
مکتب فرانکفورت و چالشهای اثبات گرایان
ادامه از صفحه 10 مارکوزه در تحلیلی از کنت میگوید وی به دنبال فاکتهای مادی قابل تجربه بوده است وی مخالف هرگونه استفاده از اندیشه پیشینی بوده و در عوض برای «مشاهده» به ویژه مشاهده حسی ـ تجربی و تجربیات حسی اولویت و جایگاه منحصر به فردی قایل بود انگاره جامعه همانند انگاره طبیعت است. هیچ تفاوت چشمگیری میان آنها نیست هر دو ارگانیک هستند، هر دو از عناصر یا اشیایی خنثی تشکیل یافتهاند هر دو کل واحد و همبسته ای را تشکیل میدهند که به راحتی به کمک ابزارها و روشها و دادههای حسی ـ تجربی قابل بررسی هستند هر دو تحت سیطره ضرورتهای طبیعی قرار دارند. بنابراین فلسفه اثبات گرایی کنت در نهایت به «تشویق انسانها به اتخاذ نگرشی مثبت به وضع موجود حاکم» میانجامد. و این یعنی نوعی بی طرفی سیاسی، نوعی بی طرفی اجتماعی و عملکردی، و حمایت از وضع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موجود یعنی همراهی و همدلی با نظم حاکم برای سرکوب کسانی که بر «ضرورت نفی نظم حاکم و سرنگونی نظام موجود» تأکید دارند به عقیده مارکوزه چنین وضع موجود خواهی موجب نظمی محکم و غیر قابل انعطاف خواهد بود و فعالیتهای سیاسی را محدود خواهد کرد به نظر مارکوزه پوزیتویسم با تأکید بر قوانین طبیعی، فعالیت انسانی را مشمول مقوله ضرورت عینی میسازد. پس جایی برای انتقاد از جامعه وجود نخواهد داشت….