خشونت خانوادگی و رفتارهای خشونتآمیز علیه کودکان

خشونت خانگی واقعیتی آزاردهنده و غیرقابلانکار در دنیای امروز است، در جهانی که محیط خانه میباید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگیها و رنجهای ناشی از دشواریهای محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، خانه به جهنمی میماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن هرلحظه شعلهورتر میشود. خشونتهای خانگی مخصوص جامعه یا طبقهی خاصی نیست، بلکه اکنون همهی کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند و تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هرروزه بر میزان آن افزوده است.
خشونت خانوادگی و رفتارهای خشونتآمیز علیه کودکان
خشونت خانوادگی و رفتارهای خشونتآمیز علیه کودکان
خشونت خانگی واقعیتی آزاردهنده و غیرقابلانکار در دنیای امروز است، در جهانی که محیط خانه میباید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگیها و رنجهای ناشی از دشواریهای محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، خانه به جهنمی میماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن هرلحظه شعلهورتر میشود. خشونتهای خانگی مخصوص جامعه یا طبقهی خاصی نیست، بلکه اکنون همهی کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند و تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هرروزه بر میزان آن افزوده است.
در تعریف خشونت خانگی میتوان گفت: خشونت خانگی خشونتی است که در محیط (حوزه) خصوصی خانواده به وقوع میپیوندد و عمیقاً میان افرادی رخ میدهد که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خوردهاند.
همچنین بر اساس تعریفی دیگر «خشونت خانگی مراقبت سایر اعضای خانواده با بکارگیری زور و اعمال رفتارهایی است که ازنظر جسمی، جنسی و روانی خشونتآمیز هستند.»
خشونت خانگی در ایران تا چند سال پیش به مفهوم پدیده و آسیب اجتماعی اصلاً مدنظر نبود، هرچند برخی موارد حاد خشونت خانگی در مطبوعات انعکاس مییافت، اما بهصورت معمول خشونت بهمثابه رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد و اگر در مورد آن بحث و گفتوگویی میشد، برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود، از چند سال قبل به اینطرف، سرانجام این پدیده موردتوجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت و اقدامهای چندی در این زمینه صورت گرفت که ازجمله آنها میتوان برگزاری سمینارها، سخنرانیها و حتی تشکیل گردهماییهایی باهدف بررسی و مقابله با خشونتهای خانگی اشاره کرد.
خشونت در خانه انواع و اقسام متعددی را شامل میشود و به اعتبار نوع و یا شخص قابلتقسیمبندی میباشد، اقسام خشونت خانگی به اعتبار نوع خشونت، شامل خشونت جسمی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت بهداشتی، خشونت مالی و… میشود. به اعتبار شخص نیز خشونت خانگی ممکن است در یکی از اشکال همسرآزاری، کودک آزاری، فرزندکشی، ضرب و جرح و یا قتل والدین و خشونت فرزندان دربارهی یکدیگر ظهور و بروز پیدا کند.
از میان مواردی که در فوق به آن اشاره رفت بحث نوشتار حاضر را تشکیل میدهد، انواع کودک آزاری و بررسی علل و عوامل آن در محیط خانه میباشد.
پرداختن به کودک آزاری و علل و زمینههای بروز آن در قالب یک مشکل و آسیب اجتماعی میتواند در شناخت مشکل و علل و بروز آن و ارایه راهکارهای لازم برای پیشگیری و مقابله با آن بسیار مؤثر و راهگشا باشد، ضرورت بحث مزبور ازآنجا ناشی میشود که اندیشمندان قرن حاضر را «عصر کودکان» نامیدهاند و امروزه کودکان درجایی که باید امنترین مکان برای آنان باشد، بیش از هر جای دیگر در معرض خطر هستند و در حقیقت احتمال اینکه کودکان توسط اعضای خانواده خود مورد انواع آزارها قرار گیرند بسیار بیشتر به این خطرات قرار دهند و از سوی دیگر در حال حاضر بخشی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دستیافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان شده است.
انواع خشونت خانوادگی علیه کودکان
حدود کودک آزاری در خانواده از محروم ساختن کودک از غذا، لباس، سرپناه و محبت والدین تا مواردی که در آن کودکان ازنظر جسمی توسط یک فرد بالغ آزار و بدرفتاری قرار میگیرند که آشکارا به صدمه دیدن و گاهاً مرگ آنان منجر میشود گسترده است. باوجوداینکه خشونت علیه طفل در خانواده، طیف وسیعی از رفتارهای آسیبرسان را شامل میگردد اما باید گفت که تمامی این رفتارها حول چهار محور آزارهای جسمی، جنسی، غفلت و آزارهای عاطفی – روانی میگردد.
پس از خشونتهای فیزیکی نگاه محققان متوجه اعمال خشونتهای روانی نسبت به کودکان در خانواده شد، تحقیقات بعدی بر پیچیدهترین بحث خشونت در خانواده، یعنی تجاوز و سوءاستفادههای جنسی از کودکان متمرکز شد.
خشونت جسمی
خشونت جسمی آشکارترین شکل خشونتی که ممکن است علیه کودکان واقع شود، هرگونه اقدام فیزیکی که جسم کودک را باهدف آسیبرساندن یا کنترل وی مورد آزار قرار دهد، در این بخش جای میگیرد. اشکال مختلف کودک آزاری جسمی شامل شلاق زدن، بستن کودک با طناب یا با اشیاء، کوبیدن به دیوار، سوزاندن با آب جوش یا مایعات داغ و یا استفاده از آتش سیگار (حدود ده درصد از کودکآزاریها ناشی از سوختگی است) و تکان دادن شدید میباشد؛ بنابراین مشخص میگردد که ضرب و جرح جزء خشونت است اما در مورد اینکه آیا تنبیههای بدنی مانند پشت دست زدن، پسگردنی یا به پشت بچه زدن جزئی از خشونت جسمی میشود یا خیر اختلافنظر وجود دارد؛ و همین امر باعث گردیده است که در مورد آزار جسمی تعریف واحدی وجود نداشته باشد. درواقع تعریفهای کودک آزاری جسمی تحت تأثیر قوانین و مقررات و ارزشهای فرهنگی هر جامعه خصوصاً در زمینه تربیت اطفال و تنبیه و مجازات آنان قرار دارد.
در بسیاری از کشورها، قوانین جنایی یا مدنی (خانواده) یا هردوی آنها، حق والدین و سایر سرپرستان را برای استفاده از شکلهای خشونتآمیز تنبیه بهگونهای خاص تأیید میکنند، این قوانین اغلب تصریح دارند که چنین تنبیهی باید «معقول» و «متعادل» باشد و بدین ترتیب تصمیم در خصوص تعیین میزان «معقول» خشونت را بر عهده بزرگسالان، فعالان حمایت از کودک و سرانجام دادگاهها میگذارد. کمیته حقوق کودک اینگونه قوانین را برای انتقاد ویژه از آنها مدنظر قرار داده است. برای مثال هنگامیکه کمیته گزارش مقدماتی اسپانیا را بررسی میکرد؛ اظهار نگرانی نمود که «فحوای ماده 154 قانون مدنی اسپانیا که مقرر میدارد والدین میتوانند فرزندان خود را بهطور معقول و متعادل تنبیه کنند ممکن است بهعنوان مجوز برای اقدامات مغایر با ماده 19 پیماننامه
تفسیر گردد.»
در مقابل کشور سوئد در سال 1979 تمامی شکلهای تنبیه بدنی کودکان را ممنوع اعلام کرد. هدف از قانون جدید بیشتر آموزشی بود تا پیگرد والدین یا افزایش دخالت دولت در امور خانواده. مقصود از وضع این قانون ایجاد تغییر در نگرش و رویهها و قبولاندن این موضوع بود که کتک زدن کودک بهاندازه کتک زدن فرد بزرگسال غیرقابلقبول است. درهرحال تحقیقات نشان دادهاند، تنبیههای بدنی بیضرر که به بچه آسیب بدنی چندانی وارد نمیکند، بهتدریج هم تبدیل به رفتارهای خشونتآمیز شدید میشود و هم خشنتر میشود. یکی از مصادیق بارز خشونت جسمی علیه کودک در خانواده، «قتلهای ناموسی» است که کودک دختر به دست پدر یا برادر و به بهانه حفظ آبرو و شرف به قتل میرسد. درحالیکه اکثر چنین قتلهایی در آسیا و خاورمیانه صورت میگیرد، نمونههایی از وقوع آن در اروپا نیز گزارششده است.
خشونت جنسی
کودک آزاری جنسی، درگیر کردن کودک در رابطهای جنسی است که کودک ازنظر رشدی قادر به تشخیص و درک آن و رضایت دادن آگاهانه نیست. این ارتباط جنسی بین یک کودک و یک بزرگسال یا کودک بزرگتری است که ازنظر سنی یا رشدی در مقام مسئولیت، اعتماد یا قدرت قرار دارد. تعریف سوءاستفاده جنسی از کودکان در بسیاری از جوامع شامل هرگونه فعالیت جنسی با شخصی است که راضی به این کار نباشد و یا رضایت او قانوناً معتبر نباشد؛ بنابراین در مواردی که یکی از طرفین به سن اعتبار رضایت نرسیده باشد، حتی اگر راضی یا خود باعث برقراری رابطه جنسی باشد میتوان طرف دیگر را به سوءاستفاده جنسی محکوم کرد. نکته قابلتوجه این است که؛ اطفال به دو طریق ممکن است ازنظر مسائل جنسی، بزهدیده واقع شوند؛ طریقه اول زمانی است که کودک در طول مدتزمان معینی، از جانب یک فرد خاص مورد آزار جنسی قرار میگیرد که آن را اصطلاحاً «آزار جنسی»1 گویند؛ بنابراین در آزار جنسی، شخص آزاردهنده، یک فرد ثابت است و این عمل در طول مدتزمان تکرار میگردد.
طریقه دوم زمانی است که از کودک به جهت مقاصد شوم اقتصادی، تجاری، جنسی در فعالیتهایی که از آنها تحت عنوان «سوءاستفاده جنسی»2 یاد میشود ازجمله هرزه گری، روسپیگری و توریسم جنسی سوءاستفاده میشود؛ بنابراین در سوءاستفاده جنسی برعکس آزار جنسی، کودک از ناحیه فردی ثابت مورد استفاده قرار نمیگیرد بلکه سوءاستفاده از کودک در سطح وسیع و بهصورت شبکهای انجام مییابد.
غفلت (بیتوجهی)3
غفلت یا مسامحه، عبارت است از عدم فراهم آوردن احتیاجات غذایی، پوششی، مسکن، بهداشت و مراقبتهای طبی و تحصیلی و سرپرستی طفل توسط والدین یا سرپرست طفل. [43:6] غفلت میتواند در همه خانوادهها وجود داشته باشد ولی اغلب در خانوادههای کمدرآمد مشاهده میشود. از مصادیق غفلت نسبت به کودکان میتوان به مادر ذیل اشاره نمود؛
1- بیتوجهی و غفلت جسمانی:4 مانند ترک و به حال خود رها کردن طفل و یا عدم رسیدگی به وضعیت تغذیه کودک است. این عدم توجه ممکن است به نتایجی چون پرتاب شدن طفل از بلندی، دسترسی طفل به اشیاء خطرناک مثل چرخگوشت روشن، خروج وی از خانه و… شود.
– غفلت و اهمال از جهت پزشکی:5 این نوع از غفلت، زمانی است که اهمال والدین در مواقع بیماری کودک و تأخیر در مراجعه به پزشک منجر به تأخیر در مداوا و حاد شدن بیماری و در مواقعی از دست رفتن کودک میشود.
– غفلت هیجانی:6 مانند محبت نکردن کافی به کودک، بدرفتاری شدید یا مزمن با همسر خود در حضور کودک و یا برخورد نامناسب با دیگر اعضای خانواده که همگی ممکن است کودک را در معرض خطرات شدید عاطفی قرار دهد.
– غفلت از جهت تعلیم و تربیت:7 این نوع از غفلت عبارت است؛ عدم توجه و رسیدگی به وضعیت تحصیلی کودک، بیاطلاعی و یا بیتوجهی به ترک تحصیل یا فرار از مدرسه که معمولاً در خانوادههایی که ازنظر تحصیلات و پایگاه اجتماعی در رتبه پایینترین قرار دارند رخ میدهد. همچنین پایین بودن سطح درآمد خانواده، زیاد بودن تعداد بچهها و ناآگاهی والدین نیز میتواند از علل این نوع غفلت باشد.
– طرد کودکان شکل افراطی غفلت است. برخی اوقات تصمیم به طرد کودک برخاسته از نبود سازوکارهای حمایتی یا در اثر فشار فرهنگی سنتی است. در برخی کشورها کودکان به دلیل عدم توانایی والدین در فراهم نمودن معیشت زندگی، یا باور آنان مبنی بر اینکه فرستادن کودک به خانوادهها یا مؤسسههایی که دارای منابع بیشتری هستند تنها راه اطمینان از داشتن یک آینده بهتر برای کودکانشان است، طرد میشوند.
در بسیاری از گزارشهای کودک آزاری، غفلت، بیشترین رقم را نشان میدهد.
خشونت روانی (عاطفی)
تعریف کنفرانس بینالمللی سوء رفتار روانی کودکان و جوانان در سال 1983، از بدرفتاری روانی، عبارت است از: «هرگونه رفتار با کودک که طبق استانداردهای اجتماعی و نظر متخصصان، ازنظر روانشناختی آسیبزا باشد؛ یعنی هرگونه رفتاری که بر عملکرد رفتاری – شناختی و عاطفی و جسمی کودک تأثیر سوء داشته باشد. بدرفتاری روانی با کودک خوانده میشود.» بر اساس این تعریف میتوان گفت به لحاظ اینکه سایر انواع خشونت (جسمی، جنسی و غفلت) با نوعی بدرفتاری روانی همراه است لذا خشونت روانی علیه کودک نهتنها میتواند به شکلی مستقل رخ دهد بلکه میتواند بهعنوان نتیجه قهری و تبعی هریک از خشونتهای جسمی، جنسی و یا غفلت باشد. از مصادیق بدرفتاری و خشونت روانی علیه کودکان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– رفتار و نگرشهای منفی مدام نسبت به کودک بهصورت کلامی مانند سرزنش مداوم، به کار بردن الفاظ زشت در صحبت با کودکان و شوخیهای منفی مکرر با کودک که همگی سبب میشود کودک خود را واقعاً بیارزش و مستحق توهین بداند. این احساس بیارزشی کودک را مستعد انواع اختلالات روانی ازجمله افسردگی و اضطراب مینماید.
– انتظارات نامناسب با سن کودک و مقایسه کودک با همسالانش باعث ورود فشارهای روحی و روانی شدید علیه کودک میگردد.
– اعمال مقررات و کنترل شدید نسبت به کودک، ترسانیدن او از تنبیه سخت بدنی، تهدیدهای متداول مانند دوستنداشتن کودک، ممنوعیت برقراری ارتباط با دیگران و حتی اظهارنظر و تصمیمگیری برای همهکارهای کودک که او را عملاً از حق انتخاب محروم کرده و مانع از رشد احساس فردیت در کودک میشود.
– به خدمت گرفتن کودک در جهت ارضای نیازهای عاطفی خود: گاهی اوقات والدین، کودکان را در مقام قضاوت قرار میدهند و از آنها میخواهند در مورد ناعادلانه بودن وضعیت زندگیشان اظهارنظر کنند.
این پدر و مادرها تمام بار عاطفی و هیجانی زندگیشان را روی دوش کودکانشان قرار میدهند حالآنکه کودکان، خود نیازمند محبت و حمایت همهجانبهای هستند.
– مواجهه کودک با خشونت خانوادگی: بدرفتاری شدید و مزمن با همسر در حضور کودک نیز از مصادیق خشونت روانی علیه کودک است. در بسیاری از موارد خشونت خانوادگی، کودکان هرچند خود بهطور مستقیم مورد آزار توسط والدین قرار نگرفتهاند، اما در خانه حضورداشته و در معرض مواجهه با آن قرارگرفتهاند، بدین معنی که یا خشونت را مشاهده کردهاند و یا به طرق دیگری مانند شنیدن صدای مشاجره خشونتآمیز یا مواجهه با عوارض و آثار آن (مانند آثار ناشی از آزار جسمی بر بدن مادر) از آن اطلاع پیداکردهاند. کودکان به طرق دیگری نیز ممکن است درگیر خشونت میان والدین خود شوند. آنها ممکن است وادار به دیدن خشونت نسبت به مادر یا همدستی در خشونت توسط پدر شده، از آنها بهعنوان گروگان برای تحتفشار قرار دادن مادر و اعمال کنترل نسبت به وی استفاده شود. تحقیقات پیرامون خشونت درون خانگی روشن ساخته است که مشاهده یا شنیدن موارد خشونت جسمی و روانی میان والدین، آثار روانی بالقوه زیان باری بر روی کودکان بهجای میگذارد.
– طرد عاطفی یا کمبود محبت همانطور که در کتب و مقالات مختلف مربوطه آمده است هم بهعنوان زیرمجموعهای از خشونت روانی (عاطفی) قرار میگیرد و هم زیرمجموعهای از غفلت چرا که غفلت و بیتوجهی نسبت به کودک هم از جنبه محبت و هم از جوانب دیگر (تغذیه، بهداشت، آموزش و…) بار عاطفی و روانی منفیای برای کودک خواهد داشت لذا تقسیمبندی کمبود یا طرد عاطفی تحت عنوان غفلت یا خشونت روانی تفاوتی نمیکند. منبع: مجله پگاه حوزه