تحولات و نوآوریهای قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 1394
تحولات و نوآوریهای قانون
نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 1394
تحولات و نوآوریهای قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 1394
مقدمه: سرانجام هر رسیدگی قضایی مرحله اجرای حکم است. اجرای هرچه سریعتر حکم نشانه اقتدار قضایی هر کشور است. از سوی دیگر قانونگذار به وضعیت محکومعلیه در زمان اجرای حکم نیز نظر داشته و این مهم ناشی از اخلاقگرایی در نظامهای حقوقی است. از یکسو محکومعلیه راه پرپیچوخم دادگاه را پیموده و درنهایت موفق به اخذ حکم از دادگاه گردیده که بدون اجرای آن هیچ ثمری برای او نخواهد داشت و از سوی دیگر اجرای آن ممکن است به وضعیت معیشتی محکومعلیه و خانوادهاش در زمان اجرای حکم لطمه وارد کند.
صرفنظر از راهکارهای پیشبینیشده در قانون اجرای احکام مدنی برای اجرای حکم قطعی دادگاه با توجه به عدمکفایت این ابزار جهت الزام محکومعلیه به اجرای حکم که بعضاً اقدام به ایجاد مانع جهت جلوگیری از اجرای حکم مینماید بهناچار قانونگذار را وادار به دخالت نموده و قوانینی در این زمینه به تصویب رسانده است. قانونگذار در سال 1351 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی را به تصویب رساند که اجازه توقیف افراد در مقابل دیون مالی را تجویز مینمود در سال 1352 این رویه را کنار گذاشت.
باید دانست که تصویب قوانین نیاز هر جامعهای بوده و اگر احکام با سازوکار عادی قابلاجرا باشد نیازی به تصویب قوانین فرعی نیست. ولی چنانچه تعهد شکنی در جامعه رواج پیدا کند و محکومعلیه حتی باوجود حکم محکومیت دادگاه نیز حاضر به اجرای حکم نباشد و در مقابل اقداماتی نیز برای جلوگیری از اجرای حکم معمول نماید چارهای جز شدت عمل قانونگذار نیست. مجدداً قانونگذار در سال 1377 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی را به تصویب رساند قانونی که نسبت به محکومعلیه کاملاً بیمهر بوده و افراد کثیری را روانه زندان کرده است. هرچند قانونگذار جهت تعدیل این اقدام قانون اعسار سال 1313 را در کنار این قانون لازمالاجرا میدانست ولی راهکار قانون نحوه اجرای …. مصوب 77 در جهت محبوس نمودن مدیون بر مقررات قانون اعسار برتری داشت بهگونهای که هرگونه اقدام محکومعلیه جهت طرح ادعای اعسار را منوط به زندانی شدن قبلی او نموده بود.
هرچند مدتها بعد رویه قضایی این وضعیت را تعدیل نمود ولی تا آن زمان بسیاری از افراد را روانه زندان کرد. این رویه البته با وضعیتی نهچندان استوار تا سال 94 ادامه پیدا کرد و درنهایت منجر به تصویب قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 94 گردید.
پدیدآور: دکتر سید جعفر حسینی
وکیل دادگستری
چکیده:
با توجه به اینکه در غالب موارد محکومعلیه از اجرای حکم قطعی امتناع مینماید و بعضاً اقداماتی جهت ایجاد مانع برای اجرای حکم از طریق مخفی نمودن اموال، ادعای اعسار و انتقال اموال به دیگری مینماید بهناچار قانونگذار مقررات قانونی مربوط به اجرای احکام مدنی را کافی دررسیدن به مقصود ندانسته و با تصویب قوانین دیگر سعی در جهت رفع موانع اجرای حکم مینماید.
قانونگذار در سال 51 اجازه توقیف اشخاص در مقابل دیون مالی را تجویز نمود در سال 77 با شدت عمل بیشتری دایره شمول اعمال مجازات حبس نسبت به بدهکاران مالی را گسترش داد لیکن با توجه به اثرات منفی آن و نقض غرض قانونگذار در زندان زدایی و تأکید حقوقدانان در جهت اعمال حبس نسبت به مجرمین خطرناک این مقررات نهتنها با فلسفه تعیین مجازات ناسازگار بود در عمل نیز توسل به آن نهتنها موجب تسهیل اجرای حکم نمیگردید بلکه از سوی دیگر مشکلات معیشتی دیگری برای خانواده زندانی ایجاد مینمود که درنهایت قانونگذار در سال 94 با تصویب قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی و نسخ صریح قوانین سابق از یکسو با توسل به سازوکارهای پیشبینیشده سعی در اجرای سریع احکام صادره و رفع موانع آن و از سوی دیگر جلوگیری از حبس بلا دلیل محکومعلیه دارد.
کلید واژگان: محکومله، محکومعلیه، اجرای حکم، محکومیت مالی
1- الزام مدعی اعسار به ارائه صورت دارایی
مطابق با ماده 8 قانون نحوه اجرا…. مصوب سال 94 محکومعلیه مکلف است فهرست کلیه اموال خود را تقدیم دادگاه نماید. لازم به ذکر است محکومعلیه مکلف به معرفی مستثنیات دین نیز بوده و تشخیص این مهم بر عهده دادگاه است. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که در صورت عدم ارائه صورت دارایی به همراه دادخواست دادگاه چه تصمیمی اتخاذ مینماید؟ اولین پاسخ این است که با توجه به عدم رعایت الزام قانونی از سوی خواهان (مدعی اعسار) دادگاه مطابق با ماده 2 قانون آیین دادرسی مدنی اقدام به صدور قرار عدم استماع دعوا مینماید. نظر دیگر این است که این مهم جزء نقایص دادخواست بوده و ابتدا باید از سوی مدیر دفتر اخطار رفع نقص ارسال شود و در صورت عدم رفع نقص از سوی خواهان در مهلت قانونی قرار رد دادخواست از سوی مدیر دفتر دادگاه صادر و در فرض تکمیل، مطابق قانون مورد رسیدگی واقع شود. بااینحال نظر اول مطابقت بیشتری با قانون دارد چراکه قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی قانونی استثنایی بوده و قوانین استثنایی باید در حد نص خود تفسیر گردند و از سرایت عمومات قانون آیین دادرسی مدنی جز بهتصریح قانونگذار پرهیز گردد و علاوه برآن اصل بر سرعت در اجرای حکم بوده ونباید اصول دادرسی مدنی را به مرحله اجرای حکم همانگونه که قبلاً ذکر گردید جز با تجویز صریح قانونگذار سرایت داد.
2- نحوه اثبات اعسار یا ایسار
در قانون سال 77 قانونگذار اصل را بر ایساروملائت محکومعلیه مبتنی ساخته بود؛ و در جهت نقض این اصل محکومعلیه میبایست مطابق با قانون اعسار سال 1313 شهادت کتبی حداقل چهار نفر را ضمیمه دادخواست خود مینمود. در قانون سال 94 این رویه بهگونهای دیگر اصلاحشده است. وقانونگذار قائل به تفاوت بین محکومین مالی است. درصورتیکه محکومعلیه در مقابل بدهی قبلاً مالی دریافت کرده باشد و یا به هر نحوی تحصیل مال کرده باشد و یا وضعیت سابق او حکایت از ملائت او داشته باشد اثبات ادعای اعسار بر عهده خود اوست. بالعکس درصورتیکه مدیون قبلاً مالی دریافت نکرده باشد و یا سابقه ملائت نداشته باشد این محکومعلیه است که باید ملائت مدعی اعسار را ثابت نماید (مواد 7 و 8 قانون جدید).
امری که اثبات آن برای محکومله بسیار دشوار خواهد بود. لذا مطابق با قانون فعلی در اغلب موارد اصل بر معسربودن مدیون است و اثبات ملائت او بر عهده محکومله خواهد بود. بهطور مثال در محکومیت به پرداخت دیه (ماده 22 قانون جدید) و همچنین محکومیت به پرداخت مهریه زوجه این محکومله است که باید در غالب موارد ملائت محکومعلیه را به اثبات برساند. لذا به همین جهت است که باید قائل به نسخ ضمنی ماده 22 قانون حمایت خانواده بنا بهصراحت مواد 7 و 8 قانون نحوه اجرای…. مصوب 94 شد. چراکه حکم کلی این مواد قانونی تفاوتی بین 110 سکه و بیش از آن قائل نشده است. و علاوه بر آن ماده 22 قانون حمایت خانواده نحوه وصول مهریه به تعداد 110 سکه را به قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 77 احاله داده که در حال حاضر بهصراحت ماده 29 قانون جدید قانون سابق با جایگزین شدن قانون سال 94 نسخ گردیده است.
لازم به ذکر است مطابق با ماده 3 قانون جدید در صورت طرح دعوی اعسار از سوی محکومعلیه در زمان مقرر (تا سی روز پس از ابلاغ اجراییه) با جمع شرایط قانونی دیگر حبس نخواهد شد مگر اینکه این ادعا بهموجب حکم قطعی دادگاه رد گردد و یا محکومعلیه خود دعوی اعسار را مسترد نماید.
سؤالی که به ذهن میرسد اینکه اگر در مهلت سیروزه دادخواست اعسار بنا به دلایلی (مثلاً به جهت ایرادات شکلی) از سوی محکومعلیه مسترد گردد آیا امکان بازداشت محکومعلیه وجود دارد؟
شاید در ابتدا با تکیهبر ظاهر این ماده پاسخ سؤال مثبت باشد ولی باید با تکیهبر اصول حقوقی قسمت دوم ماده مبنی بر تجویز حبس در صورت استرداد دعوی را حمل بر فراز اول ماده مذکور نموده و چنین استدلال نماییم که استرداد دعوی در صورتی منجر به حبس محکومعلیه است که درهرحال خارج از مهلت سیروزه مقرر در ماده 3 باشد.
3- شرایط قبول شهادت بهعنوان دلیل اثبات اعسار
همانگونه که در سطور بالا ذکر گردید مطابق با ماده 3 قانون اعسار مدعی اعسار مکلف به معرفی چهار شاهد به دادگاه جهت اثبات ادعا بود. هرچند قانونگذار در ماده 230 قانون آیین دادرسی به پیروی ازنظر فقها دعاوی غیرمالی را با شهادت دو مرد عادل قابلاثبات میداند که با توجه به غیرمالی بودن این دعوا میبایست قاعدتاً شهادت دو مرد عادل برای اثبات ادعای اعسار کفایت مینمود ولی در عمل دادگاهها مطابق با ماده 3 قانون اعسار شهادت چهار شاهد را لازم میدانستند. در ماده 8 قانون جدید (البته درصورتیکه اثبات این مهم بر عهده اوست بهطور مثال در عوض دین مالی دریافت کرده است) مدعی اعسار مکلف بهضمیمه نمودن «شهادتنامه کتبی حداقل 2 شاهد» علاوه بر ارائه صورت دارایی به همراه دادخواست خود است. شهود نیز باید از وضعیت مالی مدعی اعسار آگاه بوده و با او بهگونهای معاشرت داشته که از وضعیت معیشتی او مطلع باشند (ماده 9 قانون جدید)
سؤالی که مطرح میشود این است که آیا شهادت زنان نیز میتواند مورد استناد قرار گیرد؟ در پاسخ میتوان گفت با توجه به اطلاق ماده 8 قانون جدید وعدم ذکر مرد بودن در ماده مذکور میتوان شهادت زنان را نیز قابل استماع دانست و یا از سوی دیگر با توجه به غیرمالی بودن موضوع دعوا شهادت زنان را مطابق با ماده 230 غیرقابل استماع دانست.
به نظر استماع شهادت زنان نیز با نظر قانونگذار سازگار است چراکه صرفنظر از اطلاق «شاهد» در ماده 8، قانونگذار در مقام بیان عمداً از ذکر مرد بودن شاهد امتناع نموده و از سوی دیگر فلسفه قانون جلوگیری از محبوس شدن بلاجهت معسر واقعی بوده که در اطلاع از این واقعیت فرقی بین زن و یا مرد بودن شاهد نیست. و شاید به جهت همین مصالح اجتماعی بوده که قانون مذکور درنهایت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده است
.
4- استعلام از مراجع ذیربط
تا قبل از تصویب قانون سال 94 معرفی اموال محکومعلیه جهت اجرای حکم بر عهده محکومله بود بهطور مثال این وظیفه محکومله بود که شماره پلاک ثبتی متعلق به محکومعلیه را جهت توقیف و استیفای محکوم به به دادگاه معرفی نماید و یا شمارهحساب بانکی او را به دادگاه معرفی نماید. ولی در قانون جدید با طرح دعوی اعسار، شناسایی اموال محکومعلیه از تکالیف دادگاه بوده و دادگاه مکلف به استعلام از مراجع ذیربط (ادارات ثبت و…) جهت شناسایی اموال مدعی اعسار است (ماده 10 قانون جدید). البته تکلیف قبول درخواست محکومله برای صدور دستور به مراجع مربوطه و تکلیف این مراجع به ارائه پاسخ با جزئیات لازم در ماده 19 قانون جدید مورد تأکید قرارگرفته است ولیکن شناسایی اموال محکومعلیه چه قبل از طرح دعوی اعسار (ماده 2) وجه پس از طرح آن (ماده 10) در عمل منوط به تقاضای محکومله گردیده است. بااینحال بهتر است که پس از ثبت دادخواست اعسارو قبل از تشکیل جلسه رسیدگی دادگاه اقدام به استعلام از مراجع ذیربط جهت شناسایی اموال محکومعلیه نماید.
5-امکان تعدیل اقساط محکومبه
تعدیل اقساط نیز از نوآوریهای قانون جدید است. در غالب موارد اعسار مطلق مدعی اعسار پذیرفته نمیشود و حکم به پرداخت محکوم به به نحو اقساط میگردد. نظر به اینکه حکم اعسار و یا حکم به پرداخت از طریق اقساط متکی به وضعیت مدعی اعسار در زمان صدور حکم است که امکان تغییر این حالت پس از صدور حکم وجود دارد لذا قانونگذار این نوع احکام را دارای اعتبار امر مختوم ندانسته و در صورت حصول تغییرات در وضعیت محکومله و یا محکومعلیه حسب مورد تقاضای تجدیدنظر در حکم صادره جهت تعدیل بهتناسب وضعیت موجود پذیرفته است.
6- ضمانت اجرای رد ادعای اعسار، تخلف از معرفی اموال و یا احراز خلاف واقع بودن ادعا پس از صدور حکم
در قانون اعسار سال 1313 قانونگذار ضمانت اجرای رد ادعای اعسار و همچنین کشف خلاف واقع بودن ادعا پس از صدور حکم را مشخص نموده بود. در صورت رد ادعای اعسار دادگاه مدعی اعسار را به پرداخت دو برابر هزینه دادرسی و حقالوکاله وکیل محکوم مینمود. که البته میتوان گفت که ماده 19 قانون آیین دادرسی مدنی جایگزین این مقرره قانونی گردیده بود.
در قانون جدید نیز این ضمانت اجرا در ماده 12 بدون ذکر جزییات با عنوان کلی «پرداخت خسارات واردشده برخوانده» آنهم بنا به درخواست خوانده نموده است. که میتوان از این عنوان کلی پرداخت دو برابر هزینههای دادرسی و همچنین حقالوکاله وکیل خوانده در صورت داشتن وکیل را استنباط نمود خسارتی که با توجه به غیرمالی بودن دعوی اعسار (ماده 14 قانون جدید) خسارتی ناچیز خواهد بود. و یا به دلیل عدم ذکر صریح قانونگذار اقناع دادگاه جهت صدور حکم در این خصوص نیز در عمل مشکلی جدی خواهد بود.
در ماده 29 قانون اعسار در صورت احراز خلاف واقع بودن ادعای اعسار قانونگذار حبس یک ماه تا شش ماه برای چنین افرادی پیشبینی نموده بود. در قانون جدید نهتنها این مجازات به مجازات حبس نودویک روز تا ششم ماه تشدید یافته (ماده 19 قانون مجازات اسلامی) علاوه بر آن مصادیق آن نیز توسعه پیداکرده بهگونهای که نهتنها در صورت احراز خلاف واقع بودن این ادعا پس از صدور حکم این مجازات در حق مدعی اعسار اعمال خواهد شد بلکه درصورتیکه خواهان در لیست صورت اموالی که ضمیمه دادخواست نموده است مال یا اموالی را ذکر ننماید و پسازآن مالی از او مورد شناسایی قرار گیرد به مجازات حبس درجه هفت (نودویک روز تاشش ماه) محکوم خواهد شد. البته این مجازات ارتباطی به مجازات مقرر در ماده 18 ندارد که موجب محبوس شدن محکومعلیه تا زمان پرداخت، اثبات اعسار و یا جلب رضایت از محکومله میگردد.
سؤالی که اینجا مطرح است اینکه دادگاه صادرکننده حکم حبس مقرر در ماده 16 قانون جدید کدام دادگاه (دادگاه حقوقی، کیفری 2 یا کیفری…) خواهد بود؟
متن قانونی دادگاه رسیدگیکننده به دعوی اعسار را صالح به رسیدگی و اعمال این مجازات میداند.
حال برفرض مثال چنانچه موضوع مطروحه ضرر و زیان ناشی از جرم و یا دیه باشد رسیدگی به این مهم مطابق با اصول مقرر در قانون آیین دادرسی کیفری سال 92 در صلاحیت دادگاه کیفری 1، 2 و یا دادگاه اطفال حسب مورد خواهد بود. لذا باید گفت تمامی این دادگاهها صالح به رسیدگی به این دعوا خواهند بود (مواد 12 و 13 قانون جدید). بهطور مثال جرمی مبنی بر قتل عمدی در دادگاه کیفری یک مطرح گردیده لیکن دادگاه پس از رسیدگی موضوع را قتل غیر عمد تشخیص و حکم به پرداخت دیه از سوی محکومعلیه میدهد لیکن محکومعلیه مدعی اعسار گردیده و پس از صدور حکم اعسار از این دادگاه خلاف این مهم برای دادگاه آشکار میگردد لذا در این فرض دادگاه صالح به رسیدگی برای اعمال مجازات مقرر در ماده 16 قانون جدید دادگاه کیفری 1 خواهد بود.
دادگاه اطفال و نوجوانان (در محکومیتهای مالی و یا الزام عاقله به پرداخت دیه و یا ضرر و زیان ناشی از جرم) نیز بعضاً شایستگی رسیدگی به اعسار و صدور حکم مجازات مقرر در ماده 16 را دارا میباشند. نکته دیگر اینکه رسیدگی به این جرم در دادگاه نیاز به رسیدگی قبلی در دادسرا و صدور کیفرخواست دارد چراکه جرائم درجه 7 و 8 مطابق با ماده 340 قانون آیین دادرسی کیفری بهطور مستقیم در دادگاه مطرح میشود.
ابهام قانون در مواردی است که دادگاه حقوقی صالح به رسیدگی است. بهطور مثال اجراییهای از دادگاه حقوقی صادر گردیده لیکن مدعی اعسار تمام اموال خود را به دادگاه معرفی ننموده و یا بعد از صدور حکم اعسار مشخص گردیده که ادعای وی برخلاف واقع بوده است حال آیا دادگاه حقوقی میتواند اقدام به صدور حکم مجازات محکومعلیه نماید؟ عدهای معتقدند بنا بهصراحت ماده 16 دادگاه حقوقی صالح به رسیدگی و اعمال مجازات قانونی در این خصوص است ولی باید از ظاهر ماده صرفنظر کرد و فرض قانونگذار در ماده موصوف را به موارد رسیدگی شده در دادگاههای کیفری (دیه و ضرر و زیان ناشی از جرم) سرایت داد. لذا باید گفت درهرصورت موضوع خارج از صلاحیت ذاتی دادگاه حقوقی و رسیدگی به آن حسب مورد در صلاحیت دادگاه کیفری 1،2 و یا دادگاه اطفال خواهد بود. لذا نظریه مشورتی مورخ 23/8/94(سایت:http://www.mh-gh.ir) که دادگاه حقوقی را فاقد صلاحیت ذاتی در این خصوص دانسته موافق موازین حقوقی بوده لیکن قسمت دیگر این نظریه که درهرحال دادگاه کیفری 2 را صالح به رسیدگی به این ادعا میداند با توجه به شایستگی رسیدگی دادگاههای یادشده به موضوع در برخی مواقع (مثال: تبصره 1 ماده 314 قانون آیین دادرسی کیفری) این قسمت از نظریه به نظر موافق قانون نیست. لازم به تأکید است که دادگاه خانواده نیز (در صدور احکام مالی نظیر مهر و نفقه) به جهت فقدان صلاحیت ذاتی میبایست اعمال مجازات حبس را به دادگاه کیفری صالح واگذار نماید.
7- توسعه دایره شمول قانون نسبت به آراء صادره از مراجع شبه قضایی
قانونگذار کلیه محکومیتهای مالی اعم از دیه و ضرر و زیان ناشی از جرم را (بهجز جزای نقدی که سازوکار آن را در مواد 529 به بعد قانون آیین دادرسی پیشبینی نموده است و امکان تقسیط را نیز فراهم نموده) مشمول این قانون دانسته و از سوی دیگر در جهت یکسانسازی سازوکار اجرای حکم، مفاد قانون جدید را به گزارشهای اصلاحی مراجع قضایی و همچنین آراء صادره از مراجع شبه قضایی که اجرای آن از طریق دادگاه صورت میگیرد و آراء مدنی صادره از تعزیرات حکومتی تسری داده است. لذا باید گفت احکام صادره از هیأت تشخیص و هیأت حل اختلاف قانون کار و همچنین آراء داوری با توجه به اینکه اجرای آن توسط دادگاه صورت میپذیرد بهحکم قانونگذار مشمول قانون جدید بوده و درنتیجه طرح ادعای اعسار و تقسیط از سوی محکومعلیه چنین آرائی در دادگاه موردپذیرش قرارگرفته است چراکه مطابق با ماده 27 قانون جدید کلیه احکام مندرج در این قانون نسبت به آراء صادره از مراجع مذکور نیز سرایت یافته و حتی دادگاه صالح در رسیدگی به این ادعا نیز صراحتاً از سوی قانونگذار تعیین گردیده است (قسمت دوم ماده 13)
تحولات و نوآوریهای قانون
نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب سال 1394
– مستثنیات دین
نظر به اینکه برخی از اموال نیاز اولیه زندگی محکومعلیه و خانواده او است. لذا قانونگذار برخی از اموال محکومعلیه را مستثنا از اجرای حکم تلقی نموده است. البته چنانچه رأی دادگاه مبنی بر استرداد عین مال باشد مشمول مقررات مستثنیات دین نمیشود.
و مستثنیات دین نیز تا زمان حیات محکومعلیه جاری میگردد. هرچند همانگونه که ذکر شد فلسفه مستثنیات دین چیزی غیر از جلوگیری از عسروحرج مدیون و خانواده او نیست بااینحال قانونگذار اجرای این حکم را تنها تا زمان حیات مدیون جاری میداند عسرتی که ممکن است بعد از فوت مدیون برای عائلهاش بهمراتب سختتر از عسرت خود مدیون باشد.
نکته دیگر اینکه با استنباط از ماده 129 ق.آ.د.م که مقرر داشته چنانچه تأمین خواسته «منتهی به فروش» مال شود رعایت مستثنیات دین الزامی است و همچنین تأکید ماده 523 این قانون به اعمال احکام مستثنیات دین در مرحله اجرا عدهای بر این باورند که اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به مستثنیات دین ایراد قانونی ندارد و بالعکس عدهای دیگر با تأکید بر فلسفه احکام مستثنیات دین احکام آن را هم در زمان توقیف مال وهم در زمان اجرای حکم لازم الرعایه میدانند.
مستثنیات دین در ماده 523 ق.آ.د.م منعکس گردیده که آخرین نظر قانونگذار قبل از تصویب قانون نحوه اجرای…مصوب سال 94 بود. قانونگذار در قانون جدید وسیله نقلیه را از مستثنیات دین خارج نمود.
لذا دیگر وسیله نقلیه مدیون از مستثنیات دین تلقی نمیشود. از سوی دیگر تلفن موردنیاز مدیون را که قبلاً از مستثنیات دین نمیدانست در قانون جدید از مستثنیات دین میداند. علاوه بر آن مبلغی که مستاجرین در بعضی از قراردادهای اجاره به موجر پرداخت میکنند جزء مستثنیات دین میداند. هرچند قانونگذار صراحتاً به سرایت حکم به محل مسکونی اشاره ننموده لیکن با قرینه مندرج در ماده خصوصاً عبارت «و بالاتر از شأن او نباشد» میتوان این حکم را مربوط به مبالغ پرداختی مستأجر بابت اجاره «محل سکونت» دانست.
9- محرومیت از برخی حقوق اجتماعی و قرار ممنوعالخروجی
قانونگذار در ماده 17 قانون جدید نوآوری دیگری پیشبینی نموده است. مفاد این ماده مربوط به شخص معسری است که بهقصد فرار از دین مرتکب تقصیر شده است. این مقرره ارتباطی به معامله بهقصد فرار از دین ندارد. جهت اعمال ضمانت اجراهای مقرر در این ماده قانونگذار شرایطی را لازم دانسته است.
اول اینکه مدیون قصد فرار از دین داشته باشد. در ثانی مرتکب تقصیر شده باشد و سوم اینکه تقصیر باید منجر به اعسار او شده باشد یعنی بین تقصیر و اعسار پیشآمده برای مدیون باید سببیت عرفی وجود داشته باشد. لذا چنانچه مدیون اموال خود را ارزانتر از نرخ بازار به فروش رسانده باشد با جمع سایر شرایط این ماده بهعنوان معسر به تقصیر شناخته خواهد شد و دادگاه علیرغم صدور حکم اعسار محکومعلیه به جهت تأثیر عمل او در وضعیت پیشآمده مدیون را از برخی حقوق اجتماعی همچون خروج از کشور، تأسیس شرکت تجاری، عضویت در هیأت مدیره شرکتهای تجاری، تصدی مدیرعاملی، اخذ وام و تسهیلات بانکی و همچنین اخذ دستهچک محروم خواهد نمود. قانونگذار در ماده 17 قانون گذرنامه اختیار ممنوعالخروجی بدهکاران بانکی، اجرای دادگستری، ثبتاسناد و متخلفین از انجام تعهدات ارزی را به دادگاهها تجویز نموده است.
در ماده 23 قانون جدید با لحنی شدیدتر در صورت تقاضای محکومله صدور این قرار را تکلیف دادگاه دانسته است که تا زمان اجرای حکم یا صدور حکم اعسار یا جلب رضایت از محکومله یا سپردن تأمین مناسب و یا تحقق کفالت مطابق با مقررات قانون مدنی استمرار مییابد. البته در تبصره این ماده قانونگذار استثنائا در سفرهای واجب (مثل حج تمتع) و سفرهای درمانی ضروری بهطور موقت اجازه خروج از کشور را به محکومعلیه خواهد داد.
10- انتقال مال به دیگری از سوی مدیون باانگیزه فرار از دین
در برخی موارد محکومعلیه برای دور نگاهداشتن اموال خود از دسترس محکومله اقدام به انتقال آن به اشخاص ثالث مینماید. در خصوص وضعیت حقوقی اینگونه معاملات بین حقوقدانان اختلافنظر وجود دارد بعضاً قائل به صحت، بطلان، عدم نفوذ و یا غیرقابل استناد بودن آن در مقابل محکومله هستند لیکن قانونگذار صرفنظر از وضعیت حقوقی اینگونه معاملات از حیث صحت و یا بطلان برای محکومعلیه انتقالدهنده مجازات کیفری پیشبینی نموده است. در ماده 4 قانون سال 77 قانونگذار مقرر میداشت «هر کس با قصد فرار از دین و تعهدات مالی موضوع اسناد لازمالاجرا و کلیه محکومیتهای مالی مال خود را به دیگری انتقال دهد بهنحویکه باقیمانده اموالش برای پرداخت بدهی او کافی نباشد به حبس تعزیری چهار ماه تا دو سال محکوم خواهد شد….» اطلاق این ماده کلیه دیون عادی، دیون موضوع اسناد لازمالاجرا (همانند مهریه و…) و کلیه محکومیتهای مالی را شامل میشد. البته در عمل دادگاهها اعمال مجازات را منوط به مطالبه قبلی طلبکار نموده تا بدینوسیله سوءنیت خاص طلبکار (قصد فرار از دین) محرز گردد. لذا درصورتیکه زوجه جهت وصول مهریه خود اقدام به صدور اجراییه از دفترخانه اسناد رسمی نموده و یا اقدام به طرح دادخواست به دادگاه میکرد و زوج متعاقب آن اقدام به انتقال مال به دیگری میکرد مشمول مجازات قانونی مقرر در این قانون میگردید.
در قانون جدید مفاد ماده موصوف بدین شرح تغییریافته است «انتقال مال به دیگری به هر نحو بهوسیله مدیون باانگیزه فرار از دین بهنحویکه باقیمانده اموال برای پرداخت دیون کافی نباشد موجب حبس تعزیری یا جزای نقدی درجه شش یا جزای نقدی معادل نصف محکومبه یا هردو مجازات میشود درصورتیکه منتقل الیه نیز با علم به موضوع اقدام کرده باشد در حکم شریک جرم است. در این صورت عین آن مال و در صورت تلف یا انتقال مثل یا قیمت آن از اموال انتقال گیرنده بهعنوان جریمه اخذ و محکومبه از محل آن استیفا خواهد شد»(ماده 21 قانون جدید)
همانگونه که گفته شد قانون سابق از سه عنوان مستقل دیون عادی بهطورکلی، دیون موضوع اسناد لازمالاجرا و محکومیتهای مالی سخن گفته بود. در قانون جدید عبارت «انتقال مال به دیگری به هر نحو» بهکاربرده شده لذا ظاهر ماده گویای این است که کلیه دیون مالی مشمول عنوان کلی این ماده خواهند بود یعنی درصورتیکه مدیون باوجود دین مافیالذمه اقدام به انتقال مال به دیگری نماید با جمع سایر شرایط مشمول عنوان جزایی این ماده خواهد بود. لیکن باید با اتکا به قیود دیگر مندرج در این ماده از این تفسیر ظاهری دست کشید.
پس از درج عبارت کلی موصوف قانونگذار از عبارت «محکومبه» استفاده نموده و با این قرینه مشخص میگردد که مفاد این ماده صرفاً شامل دیونی است که مورد رسیدگی دادگاه واقع و پرداخت آن از سوی محکومعلیه مسجل گردیده است و صرف انتقال مال باوجود بدهی قبلی مدیون که هنوز مطابق بارأی دادگاه در ذمه او مستقر نگردیده نمیتواند مشمول عنوان جزایی این ماده باشد و از سوی دیگر تفسیر به نفع متهم در زمان شک که از نتایج اصل قانونی بودن جرم و مجازات است خود دلیل دیگری بر تأیید این استدلال است. سؤال دیگری که مطرح میشود اینکه با توجه بهپیش بینی جزای نقدی در ماده موصوف و نسبی بودن آن با توجه به محکومبه آیا موضوع دعوی میتواند در صلاحیت دادگاه کیفری یک قرار گیرد؟ در پاسخ به این سؤال بین حقوقدانان اختلافنظر بود عدهای با استناد به ماده 19 قانون مجازات اسلامی بر این باور بودند که در صورت وجود کیفر حبس در کنار سایر مجازات بههرحال مجازات حبس بهعنوان کیفر شدیدتر تعیینکننده صلاحیت دادگاه خواهد بود و در موضوع حاضر به توجه به درجه مجازات (کیفر حبس) دادگاه کیفری دو صالح به رسیدگی خواهد بود. در مقابل عدهای دیگر جزای نقدی را ملاک تعیین صلاحیت دانسته و مطابق با میزان جزای نقدی بعضاً دادگاه کیفری یک را صالح به رسیدگی میدانستند.
درنهایت دیوان عالی کشور مطابق بارأی وحدت رویه شماره 744 مورخ 19/8/94 به این اختلافات پایان داد و مقرر نمود «در مواردی که مجازات بزه حبس توأم با جزای نقدی تعیین گردیده، کیفر حبس ملاک درجه مجازات و بالنتیجه صلاحیت دادگاه است». در پایان قابل تأکید است که مجازات بزه مندرج در این ماده بهعنوان یک جرم مستقل در صورت وجود شرایط لازم با سایر جرائم ارتکابی محکومعلیه خصوصاً با مجازات مندرج در ماده 16 قانون جدید قابلجمع بوده و دادگاه مطابق با فراز اول ماده 134 قانون مجازات اسلامی با رعایت تعدد جرم اقدام به تعیین مجازات مینماید.
نتیجهگیری
با مرور مواد قانون جدید نحوه اجرای محکومیتهای مالی میتوان به این نتیجه رسید که قانونگذار در تدوین این قانون دو هدف اصلی را مدنظر قرار داشته است اول اینکه محکومعلیه را وادار به اجرای حکم نماید و با ابزارهای پیشبینیشده او را متقاعد نماید که جایگاه امنی برای مخفی نمودن اموال نخواهد داشت و با ایجاد احساس ناامنی از یکسو از مخفی نمودن اموال جلوگیری نماید و از سوی دیگر راه اجرای حکم دادگاه را تسهیل نماید که البته سازوکارهای پیشبینیشده در این قانون در جای خود اقدامی ستودنی است. هرچند امکان لطمه خوردن به منابع اقتصادی کشور به دلیل احتمال خارج نمودن وجوه نقدی از سوی محکوم علیهم از بانکها از یکسو وتو سل آنان به انجام معاملات غیررسمی جهت جلوگیری از دسترسی به اموال وجود دارد بااینوجود سازوکارهای مقرر در قانون مذکور لازم ولی کافی نخواهد بود لذا قانونگذار میتواند جهت وادار ساختن محکومعلیه به اجرای حکم و همچنین جلوگیری از طرح دعاوی بعضاً عبث جهت معسر جلوه دادن خود ضمانت اجراهای خاصی برای تحصیل کنندگان حکم اعسار از دادگاه در نظر بگیرد بهطور مثال اشخاصی که حکم اعسار آنها از سوی دادگاه صادرشده است از اخذ وام و تسهیلات بانکی محروم گردند و یا در صورت اخذ این تسهیلات اجباراً ابتدا حکم صادره از وام دریافتی استیفا گردد. د
ومین هدف قانونگذار زندان زدایی و جلوگیری از زندانی شدن معسرین واقعی است که دررسیدن به این هدف نیز با اعطای مهلت به محکومعلیه جهت اجرای حکم و یا طرح ادعای اعسار وعدم مقید بودن به حبس سابق محکومعلیه جهت احراز اعسار و یا ایسار اقدامات شایستهای به انجام رسانیده است.
منبع: کانون وکلای دادگستری البرز
بازدید: ۱۲۴۷