
۲۲ تیر ۱۳۹۵
بدون دیدگاه
قتل یا خودکشی
پاییز بود که زندگیش زمستانی شد، سرد و بیروح ، یکسال بود که دیگر آغوش گرم پدر را نداشت دختر است دیگر، آن روز که سالگرد فوت پدر بود و او از همیشه دلگیر تر ناگهان در خلوت و تنهایی خانه فکری بهذهنش خطور میکند (نمیدانم شاید باخودش فکر کرده زودتر به دیدار پدر میرود) برای همین چند قرص رنگارنگ را میبلعد رنگهایی که رنگ زندگیش را میگیرند…