سید حسین نقیبی
سید حسین نقیبی
سید حسین نقیبی
هیچ عشقی به کشتن آدمها نداشتیم
(قسمت دوم)
مقدمه: اگر قسمت قبلی این مصاحبه را خوانده باشید حتماً متوجه شدهاید که گفتگوی ما با یکی از استخوان خورد کردههای دستگاه قضایی کشور است از همان مردانی که پایههای شکلگیری نظام قضایی جمهوری اسلامی را بنا نهادند و با پایمردی و ایستادگی در برابر ناملایمات کاری کردند کارستان مجاهدتهایشان به بار نشست و سیستم قضایی مبتنی بر شریعت نورانی اسلام شکل گرفت هرچند که این چرخ شاید بهخوبی آنچه امیدواران به مدینه فاضله به آن آرزومند بودند نچرخید اما ارزش تلاشهای شبانهروزی عدهای جوان بیآلایش که حالا گرد پیری بر چهرهشان نشسته و کوله باری از تجربه را با خوددارند بالا و قابلتقدیر است پای صحبتهای یکی از این پیشکسوتان عدالت نشستهایم به گوش جان و شنیدیم از ایشان از همکاری با مرحوم آذری قمی و ماجراهای مربوط به آن دوران و اکنون در ادامه میخوانید:
سؤال: چند نفر بودید؟
پاسخ: حدود سی نفر بودیم. مرحوم حاج مهدی عراقی، مرحوم آیتالله حاج سید ابوالفضل موسوی تبریزی، مرحوم آیتالله خلخالی، حضرت آیتالله جنتی، حضرت آیتالله محمدی گیلانی، مرحوم آقای زوارهای و تعداد زیادی که اسامیشان در ذهنم نیست و جوانها اگر اشتباه نکنم مرحوم آقای کچویی و تعدادی دیگر از سیاسیون و….
رفتیم خدمت امام قبل از اینکه برویم در تهران از بچههای سازمان مجاهدین خلق کسی پیش من آمد و گفت به خدمت امام میرویم و شما باید حرف بزنید، گفتم من به چه مناسبت، گفتند ما شمارا قبول داریم. گفتم نه اینهمه آیتالله هستند، کمی که گذشت مرحوم حاج مهدی عراقی آمد و گفت خدمت آقا میرویم شما صحبت کنید، گفتم شما هستید، آقای جنتی و خلخالی هستند چرا من صحبت کنم؟ گفتند همه آقایان شمارا قبول دارند. اگر اشتباه نکنم حضرت آقای گیلانی هم این تذکر را به من دادند که شما صحبت کنید.
درهرصورت من از طرف جمع عرایض را تقدیم کردم و گفتم این آییننامه چنین است و درجاهایی اشکال دارد. حضرت امام به من فرمودند که جنابعالی با آقای هاشمی صحبت کنید و بگویید همین چیزهایی که شما گفتید و من هم قبول دارم در آییننامه وارد شود.
من با آقای هاشمی رفسنجانی تلفنی صحبت کردم، جوان بودم کمی هم تند با ایشان صحبت کردم و گفتم شورای انقلاب ضعیف عمل میکند، شما چرا اینطور عمل میکنید، ایشان فرمودند مگر کار ما چه اشکالی دارد؟ گفتم ما فکر کردیم که شما یکمشت پیروپاتال آنجا هستید و از شما این آییننامه بیرون آمده و شما این انقلاب را نمیبینید، بعد از هشت هزار سال سلطنت، امروز کار به دست مردم افتاده است ما میخواهیم به اتهامات کسانی که خیانت و جفا کردهاند رسیدگی کنیم و این آییننامهای میشود و جلوی دست ما را میگیرد. ولی حرفهای من تند بود. نباید اینطور تند با آنها حرف میزدم و بعد تا چندین سال کاری میکردم که آقای هاشمی مرا نبیند چون فکر میکردم اگر مرا ببینند ناراحت میشوند چون تند حرف زده بودم. درهرصورت ایشان عرایض ما را پذیرفت و اصلاحات را در آییننامه انجام دادند. ما محاکمات و بازجوییها را طبق آن آییننامه انجام میدادیم، طبق آن آییننامه که شاید پیشنهاددهنده این مادهاش خودم بودم که هر دادگاه یک حقوقدان، یک رئیس دادگاه که حاکم شرع باشد و یک معتمد از بین مردم باید داشته باشد.
دادگاههای ما با حضور این سه نفر بهعلاوه دادستان تشکیل میشد و حکام شرع که در آن موقع رفتیم از خدمت امام تقاضا کردیم و ابلاغ گرفتند. همین آقایان ازجمله آقای گیلانی، جنتی، خلخالی، آقای آذری قمی، آقای موسوی تبریزی زحمت میکشیدند و احکام را صادر میکردند.
دادگاهها را با این کیفیت من تشکیل میدادم تا من بودم این کار را میکردم بعد از من هم این کار را ادامه دادند و تلویزیون آنها را ضبط کرده، فقط میگفتیم چهره ما را نگیرند والا پیدا بود چه کسانی پشت میز نشستهاند، متهم کجاست؟ دادستان کجاست؟
از طرف دیگر همه دادرسیهای ما با حضور 50 تا 200 نفر تماشاچی تشکیلشده است، خبرگزاریهای خارجی بودند و فیلم میگرفتند. ما تمام آیین دادرسی را رعایت میکردیم تا چه برسد بهحکم.
فکر نمیکنم تا امروز کسی نسبت به محاکماتی که در آن پنج – شش ماه اول اقدام شده است از جهت رعایت حقوق بشر، رعایت اصول دادرسی عادلانه ایراد گرفته باشد. اگر فرصتی پیدا شود و این محاکمات پخش شود مردم میبینند که هیأت دادگاه چه سوا لاتی کرده و متهمان ما چه توضیحاتی دادند نیاز نبود که ما آنها را از زندان یا از جهنم بترسانیم، خودشان در حالی بودند که آنچه را که کرده بودند میگفتند ما سعی میکردیم این شور را کنترل کنیم.
یک آقایی به نام سید محسن حسین موسوی، سناتور خوزستان بودند و دبیر کل حزب رستاخیز و از سیاسیونی بودند که بسیار طرفدار شاه بودند. در انقلاب، مردم ایشان را در خوزستان گرفته بودند و در تهران در زندان ما بودند، یک روز وارد اتاقم شدم و دیدم نامهای آمده از نگهبانی زندان که ما آقای موسوی را به پاسداران تحویل میدهیم تا ببرند به خوزستان، گفتم چه کسی گفته؟ گفتند آقای هادوی از دادستانی کل دستور دادهاند، من نوشتم که ایشان بمانند. دو بار این کار تکرار شد، دفعه سوم آقای هادوی به من زنگ زدند و گفتند برادر، من دادستان کل هستم وقتی من نوشتهام ایشان بروند و شما میگویید نروند ما چه بکنیم، گفتم آقای هادوی این سناتور آنجا رئیس حزب رستاخیز بودهاند، اگر او به آنجا برود مردم او را میکشند، اجازه دهید همینجا محاکمهاش کنیم.
دوستان و روشنفکرانی که امروز زیر کولر مینشینند، لباس سیلک میپوشند و مینویسند چرا شما محاکمه بیقانون کردید، محاکمات انقلاب یادشان بیاید که ما مردم را نمایندگی میکردیم، اگر ما محاکمه نمیکردیم و رسیدگی نمیکردیم مردم آنها را در خیابان میکشتند.
در مقطعی بنده با مرحوم قطبزاده دعوا کردم، ایشان به خدمت امام رفتند، جلوی محاکمات را گرفتند، ده تا پانزده روز ما زندان را بستیم و محاکمه انجام ندادیم، مردم از همه جای محلات تهران، دستهبهدسته و خودجوش تظاهرات کردند و به زندان قصر آمدند و شعار دادند که محاکمات را راهاندازید، چرا این زندانیها را نگه داشتید؟ تا اینکه حضرت امام ابلاغ فرمودند که کارشان را شروع کنند و محاکمات را ادامه دهند. این خواست مردم بود نه اینکه عدهای متحجر، قشری، خلاف اصول و خلاف قانونی جمع شده باشند و بخواهند عدهای را بکشند.
در کودکی مرغ را در خانه سر میبریدند و میپختند- اینطور نبود که مرغ آماده باشد – هرروز که مرغ را در خانه سر میبریدند من دو روز غذا نمیخوردم، نه مرغ و نه آبگوشت را نمیخورم. ما با این روحیه رفتیم و دادستان انقلاب شدیم، شاهد اعدام کسانی بودیم که حاکم شرع تشخیص میداد که ایشان در حق مردم جفا و محاربه کرده است و مفسد است باید کشته شود. هیچ عشقی به کشتن آدمها نداشتیم و اتفاقاً بنده رفتارم با متهمین طوری بود که قبل از اینکه تیرباران شوند میآمدند دست میانداختند به گردن من و از من حلالیت میگرفتند، البته چندین بار آقایان پاسدار گفتند این کار را نکنید اینها تو را خفه میکنند ولی من میگفتم شما کاری نداشته باشید چون من میدانستم با آنها انسانی رفتار کردهام بعد هم به آنها میگفتم توبه کنید. بالاخره انقلاب است ناراحت نشوید و بههرحال کسی که احکم الحاکمین است خدای بزرگ است و آرامشی میدادم، آنها توبهنامه مینوشتند و وصیتنامههایشان وجود دارد که در وصیتنامههایشان از ما تشکر کردهاند. آقایانی که تاریخ مینویسند وارونه ننویسند بگویند مردم میخواستند امام هم بهعنوان رهبر مردم، هم بهعنوان مجتهد جامعالشرایط صلاح دانستند که محاکمه انجام شود. عدهای هم این کار را کردند.
در اوج روزهای انقلاب که شبها به ما حمله میکردند در زندان قصر که ما را بکشند و زندانیان را آزاد کنند، در همه جای مملکت لولههای نفت را میترکاندند، خانهها را آتش میزدند، طرفداران انقلاب را میکشتند در آن شرایط که ما محاکمات را اداره میکردیم، گفتند از صلیب سرخ آمدهاند زندان را بازرسی کنند. بچههایی که نگهبانی و مدیریت زندان را بر عهده داشتند طبیعتاً اسم حقوق بشر برایشان مدرن و شیک بود.
زنگ زدند و گفتند اجازه دهید اینها را بفرستیم بروند، گفتم نه اجازه دهید بیایند، پرسیدم چه کسی اینها را آورده، گفتند آقای دکتر لاهیجی – وی وکیل دادگستری و مسلمان بود و در زمان شاه نیز در حقوق بشر فعال بود. آقای دکتر لاهیجی گفت آقایان میخواهند زندان شمارا بازرسی کنند، گفتم بفرمایید- رفتیم تا رسیدیم به بند (1) اتاقی که آقای امیرعباس هویدا نخستوزیر در بازداشت ما بودند. بعد هم ما فهمیدیم که غرض عام هیأت دیدن آقای هویدا بود که ببینند زنده است، مرده است ما شکنجهاش میکنیم یا نه. ما اتاقتکی به ایشان داده بودیم و همچنین کتاب، تختخواب و وسایلی که از منزل برایشان آورده بودند. من هم با آقای هویدا در زندان خیلی دوست شده بودم، ایشان سؤالات هیأت را جواب دادند بعد که صحبتشان تمام شد ایشان گفتند من گلهدارم زیرا دراین اتاقی که مرا بازداشت کردهاند، نور ندارد و نم دارد، قدیمی است و مناسب نیست. من از صحبت آقای هویدا خندهام گرفت و گفتم آقای هویدا اینجا زندان قصر است، قصر قاجار است. قصر قاجاریه بوده است، دولت پهلوی اینجا را زندان کرده است، شما سیاسیون ما را اینجا زندانی کرده بودید، خود شما هم تشریف آوردید اینجا، ما که نساختیم که بد باشد، از خودتان گله کنید، اگر اصولی نیست چرا مردم را زندانی میکردید که آقایان هم تصدیق کردند. درهرصورت ما تا جایی لیبرالی عمل میکردیم که حتی نمایندگان صلیب سرخ را اجازه دادیم بازدید کردند و هر اشکالی بود نوشتند و ما برطرف کردیم. البته همیشه عشق باعقل منازعه دارد و این هم برمیگردد به خیلی پیشتر از انقلاب و بین شور و تدبیر. هرکسی که نظامی را عوض میکند یا نظامی را برمیاندازد و سامان میدهد گرفتار این مشکل بوده و هست. امثال بنده که سعی میکردیم انقلاب را در حدودی که میشود بهقاعده و سامانی در محدودهای که به ما سپردهشده بود جلو ببریم و عمل بکنیم، نهایتاً با دوستانی که این کارها را ارتجاعی، غیرانقلابی میدانستند روبهرو بودیم. فشارهای متعددی هم به ما میآمد منتهی ما سعی میکردیم مقاومت کنیم، آموزش دهیم و با مقاومتمان جلو ببریم.
منبع: تاریخ شفاهی قوه قضاییه- عباسعلی علیزاده