آثار طلاق بر جامعه
آثار طلاق بر جامعه
آثار طلاق بر جامعه
شیرین ولی پوری
خانواده یکی از اصلیترین و حیاتیترین ارکان استحکام بخش یک اجتماع بشری است. از آنجایی که دولتها به دلایل متعددی از جمله حفظ انسجام داخلی و بینالمللی خود نیازمند ازدیاد نفوس و داشتن جمعیتی سالم و مفید هستند، لذا سعی مینمایند برنامههایی در راستای این اهداف تدوین نمایند.
تالکوت پارسونز، صاحب یکی از بانفوذترین نظریات در مورد تحولات خانواده است که سالهای طولانی محور اصلی نظریات جامعهشناختی در حوزه خانواده بوده است. بنا به نظر پارسونز، وجود عشق رمانتیک به عنوان عامل اصلی ازدواج، باعث ایجاد محیطی صمیمی و سرشار از عشق و علاقه در رابطه زن و شوهر و والدین و فرزندان خواهد شد و این محیط برای اجتماعی کردن صحیح و مناسب کودکان ضروری است و همچنین در شکوفایی و تکامل استعدادها و علایق بزرگسالان نیز نقش مهمی دارد. (روشه، گی؛ جامعهشناسی تالکوت پارسونز؛ ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1376)
حال سؤال مهم و اساسی این است که برای ایجاد چنین «عشق رمانتیکی در نظریه پاسونز» چه آلترناتیوهایی لازم است؟ و مهمترین راه دستیابی به آن کدام است؟
معمولاً در قوانین اساسی کشورها میتوان به درجه اهمیت و توجه سیاستمداران به نهادخانواده پی برد. در اصل 10 ق.ا.ج.ا.ا، در مورد این نهاد سترگ چنین آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.»
با کمی توجه به این اصل میتوان به عبارات کلیدی آن که عبارتند از: «آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی» رسید. بنابراین هر فعل یا قولی که موجب تزلزل یکی از این عبارات (که همان اهداف و کارکردهای مهم یک خانواده درجامعه اسلامی است) شود، در واقع موجب نابودی نهاد خانواده خواهد شد. یکی از این تظاهرات نابودی خانواده درجامعه به سبب «طلاق» بروز و ظهور مییابد.
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن است و در اصطلاح به پایان دادن زناشویی به وسلیه زن و شوهر اطلاق میشود. طلاق را اغلب راهحل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فرو ریختن ساختار زندگی خانوادگی، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کردهاند.
طلاق یکی از غامضترین پدیدههای اجتماعی است که ارکان خانواده را در هم ریخته و موجب فرود آمدن ضربههای محکمی بر استحکامات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی یک جامعه میشود. اینجاست که نقش دولتها درحفظ ارکان خانواده محسوستر و ملموستر میشود. یک دولت متعهد، به خاطر حفظ ارکان خود نیز که شده است باید به خانواده و راههای حفظ و دوام و قوام بخشیدن به آن توجه کند. ما در اینجا تنها به ذکر دو مورد ازآثارمخرب طلاق برجامعه بسنده میکنیم.
طلاق و اقتصاد
رایجترین بحران مردان بعد از طلاق افسردگی است. زیرا مردان نمیدانند چه وضعیتی در انتظار آنهاست. به طور کلی در دوره پس از طلاق، خشم، تاسف، عشق و نفرت در هم میآمیزد. ممکن است بعضی اوقات، مرد احساس راحتی کند زیرا بر این باور است که دیگر فشارها و دخالتها تمام شده است، اما ترس از آیندهای نامعلوم، این احساس راحتی موقت را از بین میبرد.
طبق تحقیقات انجام شده، مردان نسبت به زنان بعد از طلاق مشکلات جدیتری را تجربه میکنند، از ضربههای روانی جدایی بیشتر رنج میبرند و زودتر به ته خط میرسند. آنها بعد از طلاق آشفتهتر از زنان هستند، بیشتر افکار خودکشی دارند و احتمال ارتکاب خودکشیشان بیشتر است؛ برای مثال در یک تحقیق گسترده در استرالیا احتمال خودکشی در مردان طلاق گرفته 6 برابر بیشتر از مردان متأهل بود در حالیکه میزان خودکشی در زنان بعد از طلاق به طور معنیداری بالا نبود. (پایگاه تحلیلی خبری نامه نیوز/کدخبر284722)
این درحالی است که عمدهترین موتورهای محرک اقتصاد یک جامعه به وسیله ی مردان به گردش درمیآید. در چنین جوامعی که سایه طلاق برسر خانوادهها روزبهروز گستردهتر میشود نمیتوان با چنین نیروهای مولدی، امید به گردش مفید چرخهای صنعت و اقتصاد را ترسیم نمود.
طلاق و فرهنگ
معروفترین و جامعترین تعریف فرهنگ متعلق به ادوارد تایلر است که میگوید فرهنگ مجموعه پیچیدهای است که در برگیرنده دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی دیگری است که به وسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب شده است. (زمینه فرهنگشناسی تألیفی در انسانشناسی فرهنگی و مردمشناسی/ محمود روحالامینی/ 18، 17/نشر عطا)
لیکن در مرحله گذار به جامعه مدرن، نمیتوان برای هیچ یک از عناصر مورد نظر در تعریف تایلر، ثبات قائل شد و چهبسا همین عدم ثبات در هر یک از عناصر مطروحه، منجر به «طلاق» شده باشد. در این مرحله برزخی و حساس، عناصر اخلاقی و ارزشهای اجتماعی بیش از هر چیز دیگر تغییر وضع و موضع میدهند. بسیاری از موضوعات بیارزش دیروز، در محدوده عناصر نوین و مقبول امروزی پای مینهند و بسیاری از عناصر مطلوب اجتماعی از قلمرو ارزشهای اجتماعی خارج میشوند.
درمرحله گذار، چه بسا روابط انسانها از بعد معنوی تهی میشود و صرفاً در راه التذاذ آنی گام بر میدارند. این نوع روابط بسیار سست و آسیبپذیر و شکننده خواهد بود و به محض آنکه مصلحت دیگری روی نماید یا بر اثر مرور زمان یاعوامل دیگر، رابطهها از درون تهی شده و به بهانههای مختلف میشکند، در چنین شرایطی که حتی روابط زوجیت نیز از آسیبش مستثنا نبوده و موجب افزایش آمار طلاق شده، دیگر نمیتوان به اصالت روابط انسانی و یا پایبندی به فرهنگ اصیل یک جامعه امیدوار بود.
زوجی که در اثر تنش این مرحله گذار موجبات فروپاشی خانواده را فراهم نمودهاند، آیا میتوانند به عنوان انسانهایی منطبق با فرهنگ حاکم بر اجتماعشان ادامه طریق دهند؟! آیا «هم باشیها» از دستاوردهای این بُعد از قضیه نیست؟!