اخلاق منهای دین!
اخلاق منهای دین!
اخلاق منهای دین!
آیا اخلاق منهای دین میتواند وجود داشته باشد؟
آنچه مورد تضارب آرای دانشمندان است، رابطه اخلاق با دین است. در این زمینه به مطالب زیر توجه کنید.
مسأله رابطه دین و اخلاق از پر سابقهترین مباحث اندیشه دینی و اخلاقی است. فیلسوفان دین و اندیشمندان علم اخلاق درزمینه رابطه دین و اخلاق، اصالت دین یا اخلاق، ضمانت اجرایی اخلاق بهوسیله دین، سرچشمگی دین از اخلاق یا اخلاق از دین و سایر وابستگیها و نیازمندیهای دین و اخلاق سخن بسیار گفتهاند.
ازنظر اسلام انسان فطرتاً حقیقتگرا و باطل گریز است، زیرا رشد، کمال و سعادت او در گرایش بهحق و گریز از باطل در حوزه اندیشه، اخلاق و عمل فردی و اجتماعی تأمین میشود و نقش دین و انبیای الهی، بر همین اساس، تربیت انسان بر محور حق و عدالت و نفی ستم و باطل در حوزههای پیشگفته است.
آموزههای دینی بهخصوص اسلام مجموعهای از اعتقاد، اخلاق و رفتار انسان بر میزان حق و عدل است. با این رویکرد دین نقش بارزی در بیان اخلاق حق و رحمانی و نفی اخلاق شیطانی و باطل دارد.
البته همانگونه که اشاره شد انسان فطرتاً و بهصورت ساختاری این امور را درک میکند، اما فطرت کافی نیست، زیرا اگر فطرت کافی بود، بشریت مدرن امروزی با اندیشه سکولاریسم باید میتوانست با فطرت و درک عقلانی خود و خرد جمعی زندگی خویش را مدیریت کند، در حالی چالشهای فراروی او در تمامی عرصههای زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی، اثباتکننده این معنا است که اینچنین نیست و لازم است فطرت و اندیشه نا ورزیده او در ساحت دین و نبوت ورزیده و کارآمد شود.
نقش دین و انبیای الهی شکوفا ساختن فطرت و نهادههای ساختاری انسان و زمینهسازی برای درک شفاف حقیقت و عدالت و رهبری او در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی است و به اعتقاد ما انسان همواره به بیان وحیانی و رحمانی خداوند و رهبری اولیای او نیازمند است.
اما همانگونه که اشاره نیز شد در رویکرد دیگری که در مغرب زمین روییده است، وضعیت بهگونهای دیگر تعریف میشود. در حدود پانصد سال پیش پس از گسترش اندیشه مادی غرب تحت عنوان سکولاریسم و نفی دین از عرصه مدیریت جامعه، صاحبان این اندیشه بر آن شدند تا در حوزه فلسفه اخلاق، رابطه دین و اخلاق را تبیین کنند که البته به اقتضای اندیشه الحادی خود به نفی این رابطه پرداختهاند و سعی کردهاند فرهنگ، جامعه، اخلاق، حقوق، سیاست و خلاصه تمدنی بنیان نهند که بینیاز از آموزههای دین و خداوند باشد که البته به اعتقاد ما هرگز موفق نبودهاند.
طرح دیدگاهها:
در مسأله رابطه دین و اخلاق سه نظریه و دیدگاه کلی وجود دارد:
نظریه غیریت:
دین و اخلاق در این نگرش که متعلق به سکولارها و مخالفان دین است، دو عنصر متباین و غیر مرتبط با یکدیگر تلقی میشوند. آنها براین اعتقادند که دین و اخلاق هرکدام قلمرو خاصی دارند و هیچ ارتباط منطقی میان آنها وجود ندارد. اگر هم مسایل دینی با مسایل اخلاقی درجایی تلاقی پیدا میکند، صرفاً یک تلاقی اتفاقی است، زیرا هرکدام فضای خاص و قلمرو مشخص خود رادارند که از همدیگر جدا است، مانند دو مسافر که بهصورت جداگانه از یک مبدأ بهسوی مقصدی حرکت کردهاند و در بین راه و در یک نقطه مشترک بهصورت اتفاقی، همدیگر را ملاقات میکنند. به نظر میرسد که طرفداران تباین اخلاق از دین، درصدد بیان واقعیت موجود نیستند و بلکه بنا بر مصالح دیکته شدهای که حاصل اندیشه سکولار است، در پی جداسازی تعمدی این دو عرصه از هم میباشند. در این رویکرد الحادی، دین بر پایه معنویت فردی استوار است، ولی اخلاق بر پایه قرارداد اجتماعی و خرد جمعی و غریزه بشری میچرخد. براین اساس آنها اعتقاددارند که تداخل این دو موجب متضرر شدن اخلاق میشود، چراکه دین با برخی از آموزههای خود که بر پایه اعتقاد به خدا استوار است، اخلاق را از مدار اصلی و عرفی خود خارج میکند.
این دیدگاه علاوه بر طرح از ناحیه ملحدان و مخالفان دین، البته با رویکرد دیگری از سوی مؤمنان مسیحی مانند؛ کی یرکگور نیز مطرحشده است. به گمان وی، اگر کسی در حوزه اخلاق بماند، نمیتواند به مرحله ایمان پا بگذارد.
مدعیان نظریه تباین، برای اثبات ادعای خود به دلایلی تمسک جستهاند، ازجمله اینکه میان دین و اخلاق، تفاوتهای موضوعی وجود دارد. قلمرو دین مربوط به رابطه انسان باخدا است، اما اخلاق مربوط به روابط رفتاری انسانها با یکدیگر است.
این استدلال اعتبار ندارد، زیرا با توسعه و تعریف ارگانیکی دین به مجموعه حقایقی که بیانگر رابطه انسان باخدا، خود و دیگران است، معلوم میشود که اخلاق با دین رابطه ارگانیک دارد و خارج از آن نیست.
در این زمینه گفتنی است: هدف دین تربیت انسان است و تربیتپذیری انسان به دلیل نیازمندیهای گوناگون به رابطه باخدا (معنویت) و رابطه با خود و انسانهای دیگر (اخلاق) نیاز دارد و دین مسئول تأمین تمامی این نیازها بهصورت ارگانیک است.
استدلال دیگر این است که دین و اخلاق از جهت هدف فاقد وجه مشترک هستند. هدف دین، خدا گونه کردن آدمیان و تعالی بخشیدن به روح آنها است، ولی هدف اخلاق، ارائه دستورالعملهایی برای تصحیح روابط اجتماعی انسانها است.
این دلیل نیز مخدوش است، زیرا خدا گونه کردن آدمیان و تعالی بخشیدن به آنها از راههای گوناگونی ازجمله تصحیح روابط اجتماعی انسانها به دست میآید، پس هدف اخلاق از هدف دین جدا نیست و بهعنوان هدف متوسط دین تلقی میشود. کمال و تعالی بخشی به انسان از طریق قرب به خدای تعالی و کسب صفات رحمانی صورت میپذیرد و مکارم اخلاقی اگرچه حاصل روابط اجتماعی انسان است، ولی به دلیل قرار گرفتن در راستای قرب الهی، در تعالی بخشی و خدا گونه شدن نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
طرفداران اندیشه سکولار از طرفی معترفاند که انسان ضرورتاً به اخلاق نیاز دارد و آنها بدون اخلاق نمیتوانند جامعه را مدیریت کنند و از طرف دیگر نیز به مدیریت دینی در عرصه جامعه اعتقاد نداشتند، ازآنرو تا رابطه دین و اخلاق با بهصورت تباین تعریف کنند تا علیرغم فروپاشی مدیریت ایدئولوژیک دین، جامعه از اخلاق بهکلی محروم نشود، در این راستا برخی از نویسندگان غربی تصریح کردهاند که وابستگی اخلاق به دین، به محو اخلاق میانجامد؛ زیرا با فروریختن باورهای دینی، اخلاق نیز فرومیپاشد.
مخدوش بودن این ایده نیز با نفی تلازم میان این دو، آشکار میشود، زیرا انسان نیک و بد افعال خود را بهصورت عقلی درک میکند و آنها نیز قبول دارند که گزارههای اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارد. هماکنون بسیاری از انسانها بهرغم نفی گزارههای اعتقادی و ایدوئوژیک دین، به اصول اخلاقی پایبند باشند.
نظریه تعامل:
بر اساس این رویکرد، درعینحال که دین و اخلاق هویت مستقلی دارند و هر یک نیازمندیهای متفاوتی از انسان را تأمین میکنند، وظیفه دین برقرار کردن ارتباط انسان با خداوند و تأمین نیازهای معنوی او است و کارکرد اخلاق تنظیم روابط اجتماعی فرد با سایر انسانها، رابطه میان آنها ارگانیک نیست، باهم تعامل دارند و از زوایای گوناگون به یکدیگر محتاجاند، ولی اجزای پیکر واحدی نیستند.
بهبیاندیگر دین و اخلاق نه بهطورکلی متباین و از هم بیگانهاند و نه باهم وحدت ارگانیک دارند و اجزای یک پیکرند، بلکه میان آنها، تأثیر و تأثری وجود دارد که باعث وجود رابطه و همکاری شده است.
نمونههایی از وابستگی و تعامل دین و اخلاق:
خداشناسی: اصول اخلاقی اقتضا دارد که انسان از ولینعمت خود و کسی که به او لطفی کرده تشکر کند. حال در کتب کلامی متکلمین و علمای عقاید آمدهاند از این اصل بهعنوان یکی از دلایل ضرورت خداشناسی استفاده کردهاند، یعنی گفتهاند: بدون شک ما در زندگی خود از نعمتهای فراوانی برخورداریم که مردم در اعطای آن دخالتی ندارند، مانند اعضا و جوارح، سلامتی، زمین و آسمان، هوایی که تنفس میکنیم و بسیاری از نعمتهایی که از شمارش ما بیرون است. وجوب اخلاقی شکر منعم ما را بر آن میدارد تا ولینعمت خود را بشناسیم و به خاطر اینهمه نعمت از او تشکر کنیم؛ در این برهان حکم اخلاقی سپاسگزاری انسان از ولینعمت، مقدمه ضرورت شناخت خدا بیانشده است.
هدف دین: نمونه دیگر نیازمندی دین به اخلاق، نیاز هدف دین به اخلاق است. اداره سعادتمندانه زندگی فردی و اجتماعی انسان از اهداف دین به شمار میآید و این هدف تنها در پرتو مجموعه خاصی از دستورات اخلاقی تأمین پذیر است؛ پس دین بدون احکام اخلاقی نمیتواند به اهداف خود دست یابد.
تبلیغ دین: کاراترین شیوه تبلیغ و ترویج دین، رفتارهای اخلاقی و ارزشی دینداران و متولیان دین است. خداوند نیز نرمخویی پیامبر را رحمت الهی دانسته و تصریح میکند که اگر خشن و سنگدل بود، همه از اطراف او پراکنده میشدند. اهمیت این نیاز آنجا روشنتر میشود که دین به معنای حسن خلق گرفته شود و یا علت بعثت پیامبران الهی ترویج کرامتها و نیکیهای اخلاقی باشد.
نظریه وحدت ارگانیک:
این نگرش که نگاه اسلام نیز بر همین اساس استوار است، دیدگاه دیگری در حوزه ارتباط میان دین و اخلاق است. براین اساس، رابطه میان دین و اخلاق ارگانیکی و رابطه جزء و کل است، زیرا دین از نگاه متفکران اسلامی و برخی از اندیشمندان دینگرای غربی، عبارت است از مجموعهای از عقاید، اخلاق و احکام عملی که خداوند بهمنظور هدایت مردمان و تأمین سعادت دنیوی و اخروی ایشان به پیامبران وحی کرده است؛ بر اساس این تلقی، نهتنها قلمرو اخلاق از قلمرو دین جدا نیست، بلکه اخلاق جزیی از گستره دین به شمار میآید، چنانکه نسبت دین و اخلاق، عموم و خصوص مطلق است. از باب تشبیه میتوان گفت اگر ما دین را به یک درختی تشبیه نماییم این درخت دارای ریشهها و تنه و شاخههایی است. عقاید همان ریشههاست و اخلاق تنه درخت است و شاخه و برگ و میوه درخت نیز همان احکام است.
رابطه تنه با خود درخت رابطه دو شیء نیست، تنه مهمترین اجزای درخت است، آنگونه که بدون آن نه وجود ریشه تحقق دارد و نه میوهای در کار خواهد بود.
همانگونه که اشاره شد هدف اسلام رشد و تربیت انسان است و تحقق این تربیت جز در سایه اخلاق امکانپذیر نیست، بنابراین نگاه اسلام به اخلاق یک نگاه استراتژیک است و هرگز نمیتوان میان آنها جدایی فرض کرد. علاوه اینکه دین و اعتقاد دینی بهخصوص اعتقاد به مبدأ و معاد نقش بارزی در الزامات اخلاقی و التزام به اصول آن در روابط اجتماعی دارد و این نکته را بههیچوجه نمیتوان ازنظر دور داشت.
منابع: آرای اخلاقی علامه طباطبایی، رضا رمضانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص 175-165
پاسخ به شبهات کلامی، دین و نبوت، محمد حسن قدردان قرا ملکی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،85-
منبع: پایگاه اینترنتی عرفان و اخلاق
بازدید: ۸۲