موجبات کبر (قسمت 1)
موجبات کبر (قسمت 1)
به خود آییم (35)
موجبات کبر (قسمت 1)
به قلم جواد محدثی
(برگرفته از چهل حدیث امام خمینی)
یکی از موجبات کبر، کمظرفیتی انسان است. همینکه کمالی را در خود میبیند، گمان میکند دارای مقام و مرتبهای است، درصورتیکه اگر خوب بنگرد، خواهد دید آنچه را کمال پنداشته است، یا اصلاً کمال نیست، یا در مقابل کمالات دیگران ارزشی ندارد. مثلاً عارفی که بهواسطه عرفان خود به دیگران به چشم حقارت مینگرد و آنان را قشری و ظاهری میگوید، جز یک دسته مفهومات و اصطلاحات دلفریب و پرزرقوبرق که همه حجاب حقایق و سد راهند، چه دارد؟ این الفاظ و اصطلاحات، ربطی به معارف الهی و خداشناسی و علم به اسما و صفات ندارد. علوم الهی، علوم عملی است نه فقط دانستن اصطلاحات و مفاهیم. بسیاری را دیدهایم که این اصطلاحات در دل آنها اثر نکرده بلکه اثر عکس داشته است.
ای عزیز! عرفان الهی، قلب را تجلیگاه اسما و صفات خدا میکند و جز خدا همهچیز را از دل میبرد. پس چرا قلب تو را محو جمال خودت کرده و منزلگاه شیطان ساخته و بندگان خدا را در نظر تو حقیر و پست نموده است؟!
ای که در پی مفاهیمی و از حقایق، گمراهی ببین از معارف چه داری و چه اثری در خود از آنها میبینی؟ شاید علم موسیقی و هیأت و مکانیک و علوم طبیعی و ریاضی و اصطلاحات آنها از علم تو دقیقتر یا همدوش آن باشد. همانطور که آنها عرفان نمیآورد، علم تو هم تا در حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم اسیر است، بیثمر است. بلکه میتوان گفت آنها بهترند، زیرا علوم طبیعی و ریاضی نتیجه خود را میدهد، ولی علم شما بینتیجه است، یا نتیجه عکس میدهد و از این اصطلاحات راهی به حقایق و معارف نمیبرید و گرفتار افتخار و تکبر میشوید.
معارفی که تیرگی دل را بیفزاید معارف نیست. وای بر معارفی که سرانجام، صاحبش را وارث شیطان کند، چون کبر از اخلاق خاص شیطان است. او به پدر تو آدم کبر ورزید و مطرود درگاه حق شد، تو به همه آدم و آدمی زادگان کبر میکنی و مطرودی.
از همینجا حال علوم دیگر را هم بفهم. حکیم هم اگر حکیم است و نسبت خود را با خالق و مخلوق میفهمد، کبر از دل او بیرون میرود و وارسته میشود، ولی آن بیچاره طالب این اصطلاحات، گاهی خود را متصف به صفات خدا میشمارد، گاهی خود را در زمره پیامبران قلمداد میکند و خود را برخوردار از کتاب و حکمت میپندارد، درحالیکه قلبش از حکمت بیخبر و هزاران مرحله از آن دور است. حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام «میرداماد» میفرماید: حکیم آن است که بدن برای او چون لباس باشد، هر وقت اراده کند، بتواند آن را رها کند. او چه میگوید و ما چه میگوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس تو که با چند مفهوم و اصطلاح به خود میبالی و به مردم کبر میفروشی از کمظرفیتی و کمی قابلیت است.
آن بیچاره که خود را مرشد و هادی مردم میداند و در مسند تصوف قرارگرفته، حالش از این دو بدتر و نازش بیشتر است. اصطلاحات این دودسته به سرقت برده و سروصورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف ساخته و به خود مجذوب کرده است و برای رواج بازار خود، پارهای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و خیال کرده با لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه»، حالت جذبه و حب دست میدهد!
ای طالب دنیا و دزد مفاهیم! کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد که خود را دارای مقام میدانی و با این همه عیب، خود را مرشد خلایق و منجی امت میدانی.
ادامه دارد