تأثیرات مدرنیسم بر خانواده اسلامی
تأثیرات مدرنیسم بر خانواده اسلامی
تأثیرات مدرنیسم بر خانواده اسلامی
شیرین ولی پوری
مقدمه:
ورود مدرنیسم و آثار آن به جوامع به نظر میرسد موجب تحولات اساسی و بنیادینی شده است. ازجمله نهادهای اجتماعی که به سبب مدرنیسم متحول گشته، خانواده میباشد که بهعنوان یکی از آلترناتیوهای قابلتوجه سرمایه اجتماعی، عدم توجه به این تحولات و عدم هدایت این تحولات در خانواده به سمتوسوی مثبت میتواند مبانی اجتماع را ازهر سو دستخوش دگرگونی جدی نماید.
مدرنیسم چیست؟
ازنظر لغوی مدرنیسم (Modernism) واژهای فرانسوی، به معنای تجددخواهی که از مدرن به معنای نو و جدید است گرفتهشده، لیکن خاستگاه این تجدد در اروپا تجدّد فکری و دینی و معرفتی است. در اروپا مدتها فلسفه منحط اسکو لاستیک سایه افکنده و افکار حاکم و غالب بر اجتماع آنان را تحتالشعاع خویش درآورده بود. اسکو لاستیک (Scholastic) را در فارسی مَدرَسی ترجمه میکنند. در قرن ۱۱ تا ۱۷ میلادی، در مدرسهها و دانشگاهها و آموزشگاههای رسمی که تحت نظارت کشیشان بود این شیوهی تفکر ترویج میشد که: علم، باید در خدمت مسیحیت باشد. در غیر این صورت باطل است و مفید نیست.
پس اگر گفته شود اسکو لاستیک عبارت از نامی است که به دوره بردگی علم در خدمت کلیسا دادهشده یعنی در طول قرونوسطی (عقل و هوش استعداد و همه قدرتهای کشفی و ابتکاری و خلقی بشر یعنی هنر- علم- فلسفه) همه و همه یک بایستن و اجبار داشتهاند و آن عبارت بود از توضیح و تشریح و توجیه علمی آنچه کلیسا بهعنوان اصول مذهب مسیح اعلام میکرد، غلو نکردهایم. (به خاطر آوریم محاکمه و توبه گالیله را)!
بعد از رنسانس و بهویژه بعد از دو جریان انقلاب صنعتی در انگلستان و انقلاب اکتبر در فرانسه در حوزههای دین مسیحی تمایلات آزادیخواهانه بروز نمود و برای تجدیدنظر در بسیاری از عقاید رسمی و سنتی دین مسیح جهت سازگار کردن آن با نتایج پیشرفتهای علمی که خصوصاً از قرن نوزدهم میلادی به بعد برای بشر حاصلشده بود، اقداماتی صورت گرفت.
رنسانس فریاد آزادی و نجات بشری از قیودی بود که اسکولاهای کلیسایی بر گردنش گذارده بودند. این نجات علم از قید کلیسا یکشور و هیجان شدیدی در اندیشههای آزاد به وجود آورد که بعد از قرنها امروز علم میتواند آزاد بیندیشد و راجع به مطالبی صحبت کند که حتی با اصول مذهب کلیسا مغایرت دارند و جز کشف حقیقت هیچچیز علم را موظف نمیکند و هیچ ابری آزادی آن را محدود نمیسازد. علم وقتی از قیود کلیسا آزاد گشت، زندگی و جامعه را عوض کرد درحالیکه در طول قرونوسطی همواره در جا میزد و مردم از نوابغ بشری استفادهای نبردند.
اما باکمال تأسف اینهمه شور و ایمان و خوشبینی که مردم و متفکران در قرون 16، 17، 18 و حتی 19 به علم و آینده آن داشتند به بدبینی و بیایمانی منجر شد. اگر قرون 17 و 18 آغاز سستی ایمان مردم به مذهب است، اواخر قرن 19 و 20 و بخصوص ربع دوم قرن بیستم زمان بیایمانی مردم نسبت به علم است و این سخن از (برشت) نقل میشود که میگوید: پس از آزاد شدن علم از قید مذهب و سپرده شدن سرنوشت بشر به دست علم، یک تمدن وحشی و بیرحم به وجود آمد و انسان دچار فرزند بیرحم علم یعنی «ماشین» گردید.
اسلام و مدرنیسم
عالم اسلام نیز همچون مجموعههای فرهنگی دیگر از آسیب مذهب زدایی که از غرب آغازشده بود، درامان نماند. از سالها پیش، مبانی اصیل اسلامی بهوسیله پارهای از دانشوران، دچار چالشی عمیق گشت. این روند، گاه با تحریف معنوی عقاید و احکام اسلامی همراه بود و گاه نیز سیری کاملاً متضاد با مذهب داشت.
عمدهترین جریانات فکری موجود در مدرنیسم که توانستند تأثیراتی عمیق بر جوامع اسلامی بگذارند مارکسیسم، لیبرالیسم و پوزیتویسم (که در ابتدا بیشتر در ابعاد سیاسی، اجتماعی و دینی آن تبلیغ میشد و هماکنون علاوه بر آن به برخی از ابعاد فلسفی و فرهنگی نیز گسترشیافته است) و بالاخره اگزیستانسیالیسم (که تحت تأثیر تفکر فیلسوف مشهور آلمانی، «مارتین هیدگر» شکلگرفته و اکنون در پارهای از اندیشهها رسوخ کرده است) میباشند که همگان را از متفکران طرفدار دین تا دانشوران ضد مذهب به تفکر و پژوهش واداشته است.
ازجمله دستاوردهای مشترک هر سه جریان فکری مدرنیسم میتوان به “ابزاری نمودن عقل” منهای خدا اشاره نمود. در این حالت عقل، تنها هدایت فعالیتهای علمی و فنی را بر عهده ندارد، بلکه حکومت انسانها و تدبیر امور را نیز متکفل است. با چنین قرائتی از عقل منهای خدا میتوان اذعان نمود ارزشهای معنوی و دینی، دگرگون و ارزشهای مدرن جایگزین آنها میشود. پی آمد این دگرگونی، غیراخلاقی و غیردینی شدن جوامع است. بیاعتباری تدریجی هنجارها، اصول اخلاقی و اعتقادات مذهبی، با سقوط خانواده و کمارزش شدن کانون خانواده همراه است.
با این رویکرد خانواده از عواطف و احساسات معنوی دور شده و به دلمشغولیهای مادی و دنیوی سرگرم شده است؛ و به این ترتیب مدرنیسم با هدف قرار دادن بنیان خانواده، ساختار اقتدارگرایانه خانواده را بههمریخته و معضلاتی چون فردیت گرایی، افزایش طلاق، افزایش سن ازدواج، کاهش نرخ باروری و ضعف معنویت و باورها و آدابورسوم مذهبی را به ارمغان آورده است.
زمانی که ارزشها، نگرشها و باورهای حاکم بر روابط افراد خانواده بر اساس گرایشهای مادی باشد، لذت طلبی و سود طلبی، روابط انسانی را از معنویت تهی میکند. تغییر ارزشهای معنوی و اعتقادی، سبب تغییر نگرش خانوادهها و فرزندان آنها به مسایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میگردد و ارزشهای اصیل اسلامی انسانی نادیده گرفته میشود.
در چنین وضعیتی، خانواده دیگر کانون پرورش احساسات و عواطف معنوی و انسانی نیست و انحصار خود را در برآوردن نیازهای جنسی و عاطفی از دست میدهد. در نتیجه، تعهد و مسؤولیت پذیری اعضا در مقابل خانواده سست میشود و آنها را برای برآوردن نیازهای خود، به فضای بیرون از خانواده هدایت میکند.
لیکن فرد در بیرون از فضای خانواده هم نخواهد توانست “امنیت عاطفی و سکینه قلبی” لازم را پیدا نماید و بهنوعی انزوا و سرخوردگی عاطفی- اجتماعی مبتلا خواهد شد. یونگ معتقد است: «دو سوم از بیمارانی که از سراسر جهان به من مراجعه کردهاند، افراد تحصیلکرده و موفقی هستند که درد بزرگ، یعنی پوچی و نامفهومی و بیمعنا بودن زندگی، آنها را رنج میدهد».
منبع: ابر گروه فوق تخصصی جامعهشناسی جنایی