گفتگو با خانواده کارگری که در موتورخانه پلاسکو جا ماند و تازه پیکرش پیداشده است
گفتگو با خانواده کارگری که در موتورخانه پلاسکو جا ماند و تازه پیکرش پیداشده است
گفتگو با خانواده کارگری که در موتورخانه پلاسکو جا ماند و تازه پیکرش پیداشده است
یک ماجرا در حاشیه حادثه پلاسکو
به سراغ خانواده یکی از کارگرانی که در موتورخانه پلاسکو جا مانده بود رفتیم. این گفتگو پیش از کشف پیکرهای چهارنفر در موتورخانه پلاسکو انجامشده است؛
وقتی آتش آن ساختمان قدیمی غولآسا را در برگرفت و آواری سنگین برجای گذاشت، نام چهار کارگر هم در لیست مفقودان این حادثه قرار گرفت. قاسم، حبیب، حیدر و محسن چهار کارگری هستند که هرکدام با چندین سال سابقه کار در ساختمان پلاسکو، با سرنوشتی نامعلوم زیر خروارها آوار جا ماندهاند. خانوادههایشان اما امید دارند. ۴ روز است که در مقابل ساختمان پلاسکو نشستهاند و منتظر خبرند. خانواده قاسم از همه مطمئنتر است. نام قاسم هم در پیامک ارسالی از موتورخانه ساختمان پلاسکو بود. پیامکی که خبر از زندهبودن و محبوسشدن این چهار کارگر در موتورخانه میداد.
همین باعث شده که خانواده قاسم و سه کارگر دیگر، امید زیادی به زندهبودن قربانیها داشته باشند. مطمئنند که قاسم جایی آن پایین محبوس شده و به انتظار کمک است. آنها به همراه سه خانواده دیگر ۴ روز است که از مقابل آوار پلاسکو تکان نخوردهاند. زمان بهکندی سپری میشود و چشمها، منتظر خبرهای امیدوارکننده است، ولی ۴ روز است که غم سنگینی خیابان فردوسی را فراگرفته است.
اظهارات خانوادهها:
منتظر معجزه میمانیم
خواهر قاسم میگوید: «قاسم ١٢سال نگهبان ساختمان پلاسکو بود. یک روز در میان ٢۴ ساعت آنجا نگهبانی میداد؛ یعنی ٢۴ ساعت در ساختمان پلاسکو نگهبانی میداد و ٢۴ ساعت به خانهاش در اسلامشهر میرفت. روز حادثه ساعت ٨ صبح قرار بود که شیفتش تمام شود و جایش را به نگهبان بعدی بدهد، اما این حادثه رخ داد و به همین دلیل او آنجا ماند تا به آتشنشانان کمک کند. او بعد از تعطیلی کارش به خانه برنگشت. آنجا در کنار همکارانش ماند. ساعت ٣٠: ١٠ صبح بود که با ما تماس گرفت و خبر آتشسوزی پلاسکو را داد. با او در ارتباط بودیم تا اینکه درست از ساعت ٣٠: ١١ قاسم دیگر جواب تلفنش را نداد. هرچه با او تماس میگرفتیم، در دسترس نبود. بلافاصله خودمان را به محل حادثه رساندیم، اما میگفتند از قاسم خبری نیست. قاسم به همراه پسرداییاش و دو کارگر دیگر که از دوستانش بودند، هنگام ریختن آوار در ساختمان جامانده بودند. اینها را همکاران قاسم به ما گفتند. ما همدست از تماس گرفتن با قاسم برنداشتیم.
مرتب شماره موبایلش را میگرفتیم، اما در دسترس نبود. چند ساعت بعد هم گوشی تلفنش خاموش شد. بعد نگرانی ما بیشتر شد تا اینکه خبر دادند کسی پیامک فرستاده و گفته که همراه سه نفر دیگر در موتورخانه محبوس شدهاند. آن شخص در پیامکش، اسم برادرم قاسم را هم آورده بود. انگار دنیا را به ما دادند. امیدوار شدیم که برادرم زنده است و هنوز هم امید داریم.
اگر آن پیامک ارسال نمیشد و ما از سلامتی قاسم باخبر نمیشدیم، شاید تا الآن امیدی به زندهماندنش نداشتیم، اما بعد از آن پیامک احساس میکنیم که قاسم جایی آن پایین زنده است و خودش را نجات داده تا کسی او را پیدا کند.
او به همراه سه نفر از همکارانش که همگی کارگر ساختمان پلاسکو بودند، آن زیر ماندهاند و ما امیدواریم که زنده باشند. فکر میکنیم جایی برای خودشان پیداکرده و در میان خروارها خاک خود را نجات دادهاند. خانوادههای آن سه کارگر دیگر هم مثل ما ۴ روز است که در مقابل ساختمان پلاسکو نشستهاند و امید دارند خبر خوبی از عزیزانشان به دست آورند. ما امیدمان را از دست نمیدهیم.
مطمئنم که برادرم زنده است. او تنها ٣۵سال دارد. یک دختر ٧ساله و یک پسر ٨ماهه دارد و ما هر روز دعا میکنیم که خدا او را به فرزندانش ببخشد. او مرد باوجدان و مسؤولی بود. همیشه به کارش اهمیت زیادی میداد و آن روز با اینکه میتوانست از محل کارش به خانه برگردد، اما ماند تا به همه کمک کند. برای همین ما منتظر معجزه میمانیم».
علی عبدی کارگری است که توانسته چند ثانیه پیش از ریزش آوار خودش را نجات دهد. به همراه قاسم پسرداییاش در حال فرار از ساختمان بودند که ناگهان علی متوجه شد قاسم در کنارش نیست. علی خودش را نجات داد، اما قاسم آن زیر ماند. نتوانست خودش را نجات دهد.
علی ۴٠ساله در حالیکه با یادآوری آن صحنههای وحشتناک بغض میکند، درباره آن روز تلخ چنین میگوید: «من از سن ١٨سالگی یعنی ٢٢سال در آن ساختمان کار میکردم. کارم تأسیساتی بود و در قسمت آسانسور مشغول بودم. آن روز ساعت ٨ صبح بود که آتش از طبقه ١٠ ساختمان پلاسکو آغاز شد. من و همکارانم بلافاصله به طبقه ١٠ رفتیم، اما دیدیم که کپسولها خالی است. خیلی ترسیده بودیم. به پشتبام ساختمان دوم پلاسکو رفتیم و آنجا متوجه شدیم که آتش در حال زبانه کشیدن است. برای همین به طبقات پایین رفتیم که متوجه شدیم موضوع به آتشنشانی اطلاع دادهشده است. من و قاسم با هم پسردایی و پسرعمه هستیم. آن روز تمام لحظات در کنار هم بودیم. وقتی به ما گفتند که ساختمان در حال ریزش است، با هم فرار کردیم، اما لحظه آخر قاسم گفت که باید داخل موتورخانه برود تا وسایلش را بردارد. او رفت و من هم از ساختمان بیرون آمدم. بااینحال فکر میکردم که قاسم همراهم است، بیرون آمدم و ساختمان ریزش کرد. صحنه وحشتناکی بود. همه گریه میکردند و خودشان را میزدند. کسی در حال خودش نبود. همه شوکه بودند. من هم همینطور؛ تازه بعد از چند دقیقه بود که متوجه شدم قاسم در کنارم نیست. باورم نمیشد. همه اطراف را به دنبالش گشتم، ولی اثری از او نبود. آنجا بود که فهمیدم قاسم زیر آوار مانده است».
او در ادامه صحبتهایش میگوید: «ما ١۶ کارگر بودیم که در آن ساختمان کار میکردیم. بعضیها نگهبان، بعضیها کار تأسیس و بعضیها هم نظافتچی بودند. در میان ما قاسم، حبیب، حیدر و محسن زیر آوار جا ماندند. یکی از آنها به موبایل همکارمان پیامک داده بود که آنها در موتورخانه حبس شدهاند، ولی دیگر همان یک پیامک بود و خبری نشد. نتوانستیم از سرنوشتشان اطلاعی پیدا کنیم. محسن تأسیساتی ۶٠ساله، حبیب نظافتچی ۵۵ ساله و حیدر هم نظافتچی ٣۵ ساله بودند. محسن بازنشسته شده بود و ماهی ٧٠٠هزار تومان حقوق میگرفت. حبیب هم ٧سال بود آنجا کار میکرد. حیدر هم ۵ یا ۶ سالی میشد که در آنجا کار میکرد. حالا دیگر خبری از آنها نیست. خانوادههایشان هر روز به مقابل ساختمان پلاسکو میروند و با توجه به آن پیامک امیدوارند که زنده باشند».
یک تحلیل:
5 دلیل برای تقصیر شهرداری تهران در فاجعه پلاسکو
با وقوع فاجعه پلاسکو، عوامل شهرداری تهران و رئیس شورای شهر تهران، برای اثبات عدم مسؤولیت و تقصیر شهردار و شهرداری تهران مرتباً تبلیغ میکنند که شهرداری در چند سال اخیر، مثلاً 14 بار به این ساختمان اخطار ایمنی داده است. فرضاً که این ادعا درست باشد، آیا مشکلی را از شهرداری تهران حل میکند؟ پاسخ منفی است؛ اخطاری که به حرکت عملی منتهی نشود هیچ ارزشی ندارد و نمیتواند رافع مسؤولیت شهرداری باشد، بلکه ناخواسته به معنای اقرار به مسؤولیت شهرداری تهران در این فاجعه است.
زیرا اولاً؛ این اخطارها به این معناست که شهرداری تهران به خطرات مهلک ناشی از عدم رعایت ضوابط ایمنی کاملاً آگاهی داشته است.
ثانیاً؛ این را هم حتماً میدانسته یا باید میدانسته که ابعاد و حجم ساختمان پلاسکو به میزانی بود که حوادث آن میتوانست به فاجعه شهری بدل شود که شد.
ثالثاً؛ با همه اینها شهرداری به دادن اخطارهای خشکوخالی بسنده کرده و هیچ اقدام عملی مؤثری برای استفاده از اختیارات خود (مثلاً بند 14 ماده 5555 قانون شهرداری) برای اجرای ضوابط ایمنی در ساختمان پلاسکو و رفع خطر از آن به عمل نیاورده است که اگر کرده بود فاجعه به اینجا نمیرسید که شاهد شهادت آتشنشانان شجاع و از بین رفتن ساختمان و سوختن 1500 میلیارد تومان (حدود 500 میلیون دلار) سرمایه این مملکت و به هم ریختن بازار و مشکلات اقتصادی بیشمار برای کسبه این ساختمان باشیم.
رابعاً؛ کمترین کاری که شهرداری میتوانست توسط مأموران خود و رأساً به دلیل عدم ایمنی ساختمان پلاسکو انجام دهد، تعطیلی و جلوگیری از فعالیت آن بود که نکردند.
خامساً؛ حال اگر مدعی باشند که اقدام عملی توسط خود شهرداری به دلیل مشکلات ساکنین دشوار یا ناممکن بوده، در واقع به ناتوانی و ضعف خود در مدیریت شهر و پیشگیری از بروز فاجعه اذعان کردهاند.
خلاصه آنکه وقتی میگویند عدم ایمنی ساختمان پلاسکو را اخطار دادیم، یعنی از آنها کاملاً آگاهی داشتند. وقتی آگاهی داشتند یعنی باید اقدام عملی برای پیشگیری میکردند، وقتی نکردهاند یعنی کوتاهی کرده و به وظایف خود عملنکردهاند. این یعنی مسؤولیت در بروز فاجعه و ازنظر حقوقی یعنی “تقصیر.” منبع: شهروند-خبرآنلاین