استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
محمد على صنیعى منفرد(۱)
چکیده
مقدمه
سابقه نظریه تفکیک قوا
پیچیدگى و ابهام مفهومى استقلال قوا
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و ابهامات مربوط به استقلال قوا
الگو سازى براى توصیف مفهوم استقلالقوا در نظام حکومت جمهورى اسلامى ایران
انواع الگوهاى استقلال قوا در جمهورى اسلامى ایران
الگوى اول
قواى مورد نظر در الگوى اول عبارتند از:
الگوى دوم
الگوى سوم
تفکیک قوا و درجه استقلال نهادها و ارکان نظام نسبت به یکدیگر
جمع بندى
چکیده
استقلال یا تفکیک قوا (SeparationofPowers) از جمله مفاهیم بنیادین پذیرفته شده و پیادهسازىشده در سازماندهى کلان بسیارى از نظامهاى حکومتى دنیاى امروزاست.
امروزه کمتر در مورد ضرورت این نظریه تردیدى ابراز مىشود، بلکه مباحث بیشتر در مورد چگونگى پیادهسازى آن براى جلوگیرى از تمرکز قدرت و افزایش کارآمدى نظامهاى حکومتى است.
به همین دلیل اگرچه نظریه تفکیک قوا را مىتوان در ابعاد تاریخى و فلسفى آن مورد مطالعه قرار داد، اما آنچه براى نظام حکومتى جمهورى اسلامى ایران اهمیت ویژهاى دارد تبیین ابعاد حقوقى و مدیریتى نظریه تفکیک قوا مندرج در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است.
بدین ترتیب شفافسازى و عملیاتى کردن این نظریه ذاتاً پیچیده و مبهم و جلب وفاق صاحبنظران و کارگزاران جمهورى اسلامى ایران مىتواند حصول کارآمدى حداکثرى نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران را شتاب بیشترى بخشد.
این مقاله نظریه استقلال یا تفکیک قوا را در چارچوب قانون اساسى مورد مطالعه قرار مىدهد و با بررسى انواع الگوهاى ممکن، الگوى متناسب با قانون اساس جمهورى اسلامى ایران را مطرح و در معرض ارزیابى صاحبنظران حقوق، علوم سیاسى و مدیریت مىگذارد.
مقدمه
استقلال سیاسى و اقتصادى و حفظ تمامیت ارضى و نظام اسلامى (وحدت ملى و اساس جمهورى اسلامى) در زمره مفاهیم اساسى بهکار گرفته شده در اصول متعددى از قانون اساسى(۲)، اما مفهوم دومى از استقلال در قانون اساسى وجود دارد که در اصل ۵۷ بروز یافتهاست:
قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مىگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند(۳).
همچنین در ابتداى اصل ۱۵۶ قانون اساسى آمده است:
قوه قضاییه قوهاى است مستقل که پشتیبان حقوق فردى و اجتماعى و مسؤول تحقق بخشیدن به عدالت و عهدهدار وظایف زیر است…(۴).
این مفهوم دوم که در دو اصل فوقالذکر به کار گرفته شده است به مفهوم به کار رفته در سایر اصول تفاوت بنیادى دارد. مفهوم استقلال قوا در اینجا نمىتواند متفاوت از مفهوم تفکیک قوا در حقوق و علوم سیاسى باشد، چنانچه همین مفهوم حتى در اولین قانون اساسى ایران که همان قانون مشروطیت باشد نیز آمده است. در اصول ۲۷ و ۲۸ متمّم قانون مشروطیت ضمن برشمردن وظایف هر یک از قواى سهگانه در اصل ۲۸ متذکر گردیده بود:
قواى ثلاثه مزبوره همیشه از یکدیگر ممتاز و منفصل خواهند بود.(۵)
روشن است که ممتاز و منفصل بودن قوا نسبت به یکدیگر در چارچوب نظریه تفکیک قوا معنا و مفهوم مىیابد. اگرچه نظریه تفکیک قوا خود به حد کافى پیچیده و برخوردار از مفاهیم گوناگون است، اما تبیین مفهوم استقلال قوا یا ممتاز و منفصل بودن قوا خارج از حوزه این نظریه، امرى ناممکن است؛ چرا که در این صورت مفهوم استقلال را به مفهومى غیر شفاف و غیر قابل بهرهبردارى در عمل تبدیل مىنماید. با این حساب، سؤال از اینکه منظور از استقلال قوا در قانون اساسى چیست، تنها در چارچوب نظریه تفکیک قواى مورد نظر حقوقدانان و صاحبنظران علوم سیاسى سؤالى معنادار است.
سابقه نظریه تفکیک قوا
سابقه نظریه تفکیک قوا و نقش آن در سازماندهى و تقسیم وظایف کلان حکومتها به ارسطو و افلاطون بر مىگردد. ارسطو در کتاب سیاست خود، قواى سهگانه را براى اولین بار فرموله کرده است؛ البته قواى سه گانه ارسطو با قواى سهگانهاى که امروزه در قوانین اساسى کشورها پذیرفته و تعریف شده است، تفاوتهایى دارد. با این حال در آثار حکماى یونان نقش قواى مختلف در حکومت متناسب با مشى فلسفى و سیاسى مورد قبول آنان مورد توجه قرار گرفته است. اما آنچه امروزه از آن بهعنوان اصل تفکیک قوا مورد توجه حقوقدانان و علماى علوم سیاسى قرار دارد، دستآورد صاحبنظران قرون هفدهم و هجدهم میلادى است. زیرا در این قرون، تکاپوى تازهاى براى تعریف مجدد قدرت سیاسى و حکومت بهوجود آمد.(۶)
در این میان، مکتب حقوق فطرى و صاحبنظرانى مانند گروسیوس، پوفندرف و ولف به تعیین وظایف و اختیارات قدرت سیاسى پرداخته و وظایف متعدد حکومت را برشمردند. از جمله پوفندرف و ولف هفت وظیفه یا اختیار براى حکومت قائل بودند:
۱-قانونگذارى، ۲-حق برقرارى مجازات براى تضمین قوانین، ۳-قوه قضاییه، ۴-اعلام جنگ و صلح و عقد قراردادهاى بینالمللى، ۵-وصول مالیات، ۶-تعیین وزیران و کارکنان دولت و ۷-انجام آموزش و پرورش.
در این شرایط، جدا کردن این نوع وظایف از یکدیگر خلاف فرمانروایى در نظر گرفته مىشد، چرا که در این دیدگاه لزوماً یک نفر یا یک دستگاه مرکزى باید پیوند لازم را بین امور وظایف مختلف برقرار نماید تا هماهنگى که لازمه حاکمیت است از بین نرود.(۷)
جان لاک فیلسوف انگلیسى اولین نظریهپردازى متأخرى است که در مورد تفکیک و تقسیم قوا نظریه خوبى را ارائه مىکند. بهنظر ایشان سه قوه مقننه، مجریه و فدراتیو (متحده) باید از یکدیگر جدا شوند. قوه متحده عهدهدار اقتدار اعلام جنگ، عقد صلح و انعقاد قراردادهاى بینالمللى است؛ مواردى که امروزه در زمره فعالیتهاى قوه مجریه قرار دارد.
جان لاک در نوشتههاى خود تعمداً اسمى از قوه قضاییه نمىآورد چرا که امر قضا را خارج از عملکرد سیاسى و مناسبات قدرت مىداند.(۸)
نظریهپردازىهاى صاحبنظران در قرن هفدهم میلادى راه را براى شارل منتسکیو فیلسوف فرانسوى در قرن هجدهم باز مىکرد و ایشان در کتاب معروف خود، روحالقوانین به طرز جالب توجهى نظریه تفکیک قوا را تبیین کرد و توضیح داد، بهگونهاى که آنچه امروزه از آن بهعنوان تفکیک قوا صحبت مىشود متأثر از ارائه قابل قبول ایشان است. منتسکیو مرزهاى قواى مقننه، اجراییه و قضاییه را مشخص نمود و به تقسیم کار حکومت شفافیت بخشید. او معتقد بود هر قدرتى نیاز به حد و مرز دارد، زیرا قدرت، بنابر طبیعت، میل به سرکشى دارد و بنابراین باید آنرا محدود کرد. بدین ترتیب خصوصیت توازن و تعادل قوا بهعنوان عنصرى اساسى در نظریه تفکیک قوا مطرح مىگردید.(۹)
براى آنکه از قدرت سوء استفاده نشود باید دستگاههاى حکومت طورى تنظیم شوند که قدرت، قدرت را متوقف کند و البته براى حصول این منظور لازم است قوا از یکدیگر متمایز و منفک گردند و در یک جا متمرکز نگردند تا ارکان و نهادهاى حاکمیت بتوانند همدیگر را محدود و کنترل نمایند، ضمن اینکه امور حکومت به خوبى تمشیت پذیرد.(۱۰) بدین ترتیب چالش اساسى نظریه تفکیک قوا خود را بروز مىدهد. از یک طرف براى اعمال حاکمیت واحد، نیاز به تمرکز و هماهنگى وجود دارد و از طرف دیگر قوا موجب مشکلاتى مىگردد که خلاف منظور تفکیک قوا است.
به همین خاطر، از نظریه تفکیک قوا دو برداشت متفاوت به وجود آمده است که یکى تفکیک مطلق و دیگرى تفکیک نسبى قوا است. در ابتدا نظریه تفکیک مطلق قوا دنبال شد و مثلاً قانونگذاران آمریکایى در پىریزى دولت فدرال ایالات متحده آمریکا بهترین شیوه را تفکیک کامل قوا دانستند. همین طور فرانسویان پس از انقلاب خود نتیجه گرفتند که ارکان و نهادهاى حکومتى باید با دیوارهها و موانعى از یکدیگر جدا شوند که امکان مداخله در کار یکدیگر را پیدا نکنند.(۱۱)
با این حال، تجربه عملى حکومتها نشان داد که تفکیک مطلق قوا امکانپذیر نمىباشد و چندان بستگى به اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم ندارد. دلیل اساسى تفکیک نسبى در این است که قواى سه گانه تجلّیات مختلف قدرت سیاسى یا حاکمیت واحد هستند و اساساً تفکیک آنها صرفاً به منظور طبقهبندى و تقسیم کار انجام مىشود.(۱۲) بنابراین تفکیک باید با نرمشانجام شود به طورى که اولاً قدرت در یک جا متمرکز نشود و ثانیاً مانع اعمال حاکمیت نیز نگردد.
تفکیک نسبى قوا اگر چه نشاندهنده توجه به واقعیتهاى عملى در اداره امور کشور است امام این امر خود مىتواند به افراط یا تفریط دچار گردد به گونهاى که در این میان اهداف اصلى تفکیک قوا ناپدید گردد و به همین دلیل شفافسازى و عملیاتى کردن اصل تفکیک قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران ضرورت مبرم دارد.(۱۳) چرا که در قانون اساسى، هم نشانههایى از تفکیک مطلق وجود دارد و هم نشانههایى از تفکیک نسبى. با این حال، حتى اگر صاحبنظران نیز بر تفکیک نسبى قوا در قانون اساسى متفقالقول باشند باز هم شفافسازى و عملیاتى کردن مفهوم تفکیک قوا چالشى اساسى پیش روى صاحبنظران قرار مىدهد.
پیچیدگى و ابهام مفهومى استقلال قوا
عملکرد یک دولت مردمسالار باید از یک اصل نوعى تبعیت کند که آن اصل عبارت است از حمایت از شهروند در مقابل هر گونه استبداد. به بیان دیگر لازم است قدرت قانونگذارى (قوه مقننه) و قدرت اجراى این قوانین (قوه مجریه) و قدرت مجازات تخلفاتى که از قانونمىشود (قوه قضاییه) همه توسط اشخاص و نهادهاى مجزّا و نیز مستقل از یکدیگر تنفیذ شود.(۱۴)
در تعریف بالا که از جمله جدیدترین تعاریف است، تفکیک قوا به منظور پرهیز از استبداد و در جهت حمایت از حقوق شهروندى در نظر گرفته شده است و به معناى نوعى تقسیم کار منجر به تقسیم قدرت است که در آن، تدوین قانون از اجراى قانون و از قضاوت در مورد تخلف از قانون تفکیک شده است. اما این، همه تعریف نیست؛ زیرا تقسیم کار (divisionoflabor) از اصول پذیرفته شده علم سازمان و مدیریت است و سازمانهاى بزرگ مانند یک نظام سیاسى، اصولاً راهى به جز تجزیه و تقسیم کار ندارند. تقسیم کار یا تخصّص نقشها (rolespecialization) راه کارآمدسازى سازمان هاست. از طریق تخصّص نقشهاست که امکار پیشبرد کارها بهصورت مؤثر به وجود مىآید.
طبیعتاً وقتى ما به تقسیم کار یا تخصّص نقشها قائل باشیم، خود به خود به افتراق ساختارها (structuredifferentiation) خواهیم رسید. افتراق ساختارها یا تولید ساختارهاى تخصصى مانند قضایى، تقنینى و اجرایى موجب مىشود که فعالیتهاى تخصّصى در سازمانهاى خاصى متمرکز گردیده و بنابراین ماهیت خاصى را بهوجود آورند؛ چنانچه امور رسیدگى به اختلافات یا قضاوت به دلیل تخصصى بودن آن، لزوم ایجاد دستگاه قضایى را موجب مىشود و یا امور طراحى و تدوین قوانین و مقررات در سازمان خاص به نام مجلس شوراى اسلامى تجلى مىیابد و یا فعالیتهاى انتظامى و نظامى در سازمانهاى تخصصى مربوطه سامان مىپذیرد.
از دیگر نکات بسیار مهم در مفهوم تفکیک قوا، چگونگى بهدست آوردن و اعمال قدرت است. تأکید بر اینکه اشخاص و نهادهاى حکومتى مجزّا و مستقل از یکدیگر تنفیذ یابند اشاره به این نکته مهم است.
باید توجه داشت که هر نوع قدرتى که در بطون هر حکومتى وجود دارد در دست یک شخص یا در دست یک هیأت جمع نیاید و خلاصه مراقبت شود تا این قواى سهگانه از یکدیگر مشخص و متمایز باشند، یکدیگر را متعادل کنند و نیز متقابلاً همدیگر را کنترلنمایند.(۱۵)
با این حساب نفس تمرکز قدرت در حکومت امرى ناپسند تلقى مىگردد چرا که مىتواند موجب استبداد و زائل شدن حقوق شهروندى گردد. بنابراین چارهاى جز تقسیم قوا نیست به طورى که این قوا بتوانند همدیگر را کنترل نمایند.
اینک سؤالى که مطرح مىگردد این است که چرا باید قواى حکومتى را بر سه تقسیم کرد؟ اگر تقسیم قوا امرى پسندیده است چرا ما باید سه قوه داشته باشیم؟ بهعنوان مثال، در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل ۵۸ آمده است:
قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیرا نظر ولایت مطلقه امر و امامت امر بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مىگردد. این قوا مستقل از یکدیگرند.(۱۶)
در این اصل اگر چه به صراحت قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران سه قوه خوانده مىشود، اما آیا واقعاً ما تنها سه قوه داریم؟ حد اقل مقام رهبرى و ولایت مطلقه امر، مطابق بااصل ۵۷ بر سه قوه نظارت داشته و امور کشورى زیر نظر و هدایت ایشان جارى مىگردد، در این صورت آیا نهاد رهبرى قوه چهارم نیست؟ به خصوص با توجه به اینکه در اصل ۶۰ آمده است:
اعمال قوه مجریه جز در امورى که در این قانون مستقیماً بر عهده رهبرى گذارده شده از طریق رئیس جمهور و وزراء است.(۱۷)
بنابراین به صراحت قانون اساسى، نهاد رهبرى بخشى از قوه اجرایى را به عهده دارند، اما مسلماً نمىتوان نهاد رهبرى را بخشى از قوه مجریه در نظر گرفت.(۱۸)
با این حساب بهنظر مىرسد یکى از پیچیدگىها و ابهامات مفهوم استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى به عدد قوا مربوط مىشود که اگر چه معمولاً سه قوه گفته مىشود اما ظاهراً نمىتوان آنرا به سه قوه محدود و منحصر نمود. بلافاصله پس از اصل ۵۷ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در اصل ۵۸ آمده است:
اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شوراى اسلامى است که از نمایندگان منتخب مردم تشکیل مىشود و مصوّبات آن پس از طى مراحى که در اصول بعد مىآید براى اجرا به قوه مجریه و قضاییه ابلاغ مىگردد.(۱۹)
اینک با توجه به اینکه اصل ۵۷ مىگوید قواى حاکم سه قوه است و اصل ۵۸ مىگوید قوه مقننه یعنى مجلس شوراى اسلامى، این ابهام مطرح به وجود مىآید که نقش شوراى نگهبان چگونه است؟ آیا شوراى نگهبان بخشى از قوه مقننه است؟ ظاهراً مىتوان گفت، بلى شوراى نگهبان بخشى از قوه مقننه است. در این صورت آیا مجموعه قوه مقننه (شامل مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان) باید توسط دو قوه دیگر (مجریه و قضایى) کنترل و متعادل شود تا توازن قوا مطابق اصل تفکیک قوا برقرار بماند؟
با ملاحظه اینکه مجلس شوراى اسلامى تنها نهادى است که قابل انحلال نیست و نیز در برابر قوه قضاییه و قوه مجریه مسؤول نیست و از طرف هیچکدام کنترل نمىشود،(۲۰) آیا این امر موجب برترى و تسلط قوه مقننه بر سایر قوا نمىگردد؟
البته درست است که مجلس شوراى اسلامى توسط نهاد شوراى نگهبان و در مرتبه بالاتر توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام، کنترل مىشود اما در مورد اول، مجلس شوراى اسلامى توسط بخشى از قوه مقننه (شوراى نگهبان) کنترل مىشود و در مورد دوم، مجلس توسط نهادى زیر نظر مقام رهبرى نظام (مجمع تشخیص مصلحت) کنترل مىشود. در این صورت چگونه مىتوان گفت تفکیک قوا یعنى تجزیه قدرت و کنترل متقابل قوا بر یکدیگر؟
البته این ابهامات در ذات مفهوم استقلال یا تفکیک قوا قرار دارد و ربطى به قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران ندارد. مثلاً مطابق با قانون اساسى فرانسه، اگر نخستوزیر و ریاست جمهورى از یک حزب باشند، عملاً مفهوم تفکیک قواى بین مقننه و مجریه از بین مىرود و هیچ کنترل و توازنى میان «پارلمان» که نخستوزیر در آنجا انتخاب شده است و «مجریه» وجود نخواهد داشت.(۲۱) معمولاً این مردم فرانسه هستند که تفکیک قوا را خود در عمل پیاده مىکنند؛ یعنى در زمانى که فرانسوا میتران سوسیالیست ریاست جمهورى را به عهده داشت مردم در انتخابات پارلمان به حزب گلیست به رهبرى ژاک شیراک رأى دادند و حالا که شیراک ریاست جمهورى را عهدهدار است مردم به حزب سوسیالیستها رأى دادهاند و بدین ترتیب ژوسپین سوسیالیست عهدهدار نخستوزیرى است.
بدین ترتیب مشاهده مىشود که در مفهوم استقلال قوا نمىتوان به قانون محدود شد، بلکه داشتن نوعى وفاق و تشخیص از طرف عموم مردم ضرورت دارد.
در این صورت آیا مىتوان به نظریه ژان ژاک روسو رسید که:
حاکمیت قابل تجزیه یا تفکیک نیست. با تفکیک قوا گفت وگو از اراده عمومى امرى واهىاست.(۲۲)
بدین ترتیب ما اگر تفکیک قوا را براى اراده عمومى و حفظ حقوق آنان مىدانیم، اجازه دهیم خود اینان تفکیک قوا را در عمل، آنطور که مایلند به اجرا گذارند، درست همانگونه که در فرانسه عمل مىنمایند و با این حساب نیازى به تقسیم قوا و بیان نحوه کنترل و تعادل قوا و ذکر شرایط، در قانون اساسى نیست. در این حالت با اصل ۱۶ اعلامیه حقوق بشر دچار معضل خواهیم شد که مىگوید:
هر جامعهاى که در آن نه حقوق تضمین و نه تفکیک قوا برقرار شده باشد، داراى قانون اساسىنیست.(۲۳)
بدین ترتیب رفع ابهام از مقوله تفکیک قوا با سپردن همه آن به اراده عمومى و بدون قانون اساسى انجام نخواهد شد چنانچه تفکیک، اساساً بدون تعریف وظایف امکانپذیر نمىباشد و قانون اساسى ضرورتاً در برگیرنده ضوابط و معیارهاى کلى مورد نظر در تقسیم و تعریف وظایف ارکان و نهادهاى حکومتى است.
سیم از وظایف لازمه سیاسیه، تجزیه قواى مملکت است که هر یک از شعب وظایف نوعیه را در تحت ضابطه و قانون صحیح علمى منضبط نموده، اقامه آنرا با مراقبت کامله در عدم تجاوز از وظیفه مقرّره به عهده کفایت و درایت مجریان در آن شعبه بسپارند.(۲۴)
با این حساب نمىتوان براى اصل تفکیک قوا خود به خود ارزش درونى و ذاتى و مجرّد قائل شد، و آنرا جامهاى فلسفى پوشانید و یا از آن بهعنوان اصلى حقوقى در قانون اساسى یاد کرد بدون اینکه وارد اهداف و روشهاى عملیاتى کردن آن شد.
از این رو فارغ از اختلاف نظرها و تفاوت دیدگاههاى تاریخى در مورد اصل تفکیک قوا(۲۵) آنچه ضرورت دارد نگاه حقوقى مدیریتى به این اصل انداختن و شفاف کردن آن در عرصه اداره کشور است و این البته هنگامى مفید و مؤثّر واقع مىشود که در چارچوب قانون اساسى باشد. در غیر این صورت تفکیک قوا امرى نظرى و غیر کاربردى خواهد شد. بررسى قانون اساسى جمهورى اسلامى بهعنوان مظهر و تجلّى اصل تفکیک قوا و تجلّى قواعد و معیارهاى عملیاتى آن در تنظیم و تعریف قواى حکومتى ضرورتى مبرم دارد. شارل منتسکیو، مبتکر نظریه تفکیک قوا پس از مطالعه قانون اساسى انگلیس و فرموله کردن آن، معقتد بود:
تحقیق در اینکه انگلیسىها در حال حاضر از این آزادىها (ناشى از تفکیک قوا) استفاده مىکنند یا نه، به من مربوط نیست. از لحاظ من کافى است بگویم که آزادى انگلیسىها بر مبناى قوانین آنها به کرسى نشسته و بیش از این هم توقع دانستن ندارم.(۲۶)
بدین ترتیب اگر چه وجود قانون اساسى در تحقق تفکیک قوا شرط کافى نیست، اما حداقل شرط لازم هست، به خصوص براى نظام سیاسى جمهورى اسلامى ایران که نظام منحصر به فرد و نوینى است و بنابراین هنوز عرفیات زیادى در آن شکل نگرفته است تا بتواند در عمل مکمل قانون اساسى باشد. بنابراین لازم است چارچوب قانونى نظریه تفکیک قوا مورد توجه و بررسى قرار گیرد. چرا که بدون داشتن نظریه روشن و مطابق با قانون اساسى که در آن اولاً اهداف نظریه تفکیک قوا به روشنى تعریف شده باشد و ثانیاً لوازم و روشهاى پیادهسازى آن به دقت تعریف شده باشد، امکان بهرهگیرى مؤثر از این مفهوم وجود ندارد، بلکه برعکس مىتواند موجبى براى تداخل و احتمالاً تعارض بین قوا گردد.(۲۷)
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و ابهامات مربوط به استقلال قوا
۱. آیا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، تفکیک قوا به معناى انفصال و پراکندگى یا حفظ تساوى متقارن مطلق قواست؟(۲۸)
۲. با ملاحظه اصول مربوط به ولایت امر و امامت امت در قانون اساسى، آیا باید نهاد ولایت را محورى براى ادغام و تمرکز قوا در نظر گرفت یا محورى براى حفظ توازن قواى سه گانه، هدایت و تنظیم آنها؟
۳. اگر قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بر اساس اعتقاد بسیارى از صاحبنظران بر اساس تفکیک نسبى قوا از یکدیگر طراحى و تدوین یافته است(۲۹) در این صورت حوزههاى تفکیکیافته کدام حوزهها هستند و حوزههاى مشترک کدامند؟
۴. در صورت تفکیک نسبى قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، مدیریت حوزههاى مشترک به عهده چه نهاد یا نهادهایى گذاشته شده است؟ چگونه هماهنگى و همکارى در حوزههاى مشترک موجبى براى ادغام یا تمرکز قوا نمىشود؟
۵. آیا شرط لازم براى تحقّق تفکیک قوا وجود سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه است؟ در این صورت، آیا قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، سه قوه را به رسمیت مىشناسد؟ و این سه قوه هستند که متقابلاً یکدیگر را کنترل و متعادل مىسازند؟ بهطور کلى مطابق با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران کدام قوه، کدام قوه را کنترل مىکند و چگونه؟
۶. اگر منظور از تفکیک قوا، وجود سه نیرو یا قوه همعرض و هر کدام داراى فرماندهى واحد است، در این صورت در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران تنها قوهاى که از فرماندهى واحد برخوردار است، قوه قضاییه است؛ زیرا دو قوه دیگر (یعنى مجریه و مقننه) از فرماندهى واحدى برخوردار نیستند، چرا که در قوه مجریه دو بخش قابل تفکیک وجود دارد که بخش اول مستقیماً زیر نظر مقام ولایت امر مدیریت مىشود و بخش دوم زیر نظر رئیس قوه مجریه اداره مىشود. همچنین، قوه مقننه داراى سه بخش مستقل از یکدیگر است که عبارتند از مجلس شوراى اسلامى، شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام. آیا این وضعیت خللى بر تفکیک قوا وارد مىرسازد؟
۷. آیا مطابق با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، دولت در طول مجلس شوراى اسلامى و نه در عرض آن قرار دارد؟ در این صورت آیا مىتوان به استقلال قواى مجریه و مقننه از یکدیگر معتقد بود، چنانچه برخى از صاحبنظران معتقدند:
هر چند دو قوه مقننه و مجریه باید از هم تفکیک شوند، ولى این تفکیک جنبه افقى ندارد، بلکه بهصورت عمودى است.(۳۰)
۸. آیا حضور رؤساى قواى سه گانه در شوراى امنیت ملى نوعى ادغام و تمرکز قوا محسوب نمىگردد؟
۹. آیا سیاستگذارى در امور فرهنگى توسط شوراى عالى انقلاب فرهنگى، نوعى تداخل در قوه مقننه محسوب نمىگردد، به خصوص با توجه به اینکه این شورا به ریاست رئیس قوه مجریه تشکیل مىگردد؟
۱۰. با توجه به اینکه اجراى قانون اساسى مطابق با اصل ۱۱۳ به عهده ریاست جمهورى است و حیطه اعمال آن مطابق با قانون مصوب مجلس شوراى اسلامى محدود به قوه مجریه نمىباشد، چگونه امکان دارد ریاست جمهورى استقلال سایر قوا و نهادهاى نظام را بههم نریزد، ولى آنها را کنترل و محدود نماید؟
۱۱. چگونه مجلس شوراى اسلامى از طریق تصویب بودجه، براى دولت، شوراى نگهبان، صدا و سیما، ارگانهاى نظامى و انتظامى و غیر آن تعیین تکلیف مىکند و بدین طریق مىتواند آنها را دچار محدودیت کند و در عین حال موجب خدشه وارد کردن به استقلال آنان نمىگردد؟ از طرف دیگر، وقتى مجلس شوراى اسلامى قادر نباشد روى بودجه اعمال نظر نماید، چگونه از پیاده شدن منویات خود در چارچوب قوانین اطمینان پیدا خواهد کرد؟
۱۲. اینکه رئیس جمهورى توسط مجلس شوراى اسلامى (قوه مقننه) و دیوان عالى کشور (قوه قضایى) قابل عزل است، دخالت و بههم خوردن استقلال قوا محسوب نمىگردد؟ در این صورت، چگونه اشخاص و نهادها مجزّا و مستقل از یکدیگر تنفیذشدهاند؟(۳۱)
۱۳. وقتى اکثریت نمایندگان مجلس شوراى اسلامى بهصورت غیر رسمى از ریاست جمهورى درخواست مىکنند تا ایشان به جاى معرفى یک وزیر، سه وزیر را به مجلس پیشنهاد نماید تا مجلس بتواند انتخاب بهترى داشته باشد، آیا این امر خدشه وارد کردن به استقلال قوه مجریه توسط قوه مقننه نیست؟(۳۲) در غیر این صورت چگونه مجلس شوراى اسلامى مىتواند از حق قانونى انتخاب خود بهرهمند شود؟
۱۴. آیا تحقیق و تفحّص مجلس شوراى اسلامى در امور قضایى، نقض استقلال قوه قضاییه محسوب نمىگردد؟ آیا مجلس مىتواند در طول دادگاه حضور داشته باشد و آیا این حضور، موجبى براى تداخل قوا نخواهد شد؟
۱۵. آیا پاسخ خواهى کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شوراى اسلامى از قواى مجریه و قضاییه نوعى مداخله در امور قضایى توسط یکى از ارکان قوه مجریه تلقى نمىگردد (به همین ترتیب در نظام پزشکى، در کمیته انضباطى دانشجویى، در نظارت بر مطبوعات، در کمیسیون صدور مجوز احزاب در وزارت کشور و…)؟
۱۶. آیا صدور رأى توسط هیأت حل اختلاف در وزارت کار و امور اجتماعى مداخله در امور قضایى توسط یکى از ارکان قوه مجریه تلقّى نمىگردد (به همین ترتیب در نظام پزشکى، در کمیته انضباطى دانشجویى، در نظارت بر مطبوعات، در کمیسیون صدور مجوز احزاب در وزارت کشور و…)؟
الگو سازى براى توصیف مفهوم استقلالقوا در نظام حکومت جمهورى اسلامى ایران
در اینجا با توجه به مطالب مطرح شده، قواعدى را براى تبیین و شفاف نمودن استقلال قوا به شرح زیر پیشنهاد مىکنیم و سپس تأثیر این قواعد را در عمل، در قالب الگوهاى مختلف استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بررسى مىکنیم.
۱. استقلال مفهومى از جنس همه یا هیچ نیست بلکه مفهومى داراى تدرّج است. هیچ دو رکن یا نهادى را نمىتوان یافت که نسبت به یکدیگر استقلال کامل و یا وابستگى کامل داشتهباشند.
۲. نظام سیاسى و حکومتى جمهورى اسلامى ایران همانند هر نظام سیاسى و حکومتى دیگر براى افزایش کارآمدى خود مبادرت به تقسیم قواى حکومتى در قالب سازمانهاى تخصّصى نموده است تا این سازمانها، فعالیتهاى خاصى را عهدهدار شوند و به دلیل تخصّصى بودن خود، کارآمدى نظام را بالا برند. بدین ترتیب تقسیم قوا را مىتوان مطابق با اصل تقسیم کار (divisionoflabor) یا تخصّص نقشها (specializationrole) و یا افتراق ساختارها (structuredifferntiations) در نظر گرفت که در زمره مباحث اساسى موجود در نظریه سازمان است.
۳. تقسیم کار یا تخصّص نقشها یا افتراق ساختارهاى نظام سیاسى، داراى دو بعد متمایز از یکدیگر است. در بُعد اول با ایجاد تخصص در انجام فعالیتها، کارآمدى و مؤثربودن فعالیتها را افزایش مىدهد، اما این تنها بُعد مورد نظر نیست. تقسیم قوا در یک نظام سیاسى موجب پرهیز از تمرکز قوا نیز مىگردد و چون تمرکز قوا موجب خودکامگى و استبداد مىشود آزادىهاى مشروع را تضعیف مىنماید، بنابراین اقدام به تقسیم قوا باید به گونهاى انجام پذیرد که خاصیت متعادلکنندگى و کنترلکنندگى قوا نسبت به یکدیگر حفظ گردد و این بُعد دوم تقسیم قوا در یک نظام سیاسى است.
۴. ماهیت حاکمیت با تقسیم مطلق قوا و تفکیک کامل وظایف و اختیارات نمىسازد. تلاش براى استقلال قوا نباید موجب خودمختارى قوا نسبت به یکدیگر شود، چرا که خودمختارى قوا، حاکمیت چندگانه را به دنبال مىآورد و کارآمدى یک نظام سیاسى را مىکاهد. با این حساب، تبیین استقلال قوا در یک نظام سیاسى داراى دو بُعد است: تعیین حوزههاى مجزّا و منفک، و تعیین حوزههاى مشترک، که در دومى چگونگى همکارى قوا باید به روشنى تعریف گردد.
۵. استقلال قوا به معناى اجراى قانون است و عدم اجراى قانون به معناى ادغام قوا و ایجاد تمرکز قواست.
۶. از آنجا که قدرت، ماهیتى سیال دارد و مىتواند از زمانى به زمان دیگر تغییر کند همیشه امکان بههمریزى توازن قوا به معناى افزایش یافتن قدرت یکى و کاهش قدرت دیگرى وجود دارد. در صورت وقوع، همه قواى دیگر باید کمک کنند تا توازن قوا مجدداً برقرار گردد. این مفاهیم نیازمند تبیین بیشتر است.
در این ارتباط فرض مىکنیم تنها سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه وجود دارد که اندازه قدرت هر یک بهصورت زیر تعریف شده است:
اندازه قدرت قوه مقننه:W۱
اندازه قدرت قوه مجریه:W۲
اندازه قدرت قوه قضاییه:W۳
در این صورت مجموع قواى کشور را مىتوان با W نشان داد که عبارت است از:
W=W۱+W۲+W۳
بدین معنا که جمع قواى سهگانه، همه قدرتى است که موضوع اصل تفکیک قوا قرار دارد، اگر این مجموع قدرت را با ۱۰۰ نشان دهیم، داریم: %W=۱۰۰
حالا اگر فرضاً قرار باشد سه قوه به اندازه هم، قدرت داشته باشند، معنایش این است که:
%W۱=W۲=W۳=۱۳W=۳۳/۳
و یا اگر اندازه قدرت قوا با یکدیگر برابر نباشد مثلاً اگر فرض کنیم مطابق با نظریه صاحبنظران قوا بهصورت زیر تقسیم شده باشد:
%W۱=۵۰
%W۲=۳۰
%W۳=۲۰
اینکه آیا مىشود ۵۰درصد قدرت را به قوه مقننه داد مورد نظر ما نمىباشد، چرا که در حال حاضر مىخواهیم مفهوم توازن قوا را مورد توجه قرار دهیم و در این ارتباط اندازه یا توان یک قوه امر ثانوى است.
تحت این شرایط، حفظ توازن قوا را مىتوان خیلى ساده به مفهوم حفظ اندازه قدرت هر قوه تعریف کرد. به بیان روشنتر اگر W۱=۵۰ است، همین قدرت براى قوه مقننه باقى بماند یا اگر W۲=۳۰ است، این مقدار کم یا زیاد نشود.
اما آیا اندازه قدرت قوا قابل تغییر است که ما باید نگران آن باشیم؟ جواب این است که بلى، اندازه قدرت یک قوه متغیرى دینامیکى است که با زمان تغییر مىکند و از این وضعیت اجتنابى نیست. در واقع اندازه قدرت را مىنمى توانیم باWi نشان دهیم بلکه باید با (Wi(t نشان دهیم، یعنى اندازه قدرت متغیرى از زمان است.
در این صورت مثلاً قوه مقننه مىتواند در حال حاضر ۵۰درصد قوا را در اختیار داشته باشد، اما معلوم نیست که شش ماه دیگر هم همین اندازه باقى بماند؛ چرا که زمان مىتواند موجب بالا یا پایین رفتن قدرت شود.
بهعنوان مثال، فرض کنید رئیس جمهورى بتواند بخشى از قدرت مجلس شوراى اسلامى را بهدست آورد. مثلاً اگر انتخاب وزرا با نظر رئیس جمهورى و با تصویب مجلس باید انجام شود (اصل ۱۳۳ قانون اساسى) وقتى شرایطى به وجود آید که مجلس از حقوق خود نتواند استفاده کند و تمام قدرت انتخاب در اختیار ریاست جمهورى قرار گیرد، آنگاه W۱>۵۰ خواهد شد، یعنى اندازه قدرت مجلس کاهش و قدرت قوه مجریه افزایش یافته است (یاW۲>۳۰). در واقع قوه مجریه به اندازه ۵۰-W۱ به قدرتش افزوده شده است، یعنى از این به بعد داریم:
۸۰-W۱=(۵۰-W۱)+W۲
توجه دارید که هنوز مجموع اندازه قدرت دو قوه مقننه و مجریه تغییرى نکرده است، یعنى هنوز:
%W۱+W۲=۸۰
یعنى مجموع قدرت دو قوه تغییر نکرده است اما توازن قوا بههم ریخته است! وقتى این اتفاق بیفتد یک نظام حکومتى مبتنى بر استقلال قوا باید نگران شود و مکانیزمهاى دفاعى خود را فعّال سازد تا قوا را به میزان اولیه و مقرّر خود بازگرداند.
یک نظام حکومتى هوشمند با مکانیزمهاى کنترلى و نظارتى خود، وقتى توازن بههم بریزد، دوباره آن را به حد تعادلى خود باز مىگرداند که اگر بازنگرداند تفکیک قوا به سوى تمرکز قوا مىرود و قوهاى که توان بیشترى را جذب کرده با سرعت بیشترى مىتواند به روند تمرکز خود ادامه دهد و در نهایت به کسب بقیه قوا نایل گردد،(۳۳) چنانچه در نمودار ۱ نشان داده شده است:
نمودار ۱
در آغاز فرآیند توازن قوا برقرار است اما آرام آرام قدرت مجلس از بین مىرود و قوه مجریه تقویت مىشود، سپس قوه قضاییه تحلیل مىرود و قوه مجریه، قوه مسلط با تمرکز کامل قدرت مىگردد.
بههم خوردن توازن قوا به معناى افزایش قدرت یکى از قوا و تضعیف دیگرى است و البته این به معناى ثابت ماندن حجم یا مجموع قدرت نیست، چرا که معمولاً توان و قدرت کشورها با زمان، تغییر مىکند. مثلاً اگر در حال حاضر حجم قدرت را با ۱۰۰ نشان دهیم به دلیل پیشرفت کشور، ده سال دیگر حجم قدرت مىتواند به ۱۰۰۰ برسد که ده برابر مقدار فعلى است. در این صورت آنچه توازن قدرت را نشان مىدهد، حفظ درصد قدرت در هر یک از قواست.
پس اگر همچنان قوه مقننه ۵۰درصد قدرت را در اختیار داشته باشد، توان قوا حفظ شده است. بنابراین اگر چه تغییر فناورى، توسعه علمى، موقعیت جغرافیایى و غیر آن مىتواند توان یا قدرت یک نظام سیاسى را افزایش یا کاهش دهد، اما آنچه در بحث ما مورد نظر است حفظ درصد یا نسبت میان قوا است نه اندازه مطلق آن.
حالت دیگرى که مىتواند توازن قوا را بههم زند، نه تمایل قواى دیگر به افزایش قدرت خود، بلکه ناتوانى یک قوه در اعمال قدرت خود است. مثلاً رئیس جمهورى دنبال کسب قدرت مجلس نیست، اما این مجلس است که از قدرت خود استفاده نمىکند. این وضعیت را کاهش بهرهورى (underutilization) مىگوییم و مىتوان بهصورت زیر نشان داد:
W۱+W۲+W۳<۱۰۰
معناى رابطه بالا این است که مجموع قدرت از صد واحد کمتر است و این به خاطر عدم استفاده برخى قوا از قدرت خود است. این وضعیت نیز موجب بههم ریختگى توازن قوا مىشود و مکانیزمهاى تفکیک قوا باید قادر باشد با این مشکل نیز مواجه شود و از طریق تقویت قوهاى که غیر بهرهور است، اجازه ندهد توازان قوا همچنان بههم ریخته باقى بماند.
انواع الگوهاى استقلال قوا در جمهورى اسلامى ایران
اینک اگر بخواهیم الگوى استقلال قوا را در جمهورى اسلامى ایران مورد بررسى قرار دهیم با توجه به مباحث مطرح شده ابتدا لازم است تعریف قوا و تعداد قوا را در جمهورى اسلامى ایران مورد توجه قرار دهیم تا در مرحله بعد تعامل و توازن آن قوا قابل بررسى گردد. در این ارتباط سه الگو را مورد توجه قرار مىدهیم:
الگوى اول در الگوى اول، ما در جمهورى اسلامى ایران با تعدد قوا مواجه هستیم به گونهاى که مىپذیریم نمىتوان این قواى مختلفه را در زیر سه چتر مجریه، مقننه و قضاییه جمع کرد، بلکه باید واقعیت تعدد قوا را به رسمیت شناخت و مسأله استقلال قوا را در چارچوب وجود تعدّد قوا تبیین و توصیف نمود.
قواى مورد نظر در الگوى اول عبارتند از: ۱. قوه یا نهاد مجلس خبرگان رهبرى
۲. قوه یا نهاد رهبرى نظام
۳. قوه یا نهاد ریاست جمهورى
۴. قوه یا نهاد دولت
۵. قوه یا نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام
۶. قوه یا نهاد قضاییه
۷. قوه یا نهاد مجلس شوراى اسلامى
۸. قوه یا نهاد شوراى نگهبان
۹. قوه یا نهاد شوراى عالى امنیت ملى
۱۰. قوه یا نهاد ارتش
۱۱. قوه یا نهاد سپاه پاسداران
۱۲. قوه یا نهاد صدا و سیما
۱۳. قوه یا نهاد نیروهاى انتظامى
فهرست بالا را مطابق با قانون اساسى در نظر گرفتهایم و البته مىتوان با نهادهاى موجود و مؤثر دیگر تکمیل کرد (از جمله نهاد ائمه جمعه، نهاد شوراى عالى انقلاب فرهنگى و غیر آن). اینک ما باید بتوانیم روابط بین این قوا را تعریف کنیم و اندازه و روابط بین قوا را میان نهادهاى قانونى بالا مورد بررسى قرار داده، ضرورتهاى اصل تفکیک قوا را در وضعیت تعدد قوا تبیین نماییم. این کار اگر چه در بعد نظرى نشدنى نیست، اما در عمل، پیچیده وغیرممکن است. در واقع ما باید فرض کنیم W۱ اندازه قوه نهاد خبرگان رهبرى و W۲ اندازه قوه نهاد رهبرى و… W۲ اندازه قوه یا نهاد نیروى انتظامى باشد. در این صورت مىتوانیم بنویسیم:
W۱۲=۱۰۰+…+W۱+W۲
قدم بعد، تعیین اندازه هر یک از قوا است و قدم بعد، توصیف روابط بین قوا و بررسى چگونگى حفظ توازن و تعادل میان آنها است، چرا که بدون تعیین اندازه قوا چگونه مىتوان مکانیزمهاى کنترلکننده را شناسایى و مورد ملاحظه قرار داد و به دنبال آن قدرت تمیز و تشخیص تعدّى از حدود قانونى را شناسایى نمود.
با این حال اگر چه تعیین اندازه قوا مفید است، اما انجام آن در شرایط موجود غیرممکن است. بنابراین ما چارهاى نداریم مگر اینکه تعداد قوا را کاهش دهیم. براى کاستن از تعداد قوا مىتوان به رابطه عمودى میان قوا توجه کرد. مثلاً قوه قضاییه نهادى زیر نظر مقام رهبرى است، یعنى در رابطه طولى نسبت به رهبرى قرار مىگیرد؛ یا دولت زیر نظر ریاست جمهورى است؛ همچنین ارتش و سپاه پاسداران و نیروهاى انتظامى، همگى از نهادهاى زیر نظر رهبرى هستند. بنابراین ما مىتوانیم براى ساده کردن الگوى استقلال قوا نهادهاى پایینسرى را در نهادهاى بالاسرى ادغام نماییم. در حقیقت این کار نوعى سادهسازى است و ما چارهاى غیر از سادهسازى نداریم تا امکان بررسى استقلال قوا را بهصورت عملیاتى و شفاف ایجاد کنیم. بدین ترتیب ما به الگوى دوم مىرسیم.
الگوى دوم در این الگو با توجه به روابط ریاستى میان قوا مىتوانیم به الگوى سادهترى از تعدّد قوا در جمهورى اسلامى ایران برسیم به طورى که از ۱۳ قوه یا نهاد مطرح در الگوى اول به ۶ قوه یا نهاد به شرح زیر برسیم:
۱. نهاد مجلس خبرگان رهبرى
۲. نهاد رهبرى
۳. نهادهاى زیر نظر مقام رهبرى (مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضاییه، ارتش، سپاه پاسداران، نیروهاى انتظامى، صدا و سیما و شوراى نگهبان)
۴. نهاد ریاست جمهورى
۵. نهادهاى زیر نظر ریاست جمهورى (دولت، شوراى عالى امنیت ملى)
۶. مجلس شوراى اسلامى
در این رابطه لازم به توضیح است که نهاد شوراى نگهبان را از نظر رابطه طولى نهاد زیر نظر رهبرى در نظر گرفتهایم و این با توجه به این خصوصیت است که شش نفر از فقهاى شوراى نگهبان مستقیماً توسط مقام رهبرى نصب مىگردند و شش نفر حقوقدان شوراى نگهبان توسط مجلس شوراى اسلامى انتخاب مىگردد؛ ولى معرفى آنان توسط ریاست قوه قضاییه انجام مىگیرد که منصوب مقام رهبرى است. البته انتخاب حقوقدانان توسط مجلس باعث مىشود رابطه شوراى نگهبان با مقام رهبرى را نتوان با رابطه مجمع تشخیص مصلحت نظام با مقام رهبرى یکسان گرفت، بلکه عملاً استقلال این دو نهاد نسبت به مقام رهبرى متفاوت خواهد شد و این تأکیدى است بر قاعده اول که مطابق با آن استقلال از نوع همه یا هیچ نیست.
در الگوى دوم، فارغ از سلسله مراتبى که میان ارکان و نهادهاى مختلف وجود دارد، یک نکته اساسى ظهور پیدا مىکند و آن انفصال یا انفکاک سه گروه از نهادهاى جمهورى اسلامى است، چنانچه در نمودار ۲ مشاهده مىگردد:
مجمع تشخیص مصلحت نظام
شوراى نگهبان
قوّه قضاییّه
صدا و سیما
ارتش، سپاه پاسداران و نیروهاى انتظامى
نمودار ۲- تفکیک قوا مطابق با الگوى دوم
نمودار ۳- طرح واقعى تفکیک قوا در الگوى دوم
الگوى دوم را مىتوان بهصورت سادهترى هم وصف نمود، به طورى که در آن، سه قوه قابل تمیز و تفکیک باشند. این سه قوه عبارت خواهند بود از قوه رهبرى (شامل مجلس خبرگان رهبرى، رهبرى نظام و نهادهاى زیر نظر رهبرى)، قوه مجلس شوراى اسلامى و قوه مجریه (به معناى رئیس جمهورى، دولت و شوراى امنیت ملى).
اما با فرض اینکه الگوى دوم الگوى درستى از تفکیک قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران باشد، مشاهده مىگردد که تفکیک کامل میان سه قوه به شرح فوق عملاً غیرممکن است. مثلاً قوه رهبرى را چگونه مىتوان از قوه مجلس شوراى اسلامى منفصل در نظر گرفت؟ در حالى که قوه مجلس شوراى اسلامى در سطوح مختلف با قوه رهبرى تعامل دارد، مثلاً از طریق شوراى نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام. با این حساب انفصال کامل میان دو قوه فوق امرى غیرواقعى و نا مطابق با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است.
همچنین قوه رهبرى مطابق با الگوى دوم با قوه مجریه تعامل دارد. بهعنوان مثال شوراىامینت ملى نهادى است که ریاست جمهورى در آن با نیروهاى نظامى و انتظامى که ازنهادهاى قوه رهبرى است، تعامل دارد. بنابراین الگوى دوم تفکیک قوا را مىتوان مطابقباطرح موجود در نمودار ۳ توصیف کرد که در آن، سه قوه، ضمن انفصال، داراىاشتراکاتى بایکدیگر هستند. همین رابطه تعامل مجلس و قوه مجریه واضح است و نیازى به توضیحندارد.
الگوى دوم بدین ترتیب، دارى اشکالاتى است که اجازه نمىدهد الگوى موفق استقلال قوا، در جمهورى اسلامى ایران باشد. اولین اشکال این است که درست است مطابق با این الگو، انفکاک قوا انجام گرفته اما قوه رهبرى را در سطح و تراز دیگر قوا تعریف کرده است. و بنابراین، مطابق با قاعده توازن و تعادل لازم است، این قوا یکدیگر را متعادل و کنترل نمایند که بهنظر مىرسد منظور نظر خبرگان قانون اساسى باشد.
اشکال دوم این است که مسؤولیتها و اختیارات رهبرى را در سطح بالاى حاکمیتى با سطوح پایینتر آن از جمله امور قضایى یا فرماندهى نیروهاى مسلح و غیر آن یکسان گرفته است، این در حالى است که مقام رهبرى بهعنوان عالىترین مقام رسمى کشور مسؤولیت و مظهریت حاکمیت نظام جمهورى اسلامى ایران است.
اشکال سوم این است که قوه قضاییه در این طرح بهصورت یک قوه مستقل مشاهده نمىشود چرا که قواى سهگانه به قوه رهبرى، قوه مجلس شوراى اسلامى و قوه مجریه محدود شده است. البته مىتوان قوه قضاییه را جداگانه در نظر گرفت و طرح نمودار ۴ را بهعنوان الگوى عملى استقلال قوا در جمهورى اسلامى ایران پیشنهاد کرد. با این حال حتى این طرح نمىتواند اشکال اول و دوم را مرتفع سازد و بنابراین ما به الگوى سومى براى استقلال قوا خواهیم رسید.
نمودار۴ الگوى استقلال بر مبناى چهار قوه
الگوى سوم تعدد قوا چنانچه در الگوى اول مورد ملاحظه قرار گرفت در نظامهاى حکومتى امرى عجیب و غیرعادى نیست. معمولاً سازمانها و ساختارهاى مدیریتى مورد نیاز در اداره کشور متعددند؛ زیرا مسائلى که در حیطه وظایف و اختیارات حکومتها مطرح مىگردند، بسیار متنوع و گوناگونند. به عنوان مثال، سازمان مورد نیاز براى دفاع و امنیت ملى نمىتواند سازمانى بسیط و غیرپیچیده باشد. بنابراین از این نظر الگوى اول استقلال قوا را نمىتوان به دلیل تعدد قوا مورد ایراد قرار داد. آنچه در آن الگو مشکلساز است نبود فرماندهى واحد یا به بیان بهتر، وجود و تعدد فرماندهى است. اداره کشور و اعمال حاکمیت نیازمند فرماندهى واحد است. به همین دلیل محدود کردن تعداد قوا در کشورها به سه قوه چنانچه مرسوم است، امکان فرماندهى بهتر را فراهم مىسازد و بهنظر مىرسد در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران همین نگرش مورد توجه بوده است، آنجا که در اصل ۵۷ قواى کشور را سه قوه زیر نظر مقام رهبرى توصیف نموده است، اما این توصیف را نمىتوان مطابق با الگوى دوم توجیه کرد؛ زیرا در این الگو، قوه رهبرى در عرض قواى دیگر (مجلس و مجریه) قرار داده شده است، در صورتى که اصل ۵۷ به صراحت قواى سهگانه را زیر نظر رهبرى در نظر مىگیرد. بنابراین بهنظر مىرسد الگوى صحیح استقلال قوا در جمهورى اسلامى، الگویى است که در آن سه قوه همعرض و نسبتاً مستقل از یکدیگر زیر نظر فوق قوه رهبرى اداره و هماهنگ مىشوند، چنانچه در نمودار ۵ مشاهده مىگردد.
نمودار ۵ الگوى تقسیم قوا در جمهورى اسلامى
نمودار ۶ الگوى استقلال قوا بر مبناى سه قوه
الگوى تقسیم قوا در جمهورى اسلامى ایران را مىتوان به روش مجموعهها نیز مطابق با نمودار ۶ نشان داد. در این الگو سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه در محیط اراده رهبرى شکل گرفته و تعامل دارند و این مهمترین خصوصیت نظریه تفکیک قوا در جمهورى اسلامى ایران است.
بهعنوان مثال، اگر تعامل رهبرى را با مجلس شوراى اسلامى مورد توجه قرار دهیم، نشاندهنده خوبى از نوع و روش تعامل قواى سهگانه با فوق قوه رهبرى است. رهبرى در سه سطح با مجلس شوراى اسلامى به تعامل مىپردازد. در سطح اول که سطح شوراى نگهبان است، کلیه مصوبات مجلس پس از تأیید شوراى نگهبان قانونى مىشوند. این در حالى است که شوراى نگهبان در بعد شرعى فقهى آن مستقیماً توسط رهبرى منصوب مىشوند و در بُعد حقوقى قانونى آن از طریق معرفى رئیس قوه قضاییه توسط مجلس شوراى اسلامى انتخاب مىشوند که منصوب رهبرى است.
بنابراین در سطح اول، رهبرى از طریق شوراى نگهبان به تعامل با مجلس مىپردازد. در سطح دوم که سطح مجمع تشخیص مصلحت نظام است هم از نظر تعیین سیاستهاى کلان نظام و هم در بعد رفع اختلاف بین مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان، تعامل رهبرىرا با مجلس نشان مىدهد، چرا که نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، منصوب مقام رهبرى است.
با این حساب بهصورت روشمند و معمولى رهبرى در دو سطح با مجلس شوراى اسلامى تعامل مىنماید؛ اما اگر این سطح کافى نباشد رهبرى در سطح سوم با اتکا به ولایت مطلقه بهصورت حکم حکومتى با مجلس شوراى اسلامى تعامل مىکند.(۳۴)
توجه داریم که ما مىتوانیم همه نهادها و ارکان نظام را در دو مقام کلى طبقهبندى نماییم که یکى مقام قانونگذارى و دیگرى مقام اجرا باشد. بدین ترتیب مجلس شوراى اسلامى همراه با تعاملات قانونى خود با رهبرى به شرحى که گذشت وظیفه منحصر به فرد قانونگذارى را در جمهورى اسلامى ایران عهدهدار است. سایر قوا با این حساب مجرى قوانینى هستند که به تصویب مجلس شوراى اسلامى رسیده است. البته مجلس خبرگان رهبرى در اینجا مستثنى است، زیرا این مجلس، خود براى خود قانونگذارى مىکند.
با این حساب اگر ما سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه را از این منظر مورد بررسى قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که دو قوه مجریه و قضاییه درمقابل قوه مقننه هیچگونه استقلالى ندارند، بلکه برعکس کاملاً تابع قوه مقننه به حساب مىآیند چنانچه در نمودار ۷ نشان داده شده است. مطابق این نمودار مجلس شوراى اسلامى زیر نظر مقام رهبرى قرار دارد اما بر دو قوه مجریه و قضاییه ریاست دارد. اگر چه این ریاست در بُعد اجرایى نیست. یعنى درست است که از نظر اجرا، سه قوه، مستقل از یکدیگرند؛ اما در بُعد قانون، این استقلال به وابستگى تبدیل مىشود.
در نمودار ۷، همچنین رابطه بین مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نیز نشان داده شده است. این رابطه را رابطه استقلال مىدانیم. اگر چه نوعى برترى و بالاسرى بین این اجزا وجود دارد، اما این برترى را نمىتوان به معناى ریاست در نظر گرفت. اگر این برترى ریاست باشد، آنگاه نمودار ۷ نشاندهنده سازمان صحیح بین قواى مورد نظر خواهد شد.
نموار ۷ رابطه مقام رهبرى و دیگر قواى نظام در بُعد قانونگذارى
نمودار ۸ نوعى دیگر از تعامل مجلس شوراى اسلامى با دیگر قوا و نهادهاى نظام
از نظر فرآیند قانونگذارى
در نمودار ۸ مجلس شوراى اسلامى زیر نظر شوراى نگهبان و شوراى نگهبان زیر نظر مجمع تشخیص مصلحت و این مجمع زیرنظر مقام رهبرى قرار دارد. اما بهنظر نمىرسد روابط بین قوا را بتوان مطابق با طرح نمودار ۸ الگوسازى کرد، بلکه نمودار ۷ الگوى مناسبترى در مطابقت با قانون اساسى است. توجه داریم که در طرح نمودار ۸ مجلس شوراى اسلامى هیچگونه استقلالى نسبت به شوراى نگهبان ندارد در حالى که مطابق با قانون اساسى مجلس شوراى اسلامى مىتواند نظرات کارشناسى شوراى نگهبان را نپذیرد و موضوع را به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع دهد.
با این حساب آنچه در کشور اتفاق مىافتد مبتنى بر قانونى است که توسط قوه مقننه (یعنى مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان) تدوین و تصویب شده است و توسط مجریان قانون یعنى قوه مجریه و قوه قضاییه پیادهسازى مىشود. این تقسیم کارى است که بین سه قوه انجام گرفته است.
اما مطابق با اصل تفکیک قوا باید دید چگونه قوا مىتوانند از حدود قانونى خود خارج شوند و اگر خارج شدند چگونه و با چه مکانیزمى به حدود خود بازگردانده مىشوند.
در این ارتباط قابل توجه است که بالاترین اهرم کنترل، عزل و کنار گذاشتن است که در صورت لزوم مىتواند مورد استفاده قرار گیرد. رئیس جمهورى مطابق با قانون اساسى هم توسط مجلس شوراى اسلامى (بر اساس عدم کفایت سیاسى) و هم توسط دیوان عالى کشور از قوه قضاییه (تخلف از وظایف قانونى) قابل عزل است. بنابراین رئیس جمهورى توسط دو قوه دیگر قابل کنترل است.
در عین حال مجلس شوراى اسلامى قابل انحلال نیست و در واقع تنها نهاد جمهورى اسلامى است که قابل عزل نمىباشد. اما با این حال مجلس شوراى اسلامى، مرجع قانونگذارى و نه اجرایى است. قوایى که قدرت اجرایى دارند قوه مجریه و قوه قضاییه هستند و بنابراین این دو قوه را باید بتوان کنترل کرد. مجلس شوراى اسلامى حداکثر کارى که مىتواند انجام دهد قانونگذارى خارج از حدود قانون اساسى و حدود شرعى است که در هر دو صورت توسط شوراى نگهبان کنترل مىشود، بنابراین اگر فرض کنیم مجلس تصمیمات خارج از حدود اختیارات خود اتخاذ نموده، عملاً نمىتواند موجب اخلال در نظام گردد. شاید براى نظامهایى که در آن رئیسجمهورى توسط مجلس انتخاب مىشود و خودِ امکانِ انحلال، امرى ضرورى باشد، چرا که باید به نوعى اهرم کنترلى وجود داشتهباشد، اما در قانون اساسى جمهورى اسلامى نداشتن امکان انحلال مجلس، خللى را موجب نمىشود.
سومین قوهاى که از نظر اهرمهاى کنترلى نیازمند مطالعه است، قوه قضاییه است.
در این ارتباط، کنترل مجلس شوراى اسلامى بر قوه قضاییه از طریق کمیسیون اصل ۹۰ قابل انجام است. البته قوه قضاییه قوهاى غیر سیاسى است و وظیفه اصلى آن داورى در اختلافات میان مردم با یکدیگر و اختلافات مردم با نهادها و ارکان حکومتى است. قوه مجلس شوراى اسلامى همچنین مىتواند از طریق تحقیق و تفحص نظارت لازم را بر عملکرد قوه قضاییه اعمال نماید. البته این نظارتها نمىتواند بهصورت دخالت باشد، مثلاً هیچ حکمى توسط مجلس شوراى اسلامى قابل نقض نمىباشد و از منظر اجرایى، قوه قضاییه کاملاً در مقابل مجلس استقلال دارد.
مجلس شوراى اسلامى از طریق اصلاح قوانین و تصویب بودجه هم مىتواند قوه قضاییه را کنترل نماید و بدین ترتیب نظارت و کنترل خود را اعمال نماید.
از نظر قوه مجریه و کنترلى که بر قوه قضاییه قابل اعمال است، نظارتى است که مطابق با مسؤولیت اجراى قانون اساسى برعهده رئیس جمهورى است. بدین صورت اگر رئیس جمهورى بر این باور باشد که قوه قضاییه از حدود قانونى خود خارج شده، مىتواند از طریق تذکر قانون اساسى، این نظر خود را اعلام نماید.
با این حال مشاهده مىگردد که نه قوه مجلس شوراى اسلامى و نه قوه مجریه، قادر به عزل رئیس قوه قضاییه نیستند و این امتیازى است که قوه قضاییه به خاطر موقعیت و وظیفهاى که به عهده دارد از آن برخوردار است. در واقع، قوه قضاییه از استقلال شایستهترى در مقابل قوه مجریه و قوه مقننه برخوردار است.
بدین ترتیب مشاهده مىشود که مکانیزمهاى کنترلى براى حفظ حدود و ثغور قواىسهگانه تا حد خوبى فراهم گردیده است و از این نظر امکان عملى صیانت از توازنوتعادل قوا در جمهورى اسلامى ایران وجود دارد. با این حساب قانون اساسى، همتقسیم قوا و هم توازن قوا را مورد توجه قرار داده است، چنانچه از نظریه تفکیک قوا انتظار مىرفت.
از طرف دیگر، از آنجا که مقام رهبرى فوق قوه است، لزومى ندارد بهعنوان یک قوه در عرض قواى دیگر در نظر گرفته شود و بنابراین براى پرهیز از تمرکز قدرت نیازمند کنترل قواى دیگر باشد. منظور از فوق قوه این است که مقام رهبرى امکان بالقوه لازم براى کنترل قواى سهگانه را در اختیار دارد. این امکان بالقوه ناشى از این است که قوه قضاییه مستقیماً منصوب رهبرى است؛ قوه مجلس شوراى اسلامى زیر نظر شوراى نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت قرار دارد که منصوب رهبرى هستند و قوه مجریه بدون نیروهاى نظامى و انتظامى که منصوب رهبرى هستند، فاقد امکان لازم براى تمرکز و تجمع قدرت است. بدین ترتیب رهبرى نظام در موقعیت کاملاً ممتازى براى اعمال توازن و تعادل بین قواى سهگانه قرار مىگیرد. در واقع اگر مکانیزمهاى کنترلکننده قوا نسبت به یکدیگر مؤثر واقع نشود، این موقعیت در اختیار رهبرى است تا قوا را در حدود و ثغور قانونى خود قرار دهد. بدین ترتیب مىتوان براى ولایت مطلقه امر، مطابق با اصل ۵۷ قانون اساسى در چارچوب نظریه تفکیک قوا به شفافیت رسید.
براى توصیف بیشتر فوق قوه بودن رهبرى مىتوان از علامتگذارىهاى W۱، W۲ و W۳ مجدداً استفاده کرد بهطورى که W۱ نشاندهنده اندازه قدرت قوه مقننه، W۲ اندازه قدرت قوه مجریه و W۳ اندازه قدرت قوه قضاییه باشد. در این صورت W اندازه قواى سهگانه را نشان مىدهد و داریم:
%W=W۱+W۲+W۳=۱۰۰
بدین ترتیب همه قدرت در جمهورى اسلامى بین سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه تقسیم شده است و این در سطح قواى سهگانه نسبت به یکدیگر است، چنانچه در نمودار ۵ مشاهده گردید. همه این قدرت در سطح بالاتر متعلق به رهبرى است و به همین دلیل، رهبرى، در سطح بالاتر از قواى سهگانه قرار مىگیرد. با این حال این قدرت عملاً میان سه قوه توزیع و تقسیم شده است و تمرکز عملى در رهبرى نظام ندارد تا عوارض منفى تمرکز قدرت را به دنبال داشته باشد، بلکه این قدرت بهصورت بالقوه وجود دارد که در مواقع لازم بروز و تجلّى پیدا خواهد کرد. اگر چه مطابق با قانون اساسى، مقام رهبرى نیز زیر نظر مجلس خبرگان رهبرى قرار دارد.
قابل توجه است که برخى از نهادها و ارکان نظام در مواقع لازم، فعال شده و اقدامات لازم را مطابق با وظیفه قانونى انجام خواهند داد. بهعنوان مثال مجمع تشخیص مصلحت نظام وقتى اختلافى میان مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان به وجود آید، فعال مىشود. این البته جدا از وظیفههاى دیگرى است که مجمع تشخیص دارد.
همچنین وقتى اختلافى میان قواى سهگانه به وجود آید که قابل مرتفع شدن میان خود نباشد این اختلاف مىتواند توسط مقام رهبرى مطابق با اصل ۱۱۰ حل گردد.
نکته آخر اینکه درست است که هر یک از قواى سهگانه وظایف اختصاصى خود را دارندکه مطابق با قانون تعریف شده است، اما حوزههاى مشترکى وجود دارد که تفکیکمطلق قوا را غیرعملى مىسازد، چنانچه نمونههایى از این وظایف را در جدول ۱ نشان دادهایم.
جدول ۱ برخى از فعالیتهاى مشترک قواى سهگانه
+ تفکیک قوا و درجه استقلال نهادها و ارکان نظام نسبت به یکدیگر
در اینجا برخى از نتایج و یافتههاى این مطالعه را در مورد نسبت میان قواى مختلف که در پرتو نظریه تفکیک قوا تبیین یافته در الگوى سوم مورد ملاحظه قرار مىدهیم. هدف از این ارائه، شفافیت بخشیدن به ارتباطات و انتظارات قواى گوناگون از یکدیگر در چارچوب قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است. این نتایج را البته مىتوان بهصورت پیشنهاداتى روشن مورد بررسى و ارزیابى صاحبنظران قرار داد. هدف اصلى این مطالعه نه اصرار کردن بر بعضى از نتایج مىباشد بلکه عرضه شفاف مسائلى است که به کمک آنها نظریه تفکیک قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران را بتوان بهصورت شفاف و عملیاتى توصیف و تبیین کرد. اینک نتایج و یافتههاى این مطالعه را مورد توجه قرار مىدهیم:
۱. ولایت مطلقه امر و امامت امت (مقام رهبرى نظام) ضامن حفظ یکپارچگى حاکمیت، تنظیم و تعادل قوا در متعالىترین سطح آن است.
۲. از آنجا که کلیت اعضاى شوراى نگهبان در موارد حقوقى و قانونى مصوبات مجلس شوراى اسلامى را کنترل و تصویب مىنمایند یعنى با اکثریت نظر فقها و حقوقدانان شورا مصوبهاى رد یا قبول مىشود، بنابراین صیانت از توازن و تعادل قوا از اهم وظایف کلیت شوراى نگهبان خواهد بود. از این نظر، شوراى نگهبان را مىتوان نگهبان توازن و تعادل قوا مطابق با قانون اساسى در نظر گرفت.
۳. از آنجا که سه نهاد مجلس شوراى اسلامى، شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانونگذارى بهصورت توأمان نقش و مسؤولیت دارند، بنابراین هر سه نهاد نیز حفظ توازن و تعادل قوا را به عهده خواهند داشت. بنابراین اگر مصوبه مجلس بههمزننده توازن و تعادل قوا باشد، شوراى نگهبان جلوگیرى خواهد کرد و اگر مجلس بر مصوبه خود اصرار بورزد آنگاه مجمع تشخیص مصلحت جلوگیرى خواهد کرد و اگر مجمع دچار اشتباه شود مقام رهبرىِ نظام، وارد عمل خواهد شد.
۴. شوراى نگهبان در بُعد شرعى و فقهى خود کاملاً مشروط به نظر مقام رهبرى است و بنابراین در مقابل ایشان استقلالى ندارد و در بُعد حقوقى و قانونى خود، کاملاً مشروط به قانون اساسى است.
۵. مجلس شوراى اسلامى در بُعد قانونگذارى کاملاً مشروط به مجموعه شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام است و بنابراین استقلالى در مقابل دو نهاد بالاسرى ندارد. تأثیر عملى این قاعده این است که مجلس وقتى قانونى را تصویب مىکند، فرض کرده است این قانون خلاف شرع یا قانون اساسى نیست، در غیر این صورت موجب اتلاف وقت و کاهش کارآمدى ناشى از آن خواهد گردید.
۶. در بُعد قانون، دو قوه مجریه و قضاییه کاملاً مشروط به مصوبات قوه مقننهاند و در مقابل آن استقلالى ندارند.
۷. در بُعد نظارتى، قوه مجریه (شامل رئیس جمهورى و دولت) کاملاً مشروط به قوه مقننهاند، البته دولت نسبت به قوه مقننه وابستگى بیشترى دارد تا شخص رئیس جمهور، زیرا، وزرا به راحتى توسط مجلس استیضاح و عزل مىشوند، اما استیضاح رئیس جمهور نظر دو سوم مجلس را مىخواهد و باید در موضوع کفایت و یا عدم کفایت سیاسى باشد. منظور از نظارت این است که آیا آنچه در عمل اجرا مىشود همان چیزى است که قانونگذار مورد نظر داشته است یا خیر.
۸. در بُعد نظارتى، قوه قضاییه وابسته به مجلس شوراى اسلامى است اما از استقلال بیشترى در مقایسه با وزرا برخوردار است.
۹. حقوقدانان شوراى نگهبان نسبت به مجلس شوراى اسلامى استقلال زیادى دارند و مجلس نمىتواند در برخورد با حقوقدانان همانند وزرا عمل کند، زیرا کار حقوقدانانمطابقت مصوبات مجلس با قانون اساسى است و بنابراین کار جنبه کارشناسى و تخصصى دارد.
۱۰- وزرا نسبت به معاونین رئیس جمهورى از استقلال بیشترى برخوردارند، زیرا علاوه بر مقام ریاست جمهورى در مقابل یکدیگر بهصورت جمعى و در مقابل مجلس شوراى اسلامى بهصورت فردى مسؤولیت دارند.
جمع بندى
اهمیت قانون اساسى به شفافیتى است که در مورد اهداف و روشهاى حصول به آنها در اداره کشور به وجود مىآورد. با این حال قانون اساسى مملو از مفاهیم و تعابیرى است که پیچیده و مبهم هستند. مفاهیمى مانند استقلال قوا، امنیت ملى، مصالح ملى، وحدت و تمامیت ارضى، آزادى و بسیارى دیگر. این پیچیدگى و ابهام در تفاوت دیدگاههاى صاحبنظران، حقوقدانان و کارگزاران نظام سیاسى تجلى مىیابد.(۳۵)
اینک مىتوان ادعا کرد که کارآمدى یک نظام سیاسى، زمانى به حداکثر خود مىرسد که این تفاوتها از بین رفته باشد. به بیان دیگر، مفاهیم و اصول قانون اساسى لازم است به سنّتهاى اساسى و رویههاى عملیاتى تبدیل شوند.(۳۶)
استقلال قوا یکى از مفاهیم کلیدى مطرح در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است که داراى آثار بسیار مهمى بر کارآمدى نظام سیاسى است و در مورد چگونگى تقسیم قدرت در سازمان سیاسى جمهورى اسلامى ایران و چگونگى تعامل قوا با یکدیگر دلالت مىنماید. استقلال قوا بهعنوان مفهومى مطرح در حوزه حقوق و علوم سیاسى داراى آثار و ابعادى در حوزه نظریه سازمان و مدیریت سیستمها است که تعامل بین این حوزهها مورد نظر ما در این مقاله بود. دو بعد حقوقى و مدیریتى استقلال قوا را مىتوان بهصورت دو بُعد تأسیسى و عملیاتى در نظر گرفت، به طورى که از نظر تأسیسى، استقلال قوا به چگونگى تقسیم قوا و پرهیز دادن از تمرکز قوا و حفظ تعادل توازن در میان ارکان و نهاهاى حکومتى مىپردازد؛ درحالى که از نظر عملیاتى استقلال قوا را باید در چارچوب وظایف و اختیارات نهادها وارکان حکومتى و چگونگى تنظیم و تعادل قوا و سازماندهى لازم جستجو نمود. ما در اینمقاله تلاش کردیم تا معیارهاى لازم براى شفافسازى مفهوم استقلال قوا از طریق بررسى الگوهاى ممکن(۳۷) ارائه نماییم و بنابراین، امکان ارزیابى صاحبنظران را در مورددرجه امکانپذیرى بودن تفکیک قوا در چارچوب قانون اساسى جمهورى اسلامى بهتر فراهم نماییم.
منبع:
1. عضو هیأت علمى دانشگاه الزهرا(س).
2. نگاه کنید به اصول 3، 26، 67، 78، 163، 152، 154، 43، 2، 9، 121 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، مصوب سال 1358 با اصلاحات سال 1368 اداره کل قوانین و مقررات کشور، نهاد ریاست جمهورى، سال 1375.
3. همان.
4. همان.
5. قاسم شعبانى، حقوق اساسى و ساختار حکومت جمهورى اسلامى ایران، ص71.
6. ابوالفضل قاضى شریعتپناهى، بایستههاى حقوق اساسى، نشر دادگستر، 1380، ص175.
7. همان، ص177.
8. همان، ص179.
9. گودرز افتخار جهرمى، گفتوگو با ماهنامه وکالت، شماره اول، 1379.
10. ابوالفضل قاضى شریعت پناهى، ص182.
11. همان، ص183.
12. دولاپرادل، درس حقوق اساسى، ص240، سال 1912 به نقل از ابوالفضل قاضى، ص183.
13. مصطفى ناصحى، تفکیک قوا و ولایت فقیه، انتشارات تبلیغات اسلامى قم، 1378.
14. کریستیان دلاکامپانى، تفکیک قوا، برخى مسائل فلسفه سیاست در روزگار ما، ترجمه دکتر بزرگ نادرزاده، ص122 الى 135، ش163 164 اطلاعات سیاسى اقتصادى، سال پانزدهم، شماره هفتم و هشتم، فرودین و اردیبهشت 1380.
15. همان.
16. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
17. همان.
18. مصطفى ناصحى.
19. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
20. مصطفى ناصحى، ص74.
21. کریستیان دلاکامپانى.
22. ابوالفضل قاضى.
23. همان، ص175.
24. محمد حسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص102 و 103، به نقل از مصطفى ناصحى.
25. نگاه کنید به ابوالفضل قاضى.
26. کریستیان دلاکامپانى.
27. نگاه کنید به مباحث مطروحه در نامه رئیس جمهورى به قوه قضاییه و عکسالعملهاى ایجاد شده از جمله روزنامه نوروز، شنبه 1380/7/21، مرتضى نبوى (تذکر قانون اساسى مغایر با اصول اولیه مردم سالارى دینى است)؛ روزنامه نوروز، سه شنبه 1380/7/24، غلامعلى ریاحى (گستره نظارت قوه قضاییه)؛ همان روزنامه، اسداللَّه بیات (قوه قضاییه نباید فکر کند که یک جزیره مستقل است)؛ همان روزنامه، رئیس کل دادگسترى استان تهران (تذکرات قانون اساسى علیزاده)؛ همان روزنامه، نامه رئیس قوه قضاییه در پاسخ به نامه رئیس جمهورى.
28. عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى ج1، ص133 و 134 (تفکیک قوا به معناى انفصال، پراکندگى با حفظ تساوى و تقارن مطلق نیست)، به نقل از مصطفى ناصحى، ص42.
29. مصطفى ناصحى.
30. ابوالفضل قاضى، ص184.
31. کریستیان دلاکامپانى.
32. نامه 149 نفر از نمایندگان مجلس به رئیس جمهورى، روزنامه ملت یکشنبه 80/4/10.
33. ابوالفضل قاضى.
34. نامه مقام معظم رهبرى به ریاست مجلس شوراى اسلامى در مورد توقف بررسى اصلاحیه قانون مطبوعات در اوایل تشکیل مجلس ششم که از طرف رئیس مجلس بهعنوان حکم حکومتى توصیف گردید.
35. سید محمد خاتمى رئیس جمهورى در دیدار با اعضاى ستاد همایش رقابتهاى سیاسى و امنیت ملى: هدر رفتن انرژى گروهها و تشکلها ناشى از وجود اختلاف در برداشتها از مصالح و امنیت ملى است و ضرورت دارد نقاط مشترک یافته و نکتههایى که موجب وفاق ملى و توافق بر سر اصول میان گروهها مىگردد، مورد تأکید قرار گیرد، به نقل از روزنامه انتخاب، سه شنبه، 1380/7/17.
36. محمد على صنیعى منفرد، رسالهاى در تثبیت و کارآمدى نظام سیاسى جمهورى اسلامى ایران، دانشگاه الزهراء، در دست انتشار.
37. محمد على صنیعى منفرد، الگوسازى براى پیاده کردن اصول قانون اساسى مورد اصل نهم، مجله حقوق و علوم سیاسى، دانشگاه تهران، شماره پاییز 1380.
www.e-resaneh.com