مشخصات نظام قضایی در دوره رضاشاه(قسمت 15 )
مشخصات نظام قضایی در دوره رضاشاه(قسمت 15 )
نظام قضایی در دوره رضاخان تحت تأثیر فضای خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دوره، ویژگیهای خاصی دارد که باعث تمایز آن از نظام قضایی ادوار قبل و بعد آن است. آنچه در این مبحث مورد بررسی قرار میگیرد، آن دسته از ویژگیهایی است که یا منحصر به نظام قضایی دوره حکومت رضاخان است و یا اینکه به صورت یک ویژگی مهم و قابل توجه در نظام قضایی این دوره به نظر میرسد.
نقش مقامات و ارکان قدرت در تضعیف دادگستری
بیعدالتی و ظلم فراگیری که در دوره رضاخان وجود داشت، امری نبود که آن را به بیکفایتی و بیتدبیری مقام مشخص یا ضعف و بیترتیبی وزارتخانه یا سازمان معینی منتسب کنیم، بلکه باید با دیدی وسیعتر عملکرد و موضع کل هیأت حاکمه را در این ارتباط مورد بررسی قرار دهیم، زیرا اگر عدهای در دوره رضاخان با قتل و غارت، غصب اموال و اراضی مردم، آزار و شکنجه و هزاران ظلم و ستم دیگر مباشرتاً، حقوق و آزادیهای ملت را پایمال میکردند عدهای دیگر در قوای مقننه، قضائیه و مجریه، بدون توجه به وظایف قانونی خویش با عمل و با سکوت خود زمینهساز این جنایات بودند. مسؤولیت جمعی هیأت حاکمه در دوره رضاشاه بعد از شهریور ۱۳۲۰ و به هنگام محاکمه مأمورین شهربانی – چه از جانب متهمین و چه از طرف شاکیان و وکلای آنها- مورد اشاره قرار گرفت.
آنچه که به آن میپردازیم بررسی و ارزیابی نقش هر یک از مقامات و قواى مملکت در تضعیف دستگاه قضایی است. به عبارت دیگر میخواهیم سهم هر یک از ارکان قدرت را در بیعدالتی و ناامنی قضایی مشخص کنیم. این بررسی با توجه به وظیفه قانونی هر یک از مقامات و قوای مزبور در جهت تحکیم عدالت و امنیت، صورت میگیرد.
مقام سلطنت
در رژیمهای مبتنی بر قدرت و حکومت فردی هرگونه تحقیقی پیرامون حقوق ملت و وضعیت امنیت و عدالت قضایی، بدون توجه به روحیه و روش زمامداری شخصی اول مملکت ناقصی خواهد بود، زیرا در چنین رژیمهایی اعمال تمام دولتمردان و حتی مأمورین رده پایین، انعکاسی از اراده و خواست شخص اول مملکت است. هرچند در ایران با انقلاب ضد استبدادی مشروطیت، سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تبدیل شد، اما در قانون اساسی مشروطه و متمم آن، ضمن غیرمسؤول شناختن شاه، اختیارات و اقتدارات فراوانی در امور اجرایی، تقنینی و قضایی به شاه واگذار شد.
رضاخان به هنگام پیریزی قدرت مطلقه خود، به این نکته توجه داشت که خود را حافظ حقوق ملت و مجری قوانین معرفی کند و با این خودنماییها و عوامفریبیها و بعضی اقداماتی که در آغاز در جهت عمران و آبادانی مملکت انجام داد، رفتهرفته اختیاردار تمام امور شد. او هنگامی که از طرف احمدشاه به عنوان نخستوزیر معرفی شد، برنامه دولت خود را تنها در دو جمله: «1- حفظ حقوق ملت، ۲ – اجرای قانون» خلاصه کرد.
بعد از آنکه سلطنت قاجار منقرض و به نام سعادت ملت، حکومت موقتی به رضاخان واگذار شد، او با انتشار اعلامیهای، تهیه رفاه حال عمومی را سر سلسله مکنونات و عقاید خود اعلام کرد و به هنگام تاجگذاری، به مفاد اصلی ۳۹ سوگند یاد کرد. بنابراین، رضاخان حکومت خود را بر مبنای قانون اساسی مشروطه تشکیل داد و با کارهایی که در آغاز در جهت عمران و سازندگی کشور از خود بروز داد، خود را طرفدار ترقی و سعادت مردم ایران معرفی کرد. با وجود این، رضاخان در همان سالهای وزارت جنگ و نخستوزیری، شخصیت و روش زمامداری خود را نمایان ساخت. بستن روزنامهها، نابودی مخالفین و هزاران رفتار مستبدانه دیگر، نمایانگر منش و روش او بود. در این سالها بسیاری او را فرشته نجات ایران میدانستند، ولی رجال تیزبین و آیندهنگر چون مدرس، زمانی که مدافعان رضاخان اقدامات و عملیات عمرانی او را یادآور شدند، اظهار داشت:
«سگ هر قدر هم خوب باشد همینکه پای بچه صاحب خانه را گرفت دیگر به درد نمیخورد و باید از خانه بیرونش کرد». رضاخان پس از آنکه بر تخت سلطنت تکیه زد، نه به قانون اساسی پایبند ماند و نه به مفاد سوگند خویش، بلکه به تدریج سختترین دیکتاتوری را پایهریزی کرد. اگر سیر دیکتاتوری رضاخان در دوران سلطنت را به صورت یک منحنی رسم کنیم، سال ۱۳۱۱ که سال محاکمه و محکومیت تیمورتاش بود، نقطه اوج دیکتاتوری او بود؛ که از آن تاریخ تا شهریور ۱۳۲۰ ثابت ماند. در این سالها رضاخان به جمعآوری مال و ثروت پرداخت و به تدریج همان کارهایی را پیشه کرد که شاهان قبل از مشروطه به آن میپرداختند. تمام امور و شئون کشور منطبق با میل و خواست او جریان داشت. سیاست خارجی بر اساس نگرشهای سطحی و عجولانه و گاه احساسی شاه تنظیم میشد. حقوق و آزادیهای سیاسی ملت پایمال گشت و در رژیم سیاسی انا ولاغیری او، تمام صداها خفه شد. شخصیت افراد نابود شد و دولتمردان به صورت ماشین در آمدند، که مطیع محض و مجری نقشهها و اوامر شاه بودند. هیچ کس اختیار نداشت. تمام امور میبایست به عرض میرسید و حسب فرمایش عمل میشد و تنها شاه بود که دستور میداد. کار به جایی رسید که شاه طالب ایمان به خودش بود و عبارت خدا- شاه- میهن، محصول همین خودخواهی بود.
در دوره رضاخان، به اعتبار رابطه بین قانون و دولت، عقیده آن دسته از فلاسفه توتالیتر حاکم بود، که به موجب آن دولت برتر از قانون تلقی شده است. در این نظریه رابطه بین حاکم و مردم سیاسی است؛ یعنی رابطه مبتنی بر قدرت است نه اصول و قواعد عادلانه. این تفکر که مبنای حکومتهای فاشیسم و نازیسم را تشکیل میداد در دوره رضاشاه در ایران عملی شد.
رضاخان که روزی اجرای قانون را مهمترین برنامه دولت خود اعلام کرده بود، طالب آن شد که به جای انطباق فرامین او با قانون، قانون را با اوامر او منطبق کنند. برهمین اساس بود که با دست بردن در قانون اساسی، با صدور فرمانی، وصف ایرانی بودن را به فوزیه مصری اعطا نمود و یا اینکه قانون فروش املاک موقوفه را برخلاف قانون مدنی و سایر قوانین، بر مجلس تحمیل کرد. دیگر اینکه به اصول ۸ الی ۲۶ متمم قانون اساسی -که مبین حقوق ملت بود و شاه حسب سوگند خود مکلف به پاسداری از آن بود- نه تنها عمل نشد، بلکه به نحو گستردهای مورد نقض و تجاوز قرار گرفت. او در بسیاری موارد شخصاً به این قانون شکنی دامن میزد.
رضاخان طبق برنامه روزانه خود هر روز ساعت هفت صبح رئیس شهربانی را میپذیرفت و در همین ساعت بود که او پایههای دیکتاتوری خود، را مستحکم میساخت. گزارشهای شهربانی در این ساعت به عرض میرسید و اوامر سهمگین که متضمن نابود کردن افراد بیگناه بود در همین ساعت صادر میشد. رضاخان بر تمام فعالیتهای اقتصادی و تجاری مملکت دست انداخت و مالکیت رستورانها و هتلها… تا مالکیت سهام شرکت نفت و بافندگی و ریسندگی را به خود اختصاص داد. همچنین درآمد حاصل از نفت را در حساب مخصوص به نام اندوخته کشوری ذخیره میکرد و محل هزینه کردن آن را خودش تشخیص میداد. بدیهی است که این شیوه زمامداری رضاشاه، عامل اصلی در بیعدالتی و تضییع حقوق و آزادیها افراد بود، زیرا از یک طرف این رفتار رضاخان مورد تأسی زیردستان او قرار میگرفت و از طرف دیگر آزمندی و طمع رضاخان و ترس او نسبت به از دست دادن قدرت، ارتکاب گسترده جرایم و بیعدالتیهایی از قبیل غصب و تصرف املاک مردم و قتل و نابودی اشخاصی را به دنبال داشت. این رفتار رضاخان عامل اصلی سقوط او بود. صدرالاشراف وزیر دادگستری دوره رضاخان در این باره چنین میگوید:
«به عقیده من رضاشاه را نه تهدید روس و نه فریب انگلیس از ایران بیرون کرد، بلکه غرور بیحد و حصر او و فاصله زیاد ما بین او و ملت موجب تبعید او گردید. چه آنکه پیوند او با ملت پاره شده بود که او را قشون اجنبی به اسارت برد و مردم نه تنها متأثر نشدند بلکه شادی کردند و به یکدیگر تبریک میگفتند». ادامه دارد