّر در قرآن کریم نیز بعد از حکمت مورد تأکید قرارگرفته است؛ چنانکه خداوند خطاب به پیامبر خود در راه ابلاغ رسالت فرمود: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/125)؛ «ای پیامبر! مردم را به راه خدا با کلام حکمت بار و موعظه حسنه دعوت کن و با آنها به بهترین شیوه، سخن بگو».
عبرت چراغ راه آینده است؛ زیرا «و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛ اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیری، آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛ تاریخ تکرارپذیر است.
یادآوری نعمتها و تکالیف ابتدا در حق خود و آنگاه در حق دیگران، ازآنرو لازم است که در طریق معرفت و رشد یا درمان باشد.
پیامبران عقلها را بیرون میآورند
امیر مؤمنان علیهالسلام ندای وعظآمیز پیامبران را چنین میداند: «پس خدای تعالی پیامبران خود را برانگیخت و ایشان را پیدرپی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود، بطلبند و نعمتهای فراموششده را یادآوری و از راه تبلیغ با ایشان گفتگو کنند و عقلها را از زیر غبار ضلالت و غفلت بیرون آورند و به کار اندازند».
دل را مجبور کنی، کور میگردد
امام علی علیهالسلام، زمانی که دل آماده موعظه و تذکر است را به بشریت نشان داده و فرمودند:
«إن للقلوب شهوه و اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها فانّ القلوب إذا أکره عمی؛ دلها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دلها را آنگاه به کار وادارید که بخواهند؛ زیرا اگر دل را بهاجبار به کاری واداری، کور میگردد».
یک روش ایدئال تربیتی
یکی از راههای موعظه و تذکّر، عبرت است. تأکید بر عبرت در مسیر موعظه و تذکّر بهمثابه یک روش ایدئال تربیتی، به دلیل پیامدهای مطلوب است که در تربیت دارد. این پیامدها از دیدگاه امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه بدین قرارند:
یادآوری نعمتها و تکالیف ابتدا در حق خود و آنگاه در حق دیگران، ازآنرو لازم است که در طریق معرفت و رشد یا درمان باشد
عبرت، کلید بصیرت است:
زیرا «مَنْ اعتبر أبصر و مَنْ أبصر فَهِمَ و مَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛ کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد، میفهمد و آنکه بفهمد، دانشآموخته است».
عبرت، عامل انتقال تجارب است:
«إنّما العاقل مَنْ وَعَظته التّجاربُ؛ همانا عاقل، کسی است که تجربهها او را پند دهند».
همچنین امیر مؤمنان علیهالسلام در وصیتی به فرزند خویش امام حسن مجتبی علیهالسلام میفرمایند: ای پسرم! اگرچه من بهاندازه همهکسانی که پیش از من میزیستهاند، عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم؛ تا بدان جا که همانند یکی از آنها شدم؛ بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسید، با همه آنها از اول تا آخر بودهام. پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم. از میان تمام آنها، قسمتهای مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آنها زیبایش را برایت برگزیدم و ناشناختههای آن را از تو دور کردم».
عبرت، عامل بازداری از خطاست:
«الاعتبارُ یقودُ إلی الرُّشد؛ عبرت گرفتن، انسان را بهسوی راه صواب و درست میکشاند».
ثمره این هدایتگری نیز دوری از خطاست: «الاعتبارُ یُثْمَرُ العصمه؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».
عبرت چراغ راه آینده است؛ زیرا «و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛ اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیری، آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛ تاریخ تکرارپذیر است.
حرف آخر
هر کس نقش مربی را در جامعه ایفا میکند، باید اصل را در تذکر و تذکار قرار دهد و حتی نسبت به کسانی که احتمال میدهد که تأثیری ندارد، تذکر را داشته باشد؛ چراکه انسان امور به تکلیف و وظیفه است نه نتیجه و آنکه نتیجه را پدید و ایجاد میکند خداوند است.
منابع:
– ترجمه نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ص 33.
– ترجمه نهجالبلاغه، محمد دشتی، ص 205
– نهجالبلاغه، خطبه 208، نامه 49، نامه 31.
– غررالحکم و درر الکلم، شرح سید جمالالدین خوانساری، ج 3، ص 75، ح 3863؛ ج 1، ص 291، ح 1.
منبع: تبیان