تمثیل نابجا
تمثیل نابجا
سید روح الله مصطفی نژاد موسوی – رئیس شعبه 102 کیفری دو دماوند
اوایل که به خدمت قضایی درآمدیم داستانی نقل مجالس خانوادگی ما بود که هر دفعه و به بهانههای مختلف در جلسهای که من حضور داشتم آن را تعریف میکردند و باعث شرمساری ما میشدند.
دو نفر سر موضوعی با همدیگر به مخاصمه بر خواستند و برای حل مشکل پیش قاضیالقضات شهر رفتند. هرکدام از طرفین برای اینکه رأی و نظر قاضی را به سوی خود جلب کنند تحفهای تدارک دیدند. نفر اول قبل از حضور نفر دیگر نزد قاضی رفته و چند غاز را برای پیشکشی تقدیم کرده بود. قاضی تشکر کرد و گفت برو خیالت جمع باشد که حق با شماست.
نفر دوم که فرد متمولی بود مقداری اسکناس در پاکت گذاشته بود و قاضیالقضات به خاطر ضیق وقت آن را زیر کلاه خود قایم کرده بود.
در جلسهی دادگاه نفر اول که برای قاضی غاز آورده بود سر صحبت را باز کرد و حرفهایش را بیان کرد. قاضی گفت بله شما درست میگویید. نفر دوم هم به دفاع پرداخت و حرفهایش را بیان نمود و در آخر هم اشارهای به تحفهای که برای قاضی در پاکت گذاشته بود کرد و قاضی گفت بله میدانم حق با شماست. نفر اول که دید رأی قاضی بهیکباره برگشت شروع به سروصدا کرد و هی از جای خود بلند میشد و به قاضی با اشاره و ایماء یادآوری میکرد که من هم چند تا غاز برای شما آوردم و قاضی نمیدانست چه کار کند.
در نهایت که حوصلهی قاضی از قیلوقال طرفین سر رفته بود به نفر اول میگوید تو چرا مثل غاز گردنت را دراز میکنی؟ حرف این بنده خدا مثل اسکناس است که بالای سر من جا دارد. (اشاره به اسکناسهایی که طرف مقابل آورده بود)
و به شاکی میفهماند که بله غازی که شما آوردی کافی نبوده و اسکناسهای طرفت ارزشش از غاز شما بیشتر بوده.