سبب‌شناسی؛ حلقه مفقوده پروسه مقابله با آسیبهای اجتماعی


دسته: حقوق و اجتماع
بدون دیدگاه
چهارشنبه - ۲۰ مرداد ۱۳۹۵


سبب‌شناسی؛ حلقه مفقوده پروسه مقابله با آسیبهای اجتماعی


سبب‌شناسی؛ حلقه مفقوده پروسه مقابله با آسیبهای اجتماعی

مدتی است که در رسانه‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی بحث آسیبهای اجتماعی بالاگرفته است. نهاد سیاست به نظر می‌رسد ضرورت اهتمام در این عرصه را پذیرفته است و نهادهای نیمه مدنی مثل شورای شهر نیز مباحثی در خصوص آن مطرح کرده است. سازمانهای غیردولتی و نهادهای مدنی هم که سالیان سال است که دغدغه این موضوع رادارند و مثل همیشه هشدار می‌دهند.
این حرکت بسیار جای خوشحالی دارد. جامعه بالاخره پذیرفته که آسیبهای اجتماعی به سطح بحران رسیده و در تلاش است تا چاره‌ای بیندیشد و کاری بکند. تا اینجای کار بسیار خوب است؛ اما…
بزرگی گفته بود من اگر یک تبر و هشت ساعت وقت برای قطع یک درخت داشته باشم؛ هفت ساعت از وقتم را به تیز کردن تبرم اختصاص می‌دهم و در یک ساعت باقی‌مانده درخت را قطع می‌کنم.
از دیدگاه نگارنده، آن هفت ساعت را باید به سبب‌شناسی آسیبهای اجتماعی پرداخت. در میان این‌همه بحث و نظر که این روزها پیرامون آسیبهای اجتماعی مطرح است جای سبب‌شناسی خالی است. یا سبب‌شناسیهایی سطحی و فاقد سندیت علمی مطرح می‌شود. این‌که بگوییم خانواده مسبب آسیبهای اجتماعی است و یا ماهواره و یا شبکه‌های اجتماعی و یا فقر و یا نداشتن تفریح برای جوانان؛ شاید همه درست باشد ولی هیچ‌کدام به سطح نظریه و تئوری نرسیده است. پس نمی‌توان با استناد به آنها آسیبهای اجتماعی را ریشه‌کن کرد.
پرسش اساسی در این نوشته این است که چرا بااین‌همه فعالیت و حرف و سخن؛ آسیبهای اجتماعی هم چنان وجود دارد و قربانی می‌گیرد؟
از دیدگاه نگارنده چند پاسخ به این پرسش می‌توان داد:
 اولین پاسخ به نظر عدم توجه کافی به سبب‌شناسی است. این‌که اول مطالعه کنیم – و سالیان سال مطالعه کنیم – که چرا آسیبهای اجتماعی به وجود آمده و در حال رشد است؟
به نظر می‌رسد ما برای سبب‌شناسی تلاش کافی نمی‌کنیم. شاید به این دلیل که سبب‌شناسی نیازمند تخصص و دانش کافی درزمینه موردنظر است. کسی که می‌خواهد نظریه‌ای در خصوص موضوعی بدهد باید سالها وقت بگذارد و نظریه‌ها و تئوریهای موجود را مطالعه و درک کند و سپس بتواند در مورد موضوع موردنظر، نظر بدهد.
به نظر می‌رسد در خصوص آسیبهای اجتماعی ما با فقر تئوری روبه‌رو هستیم. البته در آموزه‌های اسلامی موارد مفید و سازنده‌ای در خصوص آسیبهای اجتماعی وجود دارد و بزرگانی مثل فارابی نظراتی در این مورد داشته‌اند؛ اما آنچه امروزه در سبب‌شناسی آسیبها مطرح است فرق بسیاری با آن نظرات دارد.
آنچه امروز برای تبیین آسیبهای اجتماعی نیاز است، شناخت کامل نظریه‌هاست. چه اشکالی دارد که ما دورکیم را بشناسیم و از نظریه نابسامانی‌اش استفاده کنیم؟
پاسخ دوم به پرسش این نوشته به پذیرش مربوط است. به نظر می‌رسد اگر ما نظریه آنومی دورکیم را بپذیریم، باید اذعان کنیم که جامعه در دوره آنومی به سر می‌برد. دوره‌ای که ارزشها هنوز ثابت نشده و خط قرمزهای جامعه بسیار منعطف است؛ و این‌که دلیل اصلی این وضعیت تغییرات سریع در وضعیت اقتصادی جامعه است. وقتی‌که افراد فقیر یک‌شبه پولدار می‌شوند و افراد ثروتمند یک‌شبه تمام دارایی خود را از دست می‌دهند.
مددکاران اجتماعی به‌خوبی به این قضیه واقف‌اند که شرط اول هرگونه باز توانی و بهبودی در وضعیت نامناسب، پذیرش وضعیت است. انکار هرگز ناجی هیچ وضعیتی نبوده و بی‌بصیرتی به موقعیت، آسیب‌زننده است. برای درمان یک بیماری، اولین قدم بصیرت پیدا کردن بیمار به بیماری و سپس پذیرش و تن دادن به درمان است.
 سومین پاسخ به نظر به فرایندی بودن حرکتها در کشور و عدم توجه به نتیجه است.
دیرزمانی ست که دیگر نیت خیر کافی نیست و بازده مثبت فعالیتها مدنظر است. ازآنجاکه به نظر می‌رسد حرکتهای امروزی در مورد آسیبهای اجتماعی جنبه دستوری دارد نمی‌توان چندان به نتیجه امیدوار بود. فرآیند مقابله با آسیبهای اجتماعی به نظر می‌رسد از سالها پیش آغازشده است ولی متأسفانه نتایج ملموسی نداشته است.
شاید به این دلیل که اصل همان فرآیند بوده است و انجام‌وظیفه.
 پاسخ چهارم این است که متأسفانه فعالیت تخصصی دنبال نمی‌شود. معاون محترم رئیس‌جمهور، وزیر محترم کشور، عضو محترم شورای شهر تهران، نماینده محترم مجلس؛ همه و همه از ضرورت پرداختن به آسیبهای اجتماعی سخن می‌گویند؛ اما باید پرسید تا امروز چند نشست با آسیب شناسان اجتماعی برگزارشده است؟ چند مددکار اجتماعی که در صف مقدم مبارزه با آسیبهای اجتماعی حضور دارند دعوت‌شده و نظرخواهی شده‌اند؟ اصلاً متولی مقابله با آسیبهای اجتماعی کیست؟ و هرکسی هست چقدر از متخصصین امر مشاوره می‌گیرد؟
پاسخ پنجم به پرسش این نوشته به عدم انسجام بین نهادهای اجتماعی مربوط است. پارسونز در نظریه مربوط به انحرافات خود چهار خرده نظام را مطرح می‌کند و مدعی است که اگر این چهار خرده نظام هم‌راستا باهم حرکت نکنند انحراف در جامعه افزایش پیدا می‌کند. فرهنگ – اجتماع – شخصیت و اقتصاد. به نظر می‌رسد بر اساس این نظریه باید سالها وقت صرف شود تا این خرده نظامها به یک انسجام و همسانی برسند تا کار برای مقابله با آسیبهای اجتماعی آغاز شود.
 و بالاخره ششمین پاسخ این است که به دلیل فقر تئوری، اکثر فعالیتها به آسیب‌دیده معطوف است تا به آسیب. در سالهای گذشته به نظر می‌رسد متولیان امر به معتاد بیشتر پرداخته‌اند تا به اعتیاد. به زن سرپرست خانوار بیشتر پرداخته‌شده تا به سرپرستی و به مطلقه اهتمام بیشتری هست تا به طلاق. این روند شیوه صحیح مقابله با آسیبهای اجتماعی نیست. چراکه سرچشمه رهاشده و به‌جای شناخت علت به معلول پرداخته می‌شود. پرداختن به علت نیازمند رشد دانش آسیب‌شناسی اجتماعی و رشد دانش سبب‌شناسی آسیبهاست. با حذف معلول هیچ علتی حذف نخواهد شد.
رضا ببری | مددکار اجتماعی پایگاه اطلاع‌رسانی مددکاران اجتماعی ایران

نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۶
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *