صداقت

دسته: آخرین مطالب , حکایات و داستان های پند آموز
بدون دیدگاه
سه شنبه - ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶


صداقت

لطیفه حقوقی

صداقت

محمدرضا محمدی جرقویه‌ای
س:  من آقای عباسی هستم که به واسطه شکایت موکل شما متهم به ضرب و جرح موکلتان شده ام .
س:  به خاطر ندارم؟
مشاور: همان که موکلتان رئیس زنم بوده و زنم را اذیت کرده بود. بعد که عده ای با سر و صورت بسته او را زده اند، بنده را متهم کرده اند که در دفاع از همسرم، رئیس او را زده ام.
مشاور: آهان یادم آمد، حالا چه فرمایشی دارید؟
س:  خواستم بگویم جناب وکیل، آخرتی هم هست، به خدا من بی گناهم و اصلاً قبلاً رئیس خانمم را ندیده بودم و با او کاری نداشتم.
مشاور:  اگر واقعاً قبلاً او را ندیده بودی، چرا در مواجهه حضوری بلافاصله او را شناختی؟
س:  به خدا قبلاً او را ندیده بودم . از روی اداهایی که همسرم در خانه از رئیسش در آورده بود، آن روز ندیده او را شناختم.
-بوق… بوق … بوق.

نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۸۴
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *