تنها نه او، که ما نیز در گور خفتگانیم
تنها نه او، که ما نیز در گور خفتگانیم
سرمقاله
تنها نه او، که ما نیز در گور خفتگانیم
محمدرضا خسروی
در دو سه روز اخیر روزنامهها، رادیوها، تلویزیونها و شبکههای اجتماعی در فضای مجازی، یکسره منادی و نماینده چیزی بودند شگفت، از جنس خبر که در واقع خبر نبود، عکس و حادثه و نمایش هم نبود، کشفی بود از جنس زهر، زهری بود از طعم زقوم، طرحی بود از تبار تهوع، غدّهای بود از نوع بدخیم و زخمی بود از تیره ناسور و در یک کلام وصلهای بود از صفت ناجور! روزنامه شهروند در صفحه نخست خود عکسی را نشان داده بود از گورهای بتنی پیش ساخته در حومه تهران که مردی فقیر و معتاد، یکی از آن قبرها را سرپناه ساخته بود با سقفی از پلاستیک تا در بی کجایی را شبی در آن بیارامد!
عکاس روزنامه البته لحظهای را شکار کرده بود که مرد مفلوکِ خفته در خاک، پلاستیک سقف قبر را کنار زده بود تا بیرون بیاید، و نیم تنه او با لباس ژنده، با چهره دژم و درهم طپیده و با چشمانی قی کرده و با مویی ژولیده کانّه خود مجسمهای از مرگ بود که قامت راست کرده باشد اما مرگی که لبخند میزند، مرگی که مجبورش کردهاند به زندگی برگردد، مرگی که به مراتب از زندگی خوشتر مینماید. کارتن خوابی از فراوانی نمونههایش در دارالخلافه مبارکه، شگفتیاش به باور بدل شده است اما این که کسی در عین زنده بودن از گور بستر کند و بر سنگ لحد سر بگذارد، در مخیله هیچ تنابندهای نمیگنجد. و ما که این را دیدهایم و زندهایم و من که این را میشنوم و هنوز دارم مینویسم حق داریم و حق دارم که تفو کنیم و تفو کنم نه بر چرخ گردون که بر حمیت و انسانیت و غیرت خود. ما در چه نسلی سر برآوردهایم که از محنت دیگران بی غم افتادهایم ما چگونه آدمی زادگانی هستیم که با پوستی کلفت میتوانیم این خاک بر سری را برتابیم؟ من عجالتاً به شهرداری و تأمین اجتماعی و ارباب دولت و که و کها که لابد حواسشان جای دیگری است کاری ندارم، مخاطب من همان مخاطب سعدی است که بی غمان از محنت دیگران را بحق آدم نمیشمرد. راستی در این خشکساران مروت و در این قحط سالان مردمی ما را چه میشود که خاموش نشستهایم و در بالا دستمان کسانی در پنتهاوس پانصد متری شب سمورشان را میگذرانند و در پایین دستمان کسانی شب خود را نه بر لب تنور که در ژرفای گور به صبح میرسانند. و با همین واگردانهای ذهنی بود که وقتی خبر کذا را در روزنامه خواندم، بر خویش پیچیدم که: تنها نه او که ما نیز/ در گور خفتگانیم!