به چیزی وادارتان نمیکنم !
به چیزی وادارتان نمیکنم !
نویسنده: حامد رفیعی
«ای مردم! پیوسته کارِ من با شما به دلخواهم بود، تا آنکه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ کسانی را از شما گرفت، و کسانی را بهجا گذاشت، برای دشمنانتان زیان بیشتر داشت. دیروز باز میداشتم و امروز بازم میدارند. شما زندهماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش میانگارید».
اکراه و اجبار بیمعناست
دین حقیقتی است معنوی و گوهری روحانی که با جان و دل آدمی سر و کار دارد و اگر پذیرش قلبی نسبت به آن نباشد، کردار و رفتار و سلوک دینی عاری از هویت حقیقی و به دور از ماهیت فطری دین خواهد بود.
باور دینی و ایمان چیزی نیست که با اکراه و اجبار و با تهدید و شدّت شکل گیرد، زیرا زیباترین جلوه رحمانیت حق، دین است و اگر این زیباترین جلوه رحمانیت با اکراه و اجبار، قلبِ ماهیت یابد، دیگر دلدادگی و پذیرش با همه وجود، و تسلیم حقیقی و پیروی آگاهانه و انتخابگرانه معنا نخواهد یافت.
در اموری که با قلب و جان آدمی سر و کار دارد، اکراه و اجبار بیمعناست.
اگر میخواست، کوه و دشت را از سرباز پر میکرد!
امیرمؤمنان علیهالسلام، در اوضاع و احوال گوناگون، آزادی و آزادیگرایی را حرمت نهاد و در امور مختلف و در سختترین شرایط حقّ انتخاب را از مردمان سلب نکرد، و در برابر دشمنان آزادی یعنی قانونشکنان، و متجاوزان به حقوق و حرمت مردمان، و متعدّیان به حدود الهی و حریمهای انسانی، محکم و استوار ایستاد. جُرج جُرداق مسیحی در این باره چنین نوشته است:
علی علیهالسلام در این موضوع هرگز به زور مادّی یا معنوی پناه نبرد، زیرا که زور، به هر رنگی که باشد، با اصول نظریه علی درباره آزادی و شروط آن منافات دارد. از اینجا بود که علی علیه السلام با منطق و عدل و با دلیل و برهانی که داشت، متوجّه فکر و اندیشه مردم میشد و با منطق دل و وجدان و با نیرو و دلیلی که در نزد وی بود، با قلب و وجدان آنها تماس میگرفت؛ پس هر کس که میخواست به او میپیوست و هر کس که نمیخواست، نمیپیوست؛
و علی علیهالسلام از آنهایی که همراهی میکردند، تشکر و تقدیر مینمود، و با وعظ و اندرز و تحریک بهتر و بیشتری، به سراغ گروه دیگر میرفت. و از آنها هر کس که میخواست آنطور بماند که بود، او آزاد است؛ و علی علیه السلام اکراه و اجبار را نمیپذیرد و صحیح نمیداند، و او حاضر نیست که احدی از مردم، بدون بصیرت و ایمان به او بپیوندد؛ و از اینجا بود که او هیچ فردی را وادار نساخت که در جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ خوارج، به او بپیوندد. در صورتی که اگر میخواست، کوه و دشت را از سرباز و سپاهی
پر میکرد!
علی بن ابیطالب ساختمان خللناپذیر خود را درباره اخلاق خصوصی و عمومی، و در روابط و پیوند مردم با یکدیگر برپا ساخت و در اصلاحات اجتماعی، قانونگذاری، پیشوایی، راهبری، حکومت و وعظ، به لوازم و موجبات آن عمل کرد و بر احترام خود، نسبت به حقّ مردم در آزادی وسیع، هر روز گواه و دلیلی به دست داد؛ ولی همه اینها در چارچوبی است که خود مفهوم آزادی، آن را ترسیم میکند، و آن اینکه: آزادی بعضی از مردم نباید به آزادی جامعه صدمه برساند.
به چیزی وادارتان نمی کنم!
زمانی که یاران امام علی علیهالسلام، در کار حَکَمیْن با وی دودلی نشان دادند، حضرت از ایشان گلایه کرد و دیدگاه آزادیگرایانه خود را یادآور شد و چنین فرمود:
علی علیهالسلام اکراه و اجبار را نمیپذیرد و صحیح نمیداند، و او حاضر نیست که احدی از مردم، بدون بصیرت و ایمان به او بپیوندد؛ و از اینجا بود که او هیچ فردی را وادار نساخت که در جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ خوارج، به او بپیوندد. در صورتی که اگر میخواست، کوه و دشت را از سرباز و سپاهی پر میکرد!
«ای مردم! پیوسته کار من با شما به دلخواهم بود، تا آنکه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ کسانی را از شما گرفت، و کسانی را به جا گذاشت، برای دشمنانتان زیان بیشتر داشت. من دیروز فرمان میدادم، و امروز فرمانم میدهند. دیروز باز میداشتم و امروز بازم میدارند. شما زندهماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش میانگارید».
کلام آخر
قطعاً آزادی با همه گرانقدری و جایگاه اصلیاش بدون مرز نیست. تا زمانی که هر کس در چارچوب حقوق خود عمل میکند و به مصالح عمومی آسیبی نمی رساند هیچکس نمیتواند متعرّض او و آزادیهایش شود. به هر روی نظریه آزادی در اسلام بر مطلقبودن آزادیِ فرد در همه چیز، تا زمانی که با حق یا با مصالح عمومی برخورد و تصادم پیدا نکرده، استوار است و چنانچه با حق یا مصالح عمومی برخورد پیدا کرد، تجاوزی است که باید در برابر آن ایستاد و آن را متوقف و مهار کرد.منبع: تبیان