کودکان اعتیاد
کودکان اعتیاد
آمار نشان میدهد که اعتیاد یک بیماری موروثی است که از نسلی به نسل بعدی منتقل میشود. باآنکه عوامل ژنتیکی نقش مهمی در مبتلا شدن به بیماری اعتیاد ایفا میکنند، اما فرزند یک معتاد قاعدتاً الگوهای عاطفی، روانی و رفتاری والدین خود را در زندگی دنبال میکند و به همین دلیل احتمال معتاد شدن وی نیز بیشتر از سایر افراد است.
تأثیرات اعتیاد بر کودکان
دنیای حقوق:زندگی کردن در خانوادههایی که با مشکل اعتیاد روبرو هستند اغلب بسیار دشواراست و به همین علت در خانوادههای آسیبدیده از اعتیاد، افراد با انواع مشکلات عاطفی، روحی، روانی و اختلالهای رفتاری روبرو میشوند. بیماری اعتیاد، اعضای خانواده فرد معتاد را تحتفشارهای عصبی غیرعادی قرار میدهد. براثر اقدامات و رفتارهای ترسناک و غیرمنتظره – که از ویژگیهای زندگی با یک فرد معتاد است – روند معمولی زندگی در این خانوادهها مختل میشود. آنچه درباره خانواده معتادان گفته میشود با آنچه حقیقتاً آنها به چشم خود میبینید و تجربه میکنند متفاوت بوده و با نگاهی دقیقتر متوجه میشویم که درون زندگی خانواده معتاد با بیرون آن تفاوت بسیار دارد. فرد معتاد یا اعضای خانواده او برای حفظ شالوده و بنیان خانوادهای که بهتدریج در حال ازهمپاشیده شدن است، ممکن است مسائل را وارونه جلوه دهند، صحنهسازی کنند و یا حتی وجود اعتیاد و مشکلات ناشی از آن در خانواده خود را انکار کنند. همه ابعاد زندگی خانوادگی براثر مبتلا شدن یک یا چند عضو خانواده به بیماری اعتیاد با مشکل روبرو شده و اعضای خانواده بهتدریج کنترل اوضاع را از دست میدهند. براثر انکار کردن مصائب و مشکلات ناشی از اعتیاد، مسائل جزئی و پیشپاافتاده مهم جلوه میکنند و مسائل مهم و جدی کماهمیت و ناچیز شمرده میشوند و بدین ترتیب کنترل مشکلات از دست اعضای خانواده خارج میشود.
حضور در محیط آشفته و خطرناکی که زندگی خانواده معتادان را دربر گرفته است، باعث میشود تا احساس نیاز وابستگی کودکان به والدین خود؛ با ترس و نگرانی همراه باشد کودکان خانوادههای معتاد در دوران جوانی ممکن است با هیجانات و احساسات شدید روحی روانی روبرو شده و به علت عدم برخورداری از حمایت و تربیت مناسب خانوادگی نتوانند این مسائل و مشکلات روانی را درک و آنها را حلوفصل کنند؛ درنتیجه معمولاً نوجوانی که در یک خانواده معتاد پرورشیافته است رفتارهای تدافعی شدیدی ازجمله: نادیده گرفتن احساسات خود، انکار وجود مشکلات، مقصر دانستن دیگران، توجیه کردن و منطقی جلوه دادن مشکلات، روشنفکر نمائی، کنترل شدید، انزواطلبی و گوشهگیری، ظاهرسازی یا خوددرمانی باهدف کنترل آشفتگی درونی را در پیش میگیرد.
ساختار ناسالم خانواده
خانوادههای عادی از قابلیت برقراری و حفظ ثبات در خانواده یا نظمبخشی درونی خانواده – که در اصطلاح علمی به آن هوموستازی گفته میشود – برخوردار هستند؛ اما زمانی که پای اعتیاد به دورن خانواده باز میشود، آنها دیگر نمیتوانند مثل گذشته مسائل خود را سروسامان دهند و درنتیجه نحوه برخورد آنها با مسائل و مشکلات عاطفی بهشدت تغییر میکند. خانواده بهعنوان یکنهاد، معمولاً تلاش میکند تا در درون خود تعادل و توازن ایجاد کند، اما در خانوادهای که یکی از اعضای آن معتاد است، این توازن و تعادل برهم میخورد. فرد معتاد به خاطر مسائل و مشکلاتی که هم برای خود و هم برای اعضای خانوادهاش ایجاد میکند، باعث میشود تا زندگی همه اعضای خانواده حالت غیرعادی پیدا کند. اعضای خانواده معتاد تلاش میکنند تا واقعیت زندگیشان را از خودشان، از فرزندانشان و از بستگان و اطرافیانشان مخفی نگهدارند. با آشفته شدن و بهم ریختن نظم زندگی خانوادگی، اعتماد و باور اعضای خانواده از بین میرود و آنها دیگر نمیتوانند پیشبینی کنند که با چه حوادث و رویدادهایی روبرو خواهند شد. در این خانوادهها به حرفها وعدههای هیچکس نمیتوان اعتماد کرد و کسانی که اعضای خانواده برای برخورداری از ثبات و آرامش باید به آنها تکیه کنند، رفتاری در پیش میگیرند که ارزش و اعتباری ندارد. در چنین خانوادههایی کودکان و بزرگسالان نمیدانند که به چه کسی میتوانند اعتماد کنند. با پیشرفت و شدیدتری شدن بیماری اعتیاد، اعضای خانواده فرد معتاد نیز الگوهای رفتاری خاصی در پیش میگیرند و همین رفتارها بهتدریج باعث آشفتگی و ناکارآمدی بیشتر میشود. در اینگونه خانوادهها معمولاً کودکان به حال خود رهاشده و مجبور میشوند تا خودشان گلیم خود را از آب بیرون بکشند و مشکلاتشان را حل کنند. در چنین خانوادهای هر کس که بخواهد بهطور علنی با بیماری اعتیاد مقابله و مبارزه کند بهعنوان خائن محسوب میشود. به همین علت اعضای خانواده ممکن است در دنیای درونی خود فرو بروند یا اینکه برای جلبتوجه و محبت سایر اعضا یا والدین معتادشان با یکدیگر رقابت کنند. به علت خالی بودن جای یک فرد بزرگسال قابلاعتماد در خانواده، ممکن است کودکان خودشان نقش والدین را بازی کرده و برای جبران کردن محبت والدین، خودشان از یکدیگر مراقبت و مواظبت کنند.
خانوادههایی که با بیماری اعتیاد دستبهگریبان هستند، با محدودیتهای عاطفی و روانی روبرو میشوند. اعضای این خانوادهها نمیتوانند بهراحتی حرفهای دلشان را به یکدیگر بزنند و ابراز وجود کنند چون از آن میترسند که حرفهایشان به وقوع یک فاجعه منجر شود. اعضای چنین خانوادههایی برای اینکه از گرفتاریهای فرد معتاد در امان باشند اغلب احساسات واقعی خود را مخفی میکنند. همه اعضا بسیج میشوند تا رفتارهای غیرقابلکنترل معتاد را مهار نمایند. آنها هر روشی که به فکرشان برسد را امتحان میکنند تا معتاد را به قطع مصرف مواد و ترک کردن اعتیاد ترغیب کنند. آنها ممکن است باخشم و عصبانیت با او رفتار کنند یا او را تنبیه و یا طرد کنند. درواقع آنها برای مهار کردن اعتیاد و پیشگیری از متلاشی شدن خانواده هر کاری که از دستشان بربیاید را انجام میدهند. زندگی روزمره در این شرایط باعث میشود که اعضای خانواده بهطور مداوم در یک حالت التهاب و خطر زندگی کنند و به همین علت آسایش و آرامش همه آنها برهم میخورد. همه گوشبهزنگ هستند که مبادا فرد معتاد با رفتارهای پرخطرش بلائی بر سرخود یا دیگر اعضای خانواده بیاورد. آنها همیشه در هراس هستند که فرد معتاد جرم و جنایتی مرتکب نشود یا برای تهیه پول مواد اثاثیه منزل یا سایر اموال خانواده را به سرقت نبرد. کودکانی که در این شرایط بزرگ میشوند، همیشه مراقب هستند تا خود را از هرگونه خطر جانی نجات داده و در مواقع بحرانی برای خود پناهگاهی پیدا کنند.
کمبود ارتباطات اثربخش
هیچیک از اعضای خانواده معتاد حاضر نیست که درباره مشکل اعتیاد در خانواده صحبت کند چون قبول کردن و روبرو شدن با این موضوع برای اعضای خانواده بسیار سخت و دردناک است. به همین دلیل آنها بهتدریج از یکدیگر فاصله گرفته و ارتباطشان کم میشود. بااینحال، زمانی که احساسات دردناک آنها رویهم انباشته میشوند بهیکباره عکسالعملهایی غیرعادی و شدید از خود نشان میدهند. بروز چنین رفتارهای غیرارادی و خشن از اعضا، خانواده را به مرکز تولید و ایجاد بیوقفه آسیبها و ضربات روحی و روانی تبدیل مینماید. ضربات روحی و روانی به بخشی از زندگی روزمره هر یک از اعضای خانواده تبدیلشده و باعث میشود تا آنها نتوانند رفتاری متوازن و متعادل با یکدیگر داشته باشند. احساس گناه و شرمساری اعضای خانواده از رفتارهای غیرعادی و نامعقول عضو معتاد، به همراه فشارهای عصبی که برای انکار اعتیاد عزیزشان متحمل میشوند، باعث میشود تا آنها از درخواست کمک خودداری کنند. به همین علت است که اعضای چنین خانوادههایی در زندگی فعلی و آینده خود با انواع مختلف مشکلات روبرو میشوند. فرزندان خانوادههای معتاد ممکن است نقشها و مسئولیتهایی که وظیفه پدر و مادر آنها است را عهدهدار شوند و به دلیل اینکه اطلاعات زیادی در خصوص نحوه کنار آمدن با مسائل و مشکلات ندارند، احتمالاً در ارتباط برقرار کردن با دیگران یا در محیط کارشان نیز دچار مشکلات زیادی میشوند.
زمانی که هیچیک از اعضای خانواده درباره آنچه بر سرشان آمده است صحبت نمیکند، کودکان مجبور میشوند تا خودشان به این فکر بیفتند که چگونه میتوانند مشکل اعتیاد و اثرات ناشی از آن را بهتنهایی حل نمایند. اگرچه که صحبت کردن در خصوص همه مسائلی که در خانواده به وجود میآید ضروری نیست، اما عدم موشکافی و صحبت کردن در مورد مسائل مهم باعث بروز سوءتفاهم، سردرگمی و یا کجخیالی اعضای خانواده میشود. صحبت کردن و تجزیهوتحلیل مشکلات باعث میشود تا از بروز عصبانیت در خانواده پیشگیری شده و از تا حدودی از بروز مسائل و مشکلات روحی و روانی در مراحل بعدی زندگی جلوگیری گردد.
مسائل و مشکلاتی که خانواده معتاد با آنها روبرو است موقتی نبوده و بلکه بدون وقفه ادامه دارد. برای کودکانی که در یک خانواده معتاد رشد میکنند، ممکن است هیچ نقطه امن و پناه گاهی وجود نداشته باشد؛ چون افرادی که کودکان باید به آغوش آنها پناه ببرند خودشان از مشکلات ناشی از بیماری اعتیاد در عذاب هستند و نمیتوان از آنها انتظار داشت که بتوانند توجه و محبت کافی به کودکان داشته و آنها را بهطور کامل تحت حمایت خود قرار دهند. اگر برای بهبودی عضو معتاد خانواده اقدامی صورت نگیرد، تأثیرات ناشی از اعتیاد و رفتارهای ناهنجار و غیرمعقولی که اعضای خانواده برای کنار آمدن با فرد معتاد و زندگی خانوادگی در پیش میگیرند به رفتاری عادی و دائمی تبدیل میشود. افراد خانواده معتاد همواره با ذهنی آشفته و دردناک زندگی میکنند و همیشه یا میخواهند از محیط خانه فرار کنند یا در برابر دیگر اعضا عصبانی و پرخاشگر میشوند. در صورت طولانی شدن زندگی در این شرایط ناخوشایند، اعضای خانواده در معرض مبتلا شده به انواع مشکلات روحی و روانی قرار خواهند گرفت.
تأثیر آسیبها بر کودکان
ضربات روحی و روانی میتواند هم جسم و هم روح انسان را تحت تأثیر قرار دهد. اضطراب شدید میتواند قسمتی از سیستم عصبی مغز انسان که احساسات و هیجانات را کنترل میکند (سیستم لیمبیک) را مختل کند. ازآنجاکه سیسم لیمبیک وظایف بسیار مهمی چون کنترل و تنظیم حالات روحی و روانی، اشتها و خواب انسان را بر عهده دارد در صورت مختل شدن فعالیت آن، رفتار و خلقوخوی اعضای خانواده معتاد نیز بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرد. بر هم خوردن تعادل درونی و روانی انسان میتواند به ایجاد ترس، خشم و غم و اندوه منجر شود. عدم توانایی در کنترل حالات روانی ممکن است به بروز اضطراب و افسردگی مزمن یا انواع مختلف اعتیادهای مواد مصرفی (اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر) و یا اعتیادهای رفتاری (اعتیاد به سکس، اعتیاد به قمار، اعتیاد به غذا، هموابستگی) منجر شود.
وارد آمدن ضربههای روحی و روانی در دوران کودکی گاهی اوقات بر رشد فکری و عقلی کودک نیز تأثیرات مخربی میگذارد که عوارض آن تا مدتها در وجود او باقی میمانند. اگرچه محیط پیرامون ما تا حدودی در شکلگیری جسم و روح ما نقش دارد، اما تربیت و محیط خانواده نقش اصلی را در شکلگیری شخصیت انسان بازی میکنند. کوچکترین رفتار و برخورد والدین با یکدیگر یا کسانی که مسئولیت سرپرستی کودک را بر عهدهدارند، در شکلگیری شخصیت و خلقوخوی کودک و رشد فکری و جسمی او تأثیر میگذارد. در حقیقت رویدادها و تجربیات دوران کودکی از چنان قدرت و نفوذی برخوردار هستند که در تمامی طول عمر، ما را به حال خود رها نمیکنند و رفتار و کردار ما را تحت تأثیر قرار میدهند. درواقع محیطی که ما در آن زندگی میکنیم سیستم لیمبیک وضعیت روحی و روانی ما را شکل میدهد. امیگدال یعنی آن قسمت از مغز انسان که واکنشهای مربوط به درگیری، فرار و بیحرکت ماندن را بر عهدهدار در ابتدای تولد شکلگرفته و کاملاً فعال میباشد. بهاینترتیب کاملاً منطقی است که یک نوزاد، کاملاً به درد و رنجی که به اوارد میشود واکنش نشان میدهد. بخش هیپوکمپوس مغز که وظیفه ارزیابی و تجزیه تحلیل رفتارها را بر عهدهدار و تشخیص میدهد که آیا خطری انسان را تهدید میکند یا نه تا پیش از چهار یا پنجسالگی بهطور کامل فعال نمیشود. علاوه بر این، قسمت کورتکس پریفرانتال تا قبل از رسیدن کودک به سن یازدهسالگی یا اندکی بیشتر کامل نمیشود. بهاینترتیب هنگامیکه کودکی دچار ترس میشود، بههیچوجه درک نمیکند که چه حادثهای در اطراف وی رخداده است. کودکان از توانائی لازم برای درک و شناخت عاملی که باعث ترس میشود و میزان خطری که آنها را تهدید میکند محروم هستند. به همین دلیل آنها برای کمک به برقراری آرامش خود، به یک عامل بیرونی نیاز دارند و این عامل در بیشتر مواقع والدین کودک هستند. حتی یک حیوان دستآموز خانگی یا یک خردسال بزرگتر دیگر نیز میتواند برای به دست آوردن آرامش به کودکی که دچار ترس و نگرانی شده است کمک کند. اگر کودکی که دچار ترس وحشت شده است از حمایت اطرافیانش برای به دست آوردن آرامش محروم باشد، ذهن وی با یک مشکل جدی روبرو میشود؛ چراکه درک و فهم او بهاندازه کافی برای درک مسائل و رویدادهایی که در اطرافش میگذرد رشد نکرده است. اینگونه رخدادها در ذهن و حافظه کودک غیرقابل درک و هضم بوده و لذا اثرات ماندگاری در ذهن وی میگذارند.
سیستمهای عصبی ما انسانها حالت کاملاً مستقل ندارند، بلکه با سیستمهای عصبی کسانی که در اطراف ما قرار دارند نیز در ارتباط هستند و همین ارتباط به ما کمک میکند تا جسم و روان خود را کنترل کرده و تحت نظم و قاعده درآوریم. کودکان به ارتباط بیوقفه عاطفی و احساسی با والدین خود نیاز دارند تا شخصیت آنها برای انتخاب راه و مسیر موردنظرشان رشد کرده و تکامل یابد. بهبیاندیگر تنها از طریق روابط مؤثر و موفقیتآمیز است که ما میتوانیم از استقلال فکری لازم برخوردار شویم. در شرایطی که یکی از والدین معتاد است و الگوی خوبی برای ایجاد توازن و تعادل در رفتار سایر اعضای خانواده محسوب نمیشود، کودکان در فراگیری مهارتهای زندگی با مشکل روبرو میشوند. در چنین خانوادههایی، کودکان از هر آنچه در اطرافشان میگذرد تأثیر میپذیرند. حوادثی که در اطراف کودکان و در محیط خانواده آنان رخ میدهد نهتنها در روح و روان آنها تأثیر میگذارد، بلکه سیستم عصبی آنها را نیز تحت تأثیر قرار داده و در اغلب موارد به ایجاد مشکلات روحی و روانی و اختلالات دوران پس از ضربههای روحی منجر میشود.
ویژگیهای فرزندان والدین معتاد
توانائی فرار از خطرات فرضی یا واقعی ازجمله عواملی است که به دلیل اختلالهای دوران پس از آسیبهای روحی و روانی بروز میکند. کودکانی که توسط والدین معتاد پرورشیافتهاند نمیتوانند بهراحتی از خطرات و حوادث هولناک فرار کند و در این شرایط هیچ ابزاری نیز برای دفاع از خود در اختیار ندارند و در ضمن نمیتوانند درک کنند که چرا با آنها بدرفتاری میشود. به همین علت اینگونه کودکان در دوران بزرگسالی نیز نمیتوانند خود را با اوضاعواحوال و محیط اطرافشان هماهنگ و سازگار کنند چون در دوران کودکی والدین آنها معتاد بوده و مهارتهای زندگی را به آنها آموزش ندادهاند. منبع: وبسایت اطلاعرسانی و آموزشی همراه