در گذرگاه تجربه
در گذرگاه تجربه
در گذرگاه تجربه
سید عزالدین کاظمی
نوشتن تجربه به دو طریق و راه انجام میپذیرد
١- به نحو جزئی
٢- به نحو کلی
الف- نوشتن تجربه به نحو جزئی این است که قاضی وقایع و اتفاقات مثبت و منفی را مینویسد و از آن نتیجهای که لازم و ملزوم واقعه است بیان میکند
ب – نوشتن تجربه به نحو کلی این است که قاضی پس از گذراندن سی سال خدمت تجربیات و برداشتهایی دارد که بیشتر مربوط به شخص قاضی، اخلاق و صفات و نحوه برخورد با مراجعان و اینکه به چه نحوی در دستگاه قضایی و اجتماع نقش داشت بیان میکند و بطور کلی حاصل تجربیات خود را که لمس نموده است در اختیار جامعه میگذارد.
اینجانب در زیر دو مورد از خاطرات خود که نتیجه آن تجربهای حرفهای به همراه داشت را خدمت شما عرض خواهم کرد
(1)در سال 1360 حدود هفت ماه رئیس دادگاه خانواده (مدنی خاص آن روز) در شهرستان رشت بودم خانم جوانی که از همسر خود جدا شده بود با یک آقائی جوان که قبلاً ازدواجنکرده بود ازدواج مینماید و در موقع ازدواج اخلاقاً (و یا مبیناً علیهالعقد) چنین شرط مینماید که چون در زندگی شکستخوردهام از تو میخواهم مرا طلاق ندهی و در قبال این شرط خودم از تو نفقه نمیخواهم و هزینه زندگی تو را نیز من تقبل میکنم.
آن آقا (شوهر) نیز با این شرط موافقت مینماید این زن و شوهر حدود سه سال زندگی را همراه با سعادت و خوشبختی سپری مینمایند اما بتدریج پدر و مادر و سایر اقوام شوهر به این ازدواج خرده میگیرند و مرتب در گوش این مرد (شوهر) میخوانند که مرد جوان ازدواجنکرده بایستی با یک زن ازدواجنکرده ازدواج نماید؛ و در این موضوع افراد بهقدری اصرار و بعضاً تهدید از طرف پدر و مادر (مبنی بر اینکه عاقت میکنیم و شیرم را بتو حلال نمیکنم) انجام میگیرد تا اینکه آن مرد (شوهر) اقدام به تقدیم دادخواست طلاق در دادگاه مدنی خاص آن روز مینماید؛ که این پرونده برابر ارجاع جهت رسیدگی به اینجانب ارجاع میگردد.
در روز جلسه دادگاه که علیالقاعده موضوع به داوری ارجاع میشد همزمان دو نفر از تهران آمده بودند یکی دادرس دادگاههای مدنی خاص و دیگری مدیر دفتر دادگاهی بود که اینجانب چند روز در آن شعبه مشغول کارآموزی بودم و دادرس دادگاه نیز با اینجانب دوستی مختصری داشت.
برطبق اخلاق و روش تربیتی که داشتم بدون اطلاع از موضوع حضور آنان اینجانب با آنان سلام و علیک و احوالپرسی و احترام نمودم و جلسه را با حضور آنان تشکیل و اداره کردم که این نحوه عملکرد بنده ناشی از کمتجربه بودن موجب سوظن و بدبینی آن خانم (خوانده دعوی) را فراهم آورد و آن خانم تعبیری را بکار برد که نشانگر این بود که اینجانب از مرز عدالت و بیطرفی خارج شدهام. چراکه متوجه شدم آن دو نفر که ظاهراً مورد شناخت آن خانم بودند از آشنایان مرد بودند اگرچه صرفاً و تنها جهت توصیه در تسریع د ر فرایند رسیدگی نزد اینجانب آمده بودند.
اینجانب طبق معمول و اخلاقی که بر آن عادت کردهام سکوت کردم. ضمناً متوجه شدم که به آنان نبایستی احترام میکردم و یا حداقل توضیح میدادم که احترام اینجانب به چه علت بوده و در قضاوت از مرز عدالت خارج
نخواهم شد.
بالاخره داوران نظریه خود را دادند (داوران غیر از دونفری بودند که به دادگاه آمده بودند) و اینجانب بر طبق قانون و شرع ناگزیر بودم که اجازه طلاق را صادر نمایم لکن اینجانب با استفاده از شرطی که طرفین در آن اقرار و اعتراف نمودهاند و اینکه خوانده دعوی (زوجه) هزینه شوهر را و هزینه نفقه خود را به شرطی تقبل نموده بود که طلاق انجام نپذیرد. در دادنامه نفقه سه سال زندگی را و نفقه ایام عده را تعیین و انجام طلاق را منوط به پرداخت نفقه تعیینشده و پرداخت مهر نمودم.
پس از صدور رأی و ابلاغ آن (خوانده دعوی) به یکی از قضات مجرب و خوب که با مشارالیها آشنایی یا نسبتی داشت مراجعه نموده و آن آقای قاضی به خوانده دعوی گفته بود «انصافاً خوب رأی صادر نموده و واقعاً راجع به احیای حق تو در حد توان اقدام نموده است» و مطالبی را گفته بود که لازم و صحیح نیست در اینجا نوشته شود. سپس آن خانم (خوانده دعوی) نزد من آمد و کاملاً عذرخواهی نمود و من برای مشارالیها توضیح دادم که از مرز عدالت خارج نخواهم شد و چون شما به نحوی در این جریان مظلوم واقعشده بودید سعی کردم که حقوق تو را احیا نمایم.
نتیجه را: به عهده خواننده و دیگران واگذار میکنم. لازم به توضیح است آقای خواهان دادنامه صادره را نتوانست به جهت مبلغ در نظر گرفتهشده نفقه خوانده اجرا کند تا اینکه پس از دو سال خانم را فریب داده و با رضایت او عقد دائم را به عقد موقت تبدیل کرد.
در تبدیل عقد دائم به موقت ابتدا با گذشت خانم حقوق خود بخشیده سپس به وقوع طلاق رضایت و پسازآن عقد موقت بین آنان منعقد گردید.
نتیجه: قاضی موظف است با کردار و گفتار بیطرفی خود را نشان داده و اعلام نماید و اینجانب میبایست از شرکت و حضور آنان در جلسه مانع میشدم و اگر مطلبی داشتند پس از پایان جلسه در حضور آن خانم صحبتهای آنان در خصوص پرونده را استماع میکردم چراکه قاضی باید عادل و امین و مورد وثاقت طرفین دعوا باشد. اگر قاضی عادل نباشد نمیتواند عدالت را ایجاد نماید؛ زیرا معطی شیء نمیتواند فاقد آن شیء باشد و بالعکس فاقد شیء نمیتواند معطی آن شیء باشد.
ذات نایافته از هستیبخش —کی تواند که بود هستیبخش
پاره ابری که شود زآب تهی— ناید از وی صفت آب دهی
(2)یک روزی با جناب آقای ربانی املشی که آن روز دادستان کل کشور بودند قرار ملاقات داشتم لذا از شهرستان رشت به تهران آمدم و اتفاقاً وسیلهای که در اختیارم بود در خیابان کارگر ایراد جزئی پیدا کرد. لذا ناچاراً اتومبیل را پارک نمودم و به ملاقاتی که داشتم رفتم پس از ملاقات از خیابان پاستور بهطرف خیابان کارگر میآمدم که با شخصی روبرو شدم آن شخص پس از سلام و احوالپرسی گفت شما مرا نمیشناسید ولکن من شما را میشناسم پرونده من راجع به حضانت نزد شما مطرح بود و شما حضانت یگانه فرزندم را به خانم سابقم واگذار نمودی و این موضوع برایم خیلی طاقتفرسا و ناگوار بود بطوریکه اگر مرا به پرداخت ۵ میلیون تومان جریمه محکوم مینمودی اینقدر ناراحت نمیشدم (توضیح: ۵ میلیون تومان سال 1360) و این مسئله موجب گردید که من خیلی در کار شما دقت کنم و هر چه دقت کردم دیدم شما به تشخیص خود و مطابق قانون عمل و طرفین در نزد تو علیالسویه میباشند لذا خودم را قانع نمودم و سپس از من سؤال نمود که چرا پیاده میروی و من جریان و موضوع را تشریح کردم سپس آن آقا به من گفت من تعمیرکار هستم و با اصرار خودش به خیابان کارگر آمد و اتومبیل مرا درست کرد از نقل این دو تجربه اینجانب چنین برداشت دارم که قاضی بایستی در فکر و در عمل بهطرفین به یک نسبت نظر داشته باشد و در همه حال از بیطرفی خارج نشود زیرا مراجعین و اصحاب دعوی عمل و کارکرد قاضی را بهدقت زیر نظر دارند و نحوه عمل قاضی را موردمطالعه دقیق قرار میدهند.