«مهربانی» کی آخر آمد؟ «دیوارش» را چه شد؟
«مهربانی» کی آخر آمد؟ «دیوارش» را چه شد؟
«مهربانی» کی آخر آمد؟ «دیوارش» را چه شد؟
«چرا یک کار خوب و انسانی را نیمهتمام رها کردیم؟ آنهمه شور و اشتیاق چرا اینهمه زود در بسیاری از شهرها فرونشست؟ به دیوار اگر اعتقاد نداریم، به مهربانی که هنوز باور داریم».
احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «همهچیز خیلی ساده شکل گرفت. اول چند عکس دیوارهایی ساده با چند لباس آویخته به میخ در شبکههای مجازی با شعار «اگر نیاز نداری بذار و اگر نیاز داری بردار» و بعد موجی که انگار سرباز ایستادن نداشت. دیوار مهربانی برای ایرانیان از دیوار برلین مشهورتر شد. در تمام استانها مردم لباسهایی را که استفاده نمیکردند، میشستند، اتو میزدند و به دیوارهای مهربانی آویزان میکردند تا مستحقی بردارد. خیابان خوابی سرمازده یا حتی نیازمندی آبرومند که شرمش میآمد، دستش را برای گدایی دراز کند.
لذت بخشش آنقدر شیرین بود که بسیاری از روزنامههای جهان از گاردین تا نیویورکتایمز دربارهاش گزارش نوشتند و این کار ایرانیان را در خاورمیانهای که بوی باروت و خون و عرق چندشآور داعش گرفته بود، تحسین کردند اما این روزها انگار عمر دیوار مهربانی هم به سر آمده!
بعضیها گفتند که معتادها و دلهدزدها میآیند و لباسها را میبرند و دست مستحق نمیرسد. برخی بهانه آوردند که این کار فخرفروشی به نیازمندان است و اگر راست میگویید بروید لباس نو بخرید. عدهای نوشتند که باید یکنهاد رسمی از این کار حمایت کند وگرنه فایده ندارد. کسانی ایراد گرفتند که لباسها ممکن است آلوده به بیماری باشد و… از این بهانههایی که عموماً کسانی میآورند که خودشان حتی یکقدم برنمیدارند و مثل شخصیت «گلام» در سریال گالیور فقط میگویند: «من میدونستم ما موفق نمیشیم»!
این روزها از دیوار مهربانی فقط دیوارش مانده و انگار مهربانیاش کوچ کرده. چند میخ کجوکوله یا حفرههای باقیمانده از رختآویزی که آن را هم عدهای کندهاند. آیا همه نیازمندان صاحب لباس شدند؟ کارتنخوابها به گرمخانهها منتقل شدند و این شبهای سرد کسی در خیابان تنش نمیلرزد؟ چرا یک کار خوب و انسانی را نیمهتمام رها کردیم؟ آنهمه شور و اشتیاق چرا اینهمه زود در بسیاری از شهرها فرونشست؟ به دیوار اگر اعتقاد نداریم، به مهربانی که هنوز باور داریم. این روزها بهمحض باز کردن اینستاگرام باید بروی زیر پتو شلغم بخوری، وگرنه از هجوم اینهمه عکس از برف سرما میخوری! خوب است که لذت میبریم از برف و بارانی که از راه میرسد اما یادمان نرود برفی که باعث میشود بالاخره بوتهای خوشگلمان را بپوشیم و از پلیور و کت چرممان رونمایی کنیم مثل افعی از سوراخ کفش کسی بالا میرود. از لای یقهباز کودکی، از آرنج شکافته شده مردی که روزگار با او نساخته یا او با روزگار نساخته، بالا میرود و خونش را منجمد میکند. به آنها همفکر کنیم. شعار درمانی و سخنرانیهای کوبنده برخی مسؤولان وسط زمستان برای هیچکس لباس گرم نمیشود. برای هیچکس پاپوشی نمیشود که آب باران از سوراخش به داخل نلغزد. لطفاً همین امروز بروید سراغ لباسهایتان. آنهایی را که نیاز ندارید، بشویید، اتو بزنید و کنار بگذارید و هر وقت به خیابان میروید چندتایی را توی کولهپشتیتان بگذارید و به خیابانخوابها، به بچههای کار بدهید. به لطف تلاش برخی مدیران بهمحض بیرون آمدن از خانه یک نفر را میبینید که مثل بید میلرزد! به او لباس گرم بدهید و «پاداش آنیتان» را از شنیدن تشکرش، از دیدن چشمهای قدردانش، از سر تکان دادنش بگیرید و لذت ببرید از حس خوب بخشش.
سال گذشته چند کارتنخواب گوشه خیابانها از سرما یخ زدند، مُردند. دفن شدند. از یاد رفتند. به داد هم برسیم. با دیوار مهربانی، با کولهپشتی مهربانی… با مهربانی.
منبع: عصر ایران