بومیسازی جرمشناسی
بومیسازی جرمشناسی
بومیسازی جرمشناسی
ولی پوری
آن جرمشناسی که در کشورهای غربی مطرح است تحلیلی ارایه میدهد که با حوزه فرهنگ آنها هیچ چالشی ندارد و راحت به حوزه مصرف میرود.
جرمشناسی بومی غرب در کنار فلسفه خودش قرار دارد و تعامل مستقیم با آن دارد. اگر امروز فلسفه علم تغییر پیدا کند، فردا در نظریه جرمشناختی اثر میگذارد.
در جامعه ایران، عدهای آمده و جرمشناسی را پذیرفته و نظریات مربوط را با مجاهدت علمی به داخل ادبیات علوم جنایی ایران وارد کردهاند، در حالیکه هیچ ارتباطی با محیط فلسفی و با عقبه فلسفی کار خودشان ندارند.
تنها ارتباط آنان با نظریههای جرمشناسی، تعداد سالهایی است که رفتهاند و در محیط آنجا با استادان تعامل کرده و نظریههای آنها را فراگرفتهاند.
اما ارتباط آنان با نظریه در ایران شأن اجتماعی و نیز حقوقی است که میگیرند.
فضاییکه بومیشدن جرمشناسی به وجود میآورد طوری است که اگر قسمتی از شئونات و جهات را تغییر میدهد، در اینجا روابطی دگرگون میشود که متفاوت از تغییر در کشورهای غربی است.
در نتیجه جرمشناسی بخشی از واقعیات اجتماعی و نیز تأثیرگذار است.
نگاهی گذرا به تاریخ تحولات نظریههای راجع بهجرم نشان میدهد که تحولات فلسفی جهانغرب در شکلگیری و توسعه رشته جرمشناسی بسیار مهم بوده است. نوع رویکرد به انسان و جهانبینی او و رسالت و نقش او در جهان هستی و رابطه او با ذات مقدس الهی در این بیان از اهمیت بنیادی برخوردار است.
ممکن است عدهای با این دیدگاه که جرمشناسی به دلیل علمی و تجربیبودن، جهانوطنی است در جهت مخالفت با بومیسازی برآیند؛ در صورتیکه از این نکته غافل میشوند که موضوع جرمشناسی انسان است و اجتماعی که این انسان در آن با تخطی از هنجارهای حاکم که جرم نامیده میشود عنوان مجرم به خود میگیرد. علوم جنایی ماهیت فرهنگی دارند و در موضوع، مسأله و روش داوری تابع فرهنگاند، در نتیجه ادعای جهانوطنی برای آنها افسانهای بیش نیست.
یکی از آسیبهای بزرگ و چالشهای فرا روی بومیسازی این رشته این است که در بررسی اندیشههای کیفری و تحولات صورتگرفته در این علم در دانشکدههای حقوق بهنحوی بحث میشود که گویی تمامی این نظریهها از غرب و یونان و رم نشأت گرفته است و در نتیجه تحولات صورت گرفته در عصر رنسانس که نوعی رجعت به گذشته محسوب میشوند و نظریهپردازی اندیشمندان و فلاسفه غربی و علمگرایی قرن نوزده به بعد رشد و توسعه یافته و جهانی شده است.
در این بین، از اندیشههای بسیاری از اندیشمندان ایرانی اسلامی و فلاسفه بزرگ که راجع به این موضوع بهنحو مستقیم و غیر مستقیم نظریهپردازی کردهاند غفلت میشود.
در واقع مطالعات جرمشناختی در ایران دچار نوعی انقطاع تاریخی شده است؛ در صورتیکه اگر به سیر تاریخی پیشرفت علوم در غرب هم نظری بیفکنیم در خواهیم یافت که یکی از علل پیشرفت آنها ایجاد این ارتباط بین گذشته و حال است.
آنان هرگز پلهای اندیشهورزی خود را خراب نکردند. این انقطاع تاریخی در مطالعات علوم جنایی یک ازعوامل مهمی است که موجبات عدم بومیسازی و برخورد انتقادی با نظریههای غربی را فراهم ساخته است. در واقع در اینجا به یکی از خلأهای بزرگ در مطالعات جرمشناسی ایرانی بر میخوریم که همانا عدم ارایه نظریههای بومی و نظریهپ ردازی ایرانی است.