سبب اصلی تکبر
سبب اصلی تکبر
به خود آییم (33)
سبب اصلی تکبر
به قلم جواد محدثی
(برگرفته از چهل حدیث امام خمینی)
کبر، اسباب بسیاری دارد همه آنها به این برمیگردد که انسان در خود کمال را توهم کند و به خاطر آن خود را برتر و دیگران را ناقص پندارد. مثلاً بعضی از علمای عرفان که خود را اهل معارف و شهود و اهل دل میدانند، حکما و فلاسفه و فقها را سطحی و ظاهربین میپندارند و به بندگان خدا به دیده تحقیر مینگرند و دم از فنای فی الله میزنند، با آنکه اگر اهل معارف باشند و عرفان را چشیده باشند، به مظاهر جلال و جمال خدا تکبر نمیورزند. این بیچارگان به مقام ایمان هم نرسیدهاند، دم از عرفان میزنند. یا بعضی از حکما که خود را اهل برهان و علم و یقین میشمرند، به سایرین به چشم حقارت نگاه میکنند و علوم دیگر را جزو علم بهحساب نمیآورند و با دیگران با نخوت و تکبر رفتار میکنند، درحالیکه اگر حکمت داشتند، به اقتضای آن با مردم مغرورانه برخورد نمیکردند، آنگونه که در وصایای لقمان حکیم به فرزندش آمده است. [1]
در میان مدعیان تصوف و تهذیب باطن هم کسانی پیدا میشوند که به مردم، علما و فقها طعنه میزنند و غیر خودشان و مریدانشان را اهل هلاک میدانند و چون دستشان از علوم، خالی است، دانش را سد راه میدانند. در میان اهل فقه و حدیث و طلاب هم گاهی کسانی یافت میشوند که به مردم کبر میفروشند و خود را مستحق هرگونه اکرام و احترام میدانند و میخواهند هر چه که میگویند، مردم چونوچرا نکنند و فقط خود را اهل علم و نجات میدانند و علوم دیگر را نسنجیده نفی میکنند، با آنکه علم و دیانت از چنین رفتاری منع میکند و شریعت اسلام، حرمت مسلمان را واجب میداند. در علمای سایر علوم هم مثل طب، ریاضی، طبیعی، تکبر فروشی یافت میشود و دانشمندان این علوم، سایر علوم را بیارزش می دانند و به اهل آن به دید تحقیر نگاه می کنند، گمان می کنند علم همان است که پیش اوست، از اینرو هم در ظاهر، هم در قلب به مردم کبر فروشی میکنند.
غیر از اهل علم، بعضی از اهل عبادات هم دچار کبر شده، مردم را تحقیر نموده و آنان و علما را اهل نجات نمیدانند و از عمل هم که صحبت شود، عمل خود را مهم میدانند، با آنکه اگر اهل عبادت حقیقی و اخلاص باشند باید عملشان اصلاحشان کند و از کبر و عجب باز دارد. نمازی که کبر آورد و انسان را به شیطان نزدیک کند نماز نیست.
در غیر این موارد نیز، ریشه کبر، دیدن کمالی در خود و دیگری را فاقد آن دانستن است، مثل کسی که دارای حسب و نسب یا جمال و زیبایی یا پیروان و شاگردان است، بر فاقدان آنها تکبر میکند. حتی صاحبان اخلاق فاسد نیز به دیگران کبر میفروشند، چون آنچه را دارند، نوعی کمال میپندارند!
و بدان که صاحبان کبر، گاهی آن را اظهار نمیکنند، ولی چون این شجره خبیثه در دلشان ریشه دارد، وقتی از حال طبیعی خارج میشوند و غضبناک میگردند، بروز میکند و آن کمال موهوم خود را به رخ میکشند و به آن افتخار میکنند و گاهی چنان عنانگسیخته میشوند که کبر خود را آشکار میکنند و به آثار بیرونی آن اعتنا نمیکنند، مثلاً در مجالس، در ورود و خروج جلو میافتند، فقرا را به مجلس خود راه نمیدهند، برای خود حریم قرار میدهند، در راه رفتن و نگاه کردن و سؤال و جواب، کبر میورزند. ادامه دارد.
لقمان (31):18.