دستاوردهای جنبش اجتماعی زنان در جهان وابسته به حقوق فمینیسمی
دستاوردهای جنبش اجتماعی زنان در جهان وابسته به حقوق فمینیسمی
دستاوردهای جنبش اجتماعی زنان در جهان وابسته به حقوق فمینیسمی
زنان علاوه بر فعالیت درزمینهٔ های علمی و تحقیقاتی، درزمینهٔ های اجتماعی و کسب مقام و جایگاه اجتماعی نیز دستبهکار شده و توانستهاند برخی از خواستههای خود جامه عمل بپوشانند.
ابتداییترین حقی که زنان برای خود طلب کردند حق رأی و شرکت در انتخابات بود تا از طریق آن بهنوعی هویت اجتماعی دست یابند این امر با ا عطای حق رأی به زنان در زلاندنو در سال ۱۸۹۳ آغاز شد و تاکنون نیز هم چنان ادامه دارد. اگرچه در برخی کشورهای جهان هنوز زنان از این حقوق ابتدایی محروم هستند.
در قرن حاضر حضور زنان در رأس امور سیاسی، نشاندهنده حضور فعال زنان درصحنه سیاست است.
به نظر میرسد برای ایجاد جامعهای سالم و بهدوراز تبعیض بیش از هر چیز تشخیص نیازهای استراتژیک و جنسیتی زنان و مردان بسیار ضروری است؛ زیرا موضعگیری در برابر نیازهای زنان همواره به نفع مردان تمام نمیشود.
گرچه مبارزه برای دستیابی به حقوق مساوی بین زن و مرد از قرنها پیش شروعشده بوده اما جنبش معاصر زنان به معنای فعال وزنده آن از حدود سی سال پیش شکلگرفته است. تا سال ۱۹۶۰ زنان تنها از طریق مناسباتشان با مرد بهعنوان همسر، مادر، فرزند و خانهدار، قابلیت کسب هویت هنگام عینیت آنها بر عهده گرفتند و با خاتمه یافتن جنگ و بازگشت مردان به سرکارهایشان، دوباره به خانه برگشته، زندگی اجتماعی سابق خود را ادامه دادند. با ظهور عقاید، آرا و اندیشههای متفاوت درزمینهٔ حقوق و آزادیهای بشری، زنان نیز با ایجاد جنبشهای زنان وارد عرصه اجتماع و فعالیتهای مختلف درزمینهٔ اندیشههایی شدند که بهطور عمده به مسائل آنان و روابطشان با مردان ارتباط مییافت.
آنان توانستند دیدگاههای صرفاً زنانه در مسائل جاری آن زمان را به دست آورند و بهاینترتیب جنبش فمینیسم پا به عرصه وجود گذارد. هر چهار دیدگاه اصلی که درزمینهٔ اندیشه فمینیسم، حضوری فعال درصحنه تقابل فکری زن مداری داشتند، در پی پاسخ به این سؤال هستند که ساختار و بنیاد ستم به زنان چیست؟ تا بتوانند برای غلبه بر آن، راهکارهای مناسبی ارائه دهند. طبیعی است که دراین میان قضاوتهایی نیز در میان این چهار دیدگاه وجود دارد.
دستاوردهای منفی جنبش اجتماعی زنان در جهان
بااینهمه آثار مثبت، جنبش فمینیستی دارای کاستیهای فراوان بوده است و علاوه بر اینکه موجب احیای حقوق و منزلت اجتماعی زنان نگردیده، بلکه موجب پیامدهای ناگواری برای آنان شده است. در ذیل به نمونههایی از پیامدهای منفی جنبش فمینیستی اشاره میگردد:
۱ ـ هیچگونه وفاق مشترکی در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و تفاسیر و نظریات دراین زمینه طیف وسیعی دارد و برخلاف عقیده سیاسی، فمینیسم فاقد نوعی جهانبینی منسجم و هر نوع اصول و ارزشهای ثابت است و صرفاً به دلیل وجود تبعیضها و بیعدالتیهای جنسی در جوامع مدنی غربی، جنبشهای خودجوش زنان یکی پس از دیگری ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زدهاند. زنان مسلمان و یا زنان جوامع شرقی نیز بهتبع و تقلید گونه از آنان این مبارزات را احیا کردند.
۲ ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرایی (پستمدرن) بهرغم بهبود وضعیت زنان نسبت به گذشته، زنان بهگونهای دیگر عصر بردهداری نوین را سپری میکنند و وضعیت آنان در جوامع مدنی غربی بسیار رقتبار است. زنان غربی هنوز بهعنوان کالای جنسی در تبلیغات سینمایی، تلویزیونی و مطبوعاتی به شمار میآیند و از آنها بهعنوان ابزاری برای فروش کالاها بهرهبرداری میشود. این زنان ابزار توسعه اقتصادی و جذب سرمایههای داخلی و خارجی جوامع غربیاند، نه موجودی انسانی، جالب اینکه فمینیستهای غربی این امر را بهعنوان پیروزی بزرگ مبارزات خود قلمداد میکنند.
۳ ـ در جوامع غربی با شعار استقلال، آزادی و کسب قدرت زنان در قالب فمینیسم، اساس بنیان خانواده فروریخته و ازدواجهای غیررسمی و طلاقهای مکرر و فراوان بنیان فرهنگ و تمدن غربی را متزلزل ساخته است. این امر، امروزه بزرگترین دغدغه فکری اندیشمندان غربی را تشکیل میدهد.
گرچه فمینیسم درواقع زن گرایی و مبارزه با تحقیر زنان است، اما این نهضت امروزه، خود بهتحقیر زن میپردازد. شوهرداری، مادری، فرزند زایی و شیردهی که از کمالات و افتخارات زن محسوب میشد، امروزه از سوی فمینیستها بهشدت موردحمله قرار میگیرد. هرچند هدف اصلی نهضت فمینیسم مبارزه با تبعیض و بیارزش نمودن زنان از سوی مردان بود، اما امروز نقش بیاعتبار و بیمنزلت ساختن زنان را خود آنان برعهدهگرفتهاند.
۴ ـ هرچند ازجمله شعارهای مهم فمینیستها، رهایی زنان از قیدوبند کارهای مربوط به خانهداری، شوهرداری و بچهداری و کسب استقلال اقتصادی و اشتغال زنان بوده است؛ اما امروزه زنان فقیر که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل میدهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانوادههای ثروتمند، برای حضانت فرزندان آنها به استخدام درمیآیند و مجدداً در عمل آنان به تربیت و حضانت فرزند و خانهداری روی آوردهاند.
5 ـ از دیگر پیامدهای منفی نهضت فمینیسم، ایجاد تقابل و تضاد شدید میان مرد و زن است. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوتهای زیستی آنان که درواقع، موجب کمال آنها و نوعی حکمت است، موجب گردیده فمینیستها تصوری خشن، سلطهگر و خشونت گر و خشونتطلب از مرد ارائه دهند و درصدد مبارزه با آن برآیند. این خود زمینه بروز ناهنجاری و نزاعهای خانوادگی و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاقهای فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.
6 ـ از دیگر پیامدهای بسیار منفی این نهضت، تزلزل بنیان خانواده و پیدایش فرزندان پرخاشگری بیعاطفه است. چنین فرزندانی هرگز دامان گرم پرمحبت مادران را احساس ننمودهاند. والدین آنها نیز با ازدواج در سنین بالا مسؤولیت گریزی در انجام وظایف مربوط به خانه از سوی زنان و نیز ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج، رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آنها به دست مهدهای کودک، فرایند تضعیف بنیان خانواده را بیشازپیش تشدید کردهاند.
7 ـ با تحقق شعار فمینیستی مبنی براین که زنان نیز باید دوشادوش مردان روانه بازار کار شوند. بهطورمعمول زنان شاغل در بازار بین چهلتا پنجاهدرصد که در شهر زندگی میکردند مجرد بودند و جز نیروی کار خود چیزی برای اشاعه نداشتند و بسیاری با علت نداشتن کار، به فحشا پناه بردند، مقدار این زنان در قرن نوزده در پاریس و لندن بین چهلتا شصت هزار نفر بودند.
بنابراین هرچند، بهظاهر زنان به اشتغال روی آوردند اما عملاً پس از اندک زمانی مجدداً با مزد کم، بیکاری، دشواریهای کار و سرانجام فحشا و سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنی غربی بود.
8 ـ و سرانجام آنکه امروزه تبعیض جنسی و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربهای سیاسی تبدیلشده است و کشورهای استعمارگر به بهانه اسکات رقبای خود و از میدان به درکردن آنها، آنها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص دموکراسی متهم میکنند.
منبع؛ پایگاه اطلاعرسانی حوزه