نظریه های مشورتی اداره حقوقی و تدوین قوانین قوه قضاییه (منتشر در پیام آموزش شماره28)
نظریه های مشورتی اداره حقوقی و تدوین قوانین قوه قضاییه (منتشر در پیام آموزش شماره28)
سؤال 1: آیا دادگاه تجدیدنظر امکان صلح و سازش بر طبق ماده (184) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی وجود دارد یا خیر؟ و اگر وجود داشته باشد، چنانچه در مرحله بدوی حکم به بطلان یا قرار رد دعوی صادر شده باشد، وظیفه دادگاه تجدیدنظر چیست؟[1]
نظریه شماره: 3424/7-10/2/1386
با توجه به مقررات ماده (178) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، طرفین در هر مرحله از دادرسی میتوانند دعوای خود را به سازش خاتمه دهند و لذا در صورتیکه در مرحله تجدیدنظر درخواست تنظیم صلحنامه را بنماید اعم از اینکه در مرحله بدوی حکم در ماهیت دعوی صادر شده و یا در مورد آن قرار رد دعوی و امثال آن صادر گردیده باشد، دادگاه تجدیدنظر، دعوی تجدیدنظرخواهی را وفق مقررات ماده (184) قانون مذکور مختومه با سازش تلقی، بدواً حکم یا قرار صادره از مرحله بدوی را فسخ و متعاقباً گزارش اصلاحی به شرح توافق حاصله صادر مینماید.
سؤال 2: ممکن است نسبت به دادنامهای هم درخواست نقض حکم شود هم تقاضای اعاده دادرسی به عمل آید؟
در این صورت تکلیف مراجعی که هر یک از دو درخواست فوق به آن مرجع ارجاع شده چیست؟ آیا اول باید به اعاده دادرسی رسیدگی شود یا به درخواست نقض حکم؟[2]
نظریه شماره: 3486/7-1/5/1382
در رسیدگیهای طرق فوقالعاده- نظیر اعاده دادرسی- نقض حکم و رسیدگی مجدد به لحاظ تجویز اعلام اشتباه در رأی و یا خلاف بیّن شرع یا قانون بودن رأی، آخرین طریق است و بنابراین، چنانچه نسبت به حکم واحدی هم تقاضای اعاده دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379، شود و هم درخواست نقض حکم و تجدید رسیدگی به ادعای اینکه رأی خلاف بیّن شرع یا قانون است، نخست باید به تقاضای اعاده دادرسی رسیدگی شود و مرجع دیگر، با استفاده از ملاک تبصره ذیل ماده (434) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 تا صدور حکم به اعاده دادرسی، باید رسیدگی را متوقف کند.
سؤال 3: با توجه به اینکه، طبق ماده (32) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، احراز شرایط نماینده حقوقی به عهده بالاترین مقام اجرائی یا قائم مقام قانونی وی
میباشد، آیا رئیس سازمان آموزش و پروش میتواند نماینده معرفی نماید؟[3]
نظریه شماره: 3487/7-17/6/1382
با توجه به اینکه در قسمت اخیر ماده (32) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی تصریح شده، تشخیص احراز شرایط یادشده به عهده بالاترین مقام اجرائی سازمان یا قائم مقام وی خواهد بود. بالاترین مقام در وزارت آموزش و پرورش وزیر آن وزارتخانه و قائم مقام وزیر شخصی است که ابلاغ قائم مقامی از طرف وزیر دارد. بنابه مراتب، رئیس سازمان آموزش و پرورش، قائم مقام وزیر محسوب نمیشود و شخص اخیر قانوناً مجاز به احراز شرایط مذکور در بندهای «1 و 2» ماده (32) قانون مورد بحث نمیباشد.
سؤال 4: آیا نمایندگان حقوقی دولت و سازمانهای دولتی بعد از آنکه به هر علت از سمت خود کنارهگیری کردند، حق دارند در همان دعوا بر علیه دولت و سازمان مربوط طرح دعوی نموده به عنوان وکیل یا نماینده در آن دعوی دخالت نمایند؟[4]
نظریه شماره 3793/7-18/5/1382
نماینده حقوقی واجد صلاحیت با توجه به اختیاری که در ماده (32) قانون آیین دادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی برای طرح هرگونه دعوی یا دفاع و تعقیب دعاوی به وی داده است، همانند وکلای دادگستری بر طبق ماده (37) قانون وکالت، نباید بعد از منتفی شدن سمتشان در همان موضوع، چه به عنوان وکیل و یا مشاور حقوقی، علیه دولت یا قائم مقام او، دخالت و یا وکالت نمایند، چه آنکه حدود اختیارات نمایندگان حقوقی دولت، همان حدود اختیارات وکلای دادگستری است و به همین جهت مانند وکلای دادگستری در این موارد مردود به شمار میروند.
سؤال 5: آیا در مواردی که خوانده دعوی در خارج از ایران اقامت دارد و مجهولالمکان میباشد میتوان همانند خوانده داخل کشور، وی را برای رسیدگی از طریق انتشار آگهی دعوت کرد؟[5]
نظریه شماره : 3536/7-1/5/1382
ابلاغ اوراق قضایی در امور حقوقی به مخاطب مقیم خارج از کشور در قالب ماده (71) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی صورت میگیرد و انتشار آگهی به منظور ابلاغ اوراق قضایی به مخاطب مجهولالمکان که در ماده (73) قانون یادشده به آن اشاره گردیده در داخل کشور امکانپذیر بوده و مجوزی برای نشر آگهی مذکور در کشور بیگانه وجود ندارد.
سؤال 6: در قوانین و مقررات لازمالاجرای کنونی مواعد بر حسب مورد گاه به روز تعیین شده و زمانی به ماه و وقتی نیز به سال مشخص شده است. مثلاً مهلت مقرر برای انقضای اخطار رفع نقض یا تجدیدنظرخواهی به روز و مهلت مقرر برای تجدیدنظرخواهی کسانی که مقیم خارج هستند به ماه و همچنین مهلت مراجعه برای اخذ گواهی عدم پرداخت چک و یا اقدام برای شکایت کیفری
چکهای بیمحل به ماه تعیین شده و درخصوص اقدام برای شکایت علیه ظهرنویسی یا شمول مرور زمان، موعد به سال تعیین گردیده است محاسبه مهلتهای فوق چگونه است؟[6]
نظریه شماره: 3992/7-19/5/1382
اصولاً مواعدی که در قانون تعیین شده است یا به روز است و یا به ماه و هفته و سال، بنابراین چنانچه تاریخ ابلاغ رأی بدوی مثلاً تاریخ معینی باشد، تاریخ آغاز مهلت بیست روزه تجدیدنظرخواهی از آن تاریخ معین به نحو روز شمار به مدت بیست روز احتساب میگردد که با منظور داشتن روزهای ابلاغ و اقدام جمعاً بیست و دو روز میگردد و یا اگر فرضاً مهلت اعتراض یک ماه و یا دو ماه تعیین شده باشد ماه سی روز و دو ماه 60 روز میشود. اما اگر در تعیین موعد بحث از سال شود مثل تعدیل مالالاجاره در این صورت برای حصول شرایط تعدیل مدت سه سال شمسی احتساب میگردد و در مورد چک نیز باید ماههای شمسی از تاریخ صدور چک محاسبه شود.
سؤال 7: هزینه دادرسی جلب ثالث با عنایت به قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین چه مقدار است؟[7]
نظریه شماره: 3658/7-5/5/1382
هر چند در ماده (503) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی تصریح گردیده است که هزینه دادخواست جلب ثالث همان است که در ماده (3) قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب سال 1373 تعیین شده است ولی میزان هزینه دادرسی که خواهان در موقع تنظیم دادخواست باید پرداخت نماید در ماده (3) قانون اخیرالذکر مشخص نشده است و چون قانوناً طرح هر دعوی مستلزم پرداخت هزینه دادرسی است و دعوی جلب ثالث در جریان رسیدگی به دعوی اصلی طرح و اقامه میگردد علیالاصول میزان هزینه دادرسی دعوی جلب ثالث همان مقداری که برای دعوی اصلی که در هر یک از مراحل نخستین یا تجدیدنظر پرداخت شده خواهد بود.
سؤال 8: با توجه به ماده (20) قانون اعسار و ماده (24) قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب کدام دادگاه صلاحیت رسیدگی به دعوی اعسار را دارد؟[8]
نظریه شماره: 3864/7-7/5/1382
با توجه به صراحت ماده (20) قانون اعسار و ماده (24) قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که جانشین مواد (39، 40 و 41) قانون آیین دادرسی مدنی است، رسیدگی به دعوای اعسار، چنانچه دعوی اصلی قبلاً مورد رسیدگی قرار گرفته، دادگاهی است که ابتدا به آن رسیدگی کرده است. ولی اگر دعوای اصلی قبلاً مورد رسیدگی قرار نگرفته و در حال حاضر در دادگاه صلاحیتدار تحت رسیدگی است، رسیدگی به دعوای اعسار نیز در همین دادگاه خواهد بود.
سؤال 9: ممانعت از اجرای حکم قطعی دادگاه دارای چه ضمانت اجرایی است؟[9]
نظریه شماره: 3805/7-5/5/1382
حکمی که از سوی دادگاه صالح صادر و قطعی گردیده است باید مطابق مقررات قانون اجرای احکام مدنی به موقع اجرا گذاشته شود و به موجب ماده (8) قانون آیین دادرسی مدنی هیچ مقام رسمی و یا سازمان دولتی نمیتواند حکم دادگاه را تغییر یا از اجرای آن ممانعت نماید اگر دادگاه صادرکننده حکم یا مرجع قضایی بالاتر آن هم در شرایطی که قانون معین نموده باشد و ضمانت اجرای حکم این ماده در مواد (576) و (577) قانون مجازات اسلامی تعیین گردیده است فلذا در مانحنفیه، حکم صادره باید به موقع اجرا گذاشته شود مگر اینکه با توافق محکومٌله اجرای حکم به تأخیر بیفتد.
سؤال 10: آراء دادگاهها چنانچه به صورت قطعی صادر شده باشد، آیا ممکن است قابل فرجام باشد؟ و اگر بعضی از آراء قابل فرجام باشد، آیا متفرعات آنها از قبیل خسارات دادرسی و یا مطالبه
مالالاجاره از اراضی و اماکن وقفی هم قابل فرجام خواهد بود؟[10]
نظریه شماره: 2984/7-15/5/1382
با توجه به مقررات قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی اصل بر غیر قابل فرجام بودن آراء دادگاهها است مگر در موارد مصرح در مواد (367 و 368) همان قانون، بنابراین احکام راجع به متفرعات دعاوی مذکور در استعلام مانند خسارت هزینه دادرسی و یا مطالبه
مالالاجاره در اراضی و اماکن موقوفه فرجامپذیر نمیباشد. بند «5» ماده (369) قانون مورد بحث تأکید بر غیر قابل فرجام بودن آراء راجع به متفرعات دعاوی است.
سؤال 11: مطابق ماده (2) قانون مدنی، قوانین پانزده روز پس از انتشار در سراسر کشور لازمالاجراء میشود. در تفسیر ماده مذکور بین حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد به این توضیح که برخی معتقدند اگر مثلاً قانونی در تاریخ 1/3/1386 در روزنامه رسمی منتشر شده باشد از ابتدای روز پانزدهم پس از انتشار، یعنی از تاریخ 16/3/1386 لازمالاجراء میشود. به عنوان نمونه در مجموعه قوانین حقوقی آقای جهانگیر منصور، زمان لازمالاجراء شدن قانون روابط موجر و مستأجر که در تاریخ 17/6/1376 منتشر شده 1/7/1376 اعلام شده است و در مقابل، عدهای معتقدند با توجه به عبارت «پس از انتشار» روز انتشار جزء مهلت نیست و باید پانزده روز کامل از تاریخ انتشار قانون سپری شود و در واقع قانون از ابتدای روز شانزدهم پس از انتشار لازمالاجراء میشود. بنابراین قانونی که در تاریخ 1/3/1386 منتشر شده است از ابتدای روز 17/3/1386 لازمالاجراء میشود.
با عنایت به مراتب فوق، نظر به اینکه احراز تاریخ لازمالاجراء شدن قانون در امور حقوقی و کیفری دارای اهمیت فراوان است، خواهشمند است نظر مشورتی آن مرجع محترم پیرامون موضوع اعلام و مشخصاً تاریخ لازمالاجراء شدن قانون روابط موجر و مستأجر سال 1376 و قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح که در تاریخ 12/11/1382 در روزنامه رسمی منتشر شده است به این مرجع اعلام گردد.[11]
نظریه شماره: 2655/7-15/4/1386
در فرض سؤال، مراد از انتشار پانزده روز پس از انتشار آن است که پانزده روز به جز روز انتشار بگذرد و از فردای آن روز قانون اعتبار اجرائی پیدا میکند. از این رو در مثال مذکور از ابتدای 17/3/1386 قانون مجری میباشد. روز انتشار و آخرین روز از مهلت پانزده روزه محسوب نخواهد شد.
سؤال12: بعضی از قضات رأی را نمینویسند، بلکه برای نوشتن رأی از کامپیوتر استفاده میکنند. آیا رأی موجود در کامپیوتر (رایانه) ارزش و اعتبار رأی دستنوشته را از نظر قانونی دارد یا خیر؟[12]
نظریه شماره 8364/7-8/11/1384
با توجه به ماده (296) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و تبصره ماده (213) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، رأی دادگاه پس از انشاء باید نوشته شود و لذا از نظر قانونی، دادگاه ملزم به نوشتن رأی مورد نظر است. علیالخصوص که تغییر کلمات و عبارات رأی موجود در کامپیوتر (رایانه) امکانپذیر است. در حالی که رأی نوشته را نمیتوان تغییر داد.
سؤال 13: آراء قطعی داگاهها که قابلیت فرجام را دارد، چگونه میتوان تا زمان صدور حکم فرجامی مانع اجرای آن گردید؟ و در مورد طلاق برای جلوگیری از توالی فاسد چگونه باید عمل نمود؟[13]
نظریه شماره: 3296/7-22/5/1382
مطابق مقررات ماده (386) درخواست فرجام، اجرای حکم را تا زمانی که نقض نشده است به تأخیر نمیاندازد، ولی طبق تبصرههای ماده مرقوم اگر محکوم به مالی باشد، قبل از اجرای حکم تأمین مناسب از محکومٌله اخذ و حکم صادره به اجرا درمیآید و چنانچه محکومٌبه غیرمالی باشد به تشخیص دادگاه از محکومٌعلیه تأمین مناسب اخذ و اجرای حکم تا صدور رأی فرجامی به تأخیر میافتد. بنابراین با توجه به عموم و اطلاق مقررات ماده (386) درخصوص تأخیر در اجرای احکام صادره یا اجرای آن پس از فرجامخواهی و اینکه طلاق نیز امری است که به موجب حکم دادگاه محقق میشود، میتوان مفاد ماده (386) قانون آیین دادرسی مدنی را درخصوص طلاق لازمالرعایه دانست و بدین ترتیب از بروز توالی فاسده مترتب بر فسخ احتمالی طلاق جلوگیری نمود.
سؤال 14: گاهی بین دادسرا و دادگاههای عمومی در ارتباط با صلاحیت اختلاف حاصل میشد مثلاً دادسرا اعتقاد به صلاحیت دادگاه عمومی دارد، حال آنکه دادگاه عمومی عقیده به صلاحیت دادسرا، در اینگونه موارد چه مرجعی باید اختلاف را حل نماید؟[14]
نظریه شماره: 3180/7-1/5/1383
هرچند به موجب ماده (58) قانون آیین دادرسی کیفری، چگونگی ترتیب حل اختلاف در صلاحیت در امور کیفری، طبق قواعد مذکور در قانون آیین دادرسی مدنی به عمل خواهد آمد ولی مقررات قانون آیین دادرسی مدنی در مورد تعیین مرجع حل اختلاف بین دادسرا و دادگاه عمومی و همچنین دادگاه عمومی مستقر در بخش، ساکت است و علت این امر عدم وجود دادسرا در سیستم قضائی ایران بوده است. حال که با اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و تشکیل دادسرا قسمتی از صلاحیت و اختیارات دادگاهها به دادسرا محول شده است. بنابراین میتوان از ملاک ماده (27) قانون آیین دادرسی مدنی استفاده کرد و همانطوری که طبق این ماده و در زمان عدم وجود دادسرا چنانچه اختلافی بین دو دادگاه کیفری واقع در حوزه یک استان حادث میشد رفع اختلاف بین آنها در مرجع بالاتر، یعنی دادگاه تجدیدنظر استان به عمل میآمد. بنابراین در حال حاضر نیز میتوان معتقد بود که مرجع حل اختلاف بین دادسرا و دادگاه عمومی و یا دادگاه عمومی مستقر در بخش واقع در یک حوزه قضائی دادگاه تجدیدنظر استان است.
سؤال 15: آیا مطالبه خسارت تأخیر تأدیه از جانب خواهان مستلزم پرداخت هزینه دادرسی است؟[15]
نظریه شماره: 4734/7-13/7/1382
با توجه به ماده (53) از قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379 مجلس شورای اسلامی رسیدگی به هر دعوایی ملازمه با پرداخت هزینه دادرسی دارد. بنابه مراتب در صورتیکه خسارت تأخیر تأدیه توسط خواهان مطالبه و میزان آن مشخص باشد مطابق بند «12» قسمت (الف) ماده سوم از قانون وصول برخی از درآمدهای دولت مصوب 1373 در موقع تقدیم دادخواست هزینه دادرسی باید پرداخت شود.
سؤال 16: با توجه به بند «و» ماده (524) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، منظور قانونگذار از وسایل و ابزار کار پیشهوران که جزء مستثنیات دین تلقی میشود، کدام ابزار وسایل کار است؟[16]
نظریه شماره: 5817/7-14/7/1382
منظور از وسایل و ابزار کار کسبه، پیشهوران و… در بند «و» ماده (524) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، وسایل و ابزار کاری است که بدهکار برای امرار معاش خود و افراد تحت تکفلش به آن احتیاج دارد. چنانچه در کارگاه تراشکاری، ابزارهای سنگین و
گرانقیمت وجود داشته باشد که بدهکار بدون آنها و یا تبدیل به ابزارهای سبکتر و ارزانتر بتواند به فعالیت خود ادامه دهد، توقیف و به مزایده گذاشتن آن منع قانونی ندارد تشخیص آن در هر حال با دادگاه است.
سؤال 17: در مورد احکامی که هم قابل تجدیدنظر هستند و هم قابل فرجامخواهی آیا محکومٌعلیه میتواند همزمان هم تجدیدنظرخواهی کند و هم فرجامخواهی؟[17]
نظریه شماره: 5548/7-7/7/1382
با عنایت به ماده (367) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379، آراء دادگاههای بدوی که به علت عدم تجدیدنظرخواهی قطعی شده باشد منحصراً در موارد مذکور در بندهای «الف» و «ب» ماده (367) قابل فرجامخواهی است. بنابراین، آراء دادگاههای بدوی که مورد تجدیدنظرخواهی واقع شود مادام که قطعیت نیابد، قابل فرجامخواهی نخواهد بود. به بیان دیگر، چنانچه خوانده بدوی از رأی دادگاه نخستین تجدیدنظرخواهی کند، مادام که مرحله تجدیدنظرخواهی طی نشده و حکم مزبور قطعیت نیافته، فرجامخواهی خواهان بدوی قابل پذیرش نیست.