آینهای مقابل هزارهها
آینهای مقابل هزارهها
تعارضی برای تفاوتها:
آینهای مقابل هزارهها
ثریا محمودی- کارشناسی ارشد حقوق بشر
انسان حق دارد تا متفاوت باشد، با حیات متفاوتی جلوه کند و حتی مذهب و زبان متفاوتی داشته باشد. ولی این تفاوتها نباید معیاری برای سنجش انسانیت افراد در نظر گرفته شود. ماده 1 اعلامیه جهانی حقوق بشر (10 دسامبر 1948) بیان میدارد که: تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.
شهروندی با اینکه به کلمهای رایج و عمومی تبدیلشده است، اما مانند همه ایدههایی که از یک احترام سست برخوردارند، اغلب بد درک میشود. علیرغم بحثهای سیاستمداران در خصوص احترام به دیگر ملیتها و بیان آن در قانون اساسی، برداشتهای مغشوش دیگر ملیتها از تفاوتها گاهی تعجبآور است. درست است که امروزه ادبیات گستردهای پیرامون مفهوم برابری و عدم تبعیض وجود دارد که تا حدی به دلیل رایج بودن این کلمه است و تا حدی نیز دربرگیرنده اهمیت این مفاهیم برای شهروندان است که بهعنوان ایدهای به دنیای کنونی ما ربط دارد، اما انعکاس متفاوتی را در جامعه شاهد هستیم و استدلال خاصی را دنبال کرده و از مسؤولیتهایی که برای پایداری جامعه به عهده داریم، غافل هستیم.
تبعیض و طرد اجتماعی میتواند برای منافع ملتی ضرر داشته باشد. شهروندی مدرن ذاتاً مساوات گرا است. این موضوع همیشه صادق نبوده است، بلکه با ایده پردازیها برای ملتی، همهشمولی خود را ازدستداده و قدرت زیاد استدلال اکثریتی را دامن زده و این استدلالها منجر به رفتار نابرابر علیه اقلیتی در جامعه شده است که با پایمالی حقوق اساسیشان بر شرافت انسانی آنها تعدی میشود که در طول هزاران دهه است که خودنمایی میکند که میتوان آن را به مثابه سلسله دایرههای گسترش یابندهای تصور نمود که به وسیله نیروی حرکت اکثریت پیش میروند که با مبنای نظام سیاسی دموکراسی مدرن در تعارض است. اینجا است که تعارضی برای تفاوتها آشکار میشود و آینه برابری نادیده انگاشته میشود و تراژدی هزار ساله تکرار میشود. هر ملیتی باید بر مبنای معیارهای عینی و شفاف مورد قضاوت قرار گیرد و نحوه برخورد با آنها از پیش با نژاد، مذهب، طبقه، جنسیت یا صرفاً یکی از هویتشان تعیین نمیشود و در جامعهای با تفاوتهای هویتی وجود اخلاق مشارکت، موقعیت فعالانهای میطلبد و به عبارتی، زندگی در جامعهای با اقلیتهای متفاوت با سلطه ناسازگار است و جامعهای پیشرو است که جامعه سیاسی بهعنوان بنیان زندگی خوب از سوی مسؤولان آماده شود و برداشتهای سطحی از ملیتها از تفکر شهروندان به تدریج زدوده شود و محتوا، گستره و عمق تفاوتهای ملیتی بازاندیشی شود.
هر فردی حق دارد که متفاوت باشد. تمرکز افکار بر خشونت و نادیده گرفتن تفاوتها، نشانگر گسستی است که از سوی تعدادی از بازیگران اعمال میشود و در نتیجه فرصت برای اعمال شیوههای اجماعیتر برای رشد و توسعه ملتی محدود میشود و رابطه تعارضآمیز میان ملیتها بستری برای شکستن آینههای برابری است. در این میان، برای رفع تبعیضها، دولتها باید ایفاگر نقشی باشند که در توسعه عمومی برای ارج نهادن به تفاوتها و احترام به برابری انسانها مؤثر بوده و به سمت فرآیند دیالکتیک کنترل پیشروی کرده و جامعه به اجماعی نسبت به برابری برسد.
متغیرهای متعددی برای توسعه آموزش عمومی در این حیطه وجود دارد و منطق مساوات طلبانه دولت میتواند اذهان را از تفکر به شهروندی ثانویه به دور کند و با همگانی گرایی میتوان نیروی بالقوه مساوات طلبانه را مجهز نموده و معیارهای اختصاصی و ویژهای که ملیتی را تعریف میکند، میتواند به طور فزایندهای مناسبت و کارکرد خود را در حوزه عمومی از دست بدهد و اتخاذ تحلیلی مناسب از تفاوتها میتواند به مرور زمان تعارضها را کاهش دهد و با چانهزنی اجتماعی، بدترین جنبههای نابرابریهای فردی خنثی شود؛ اما در پس زبان بیطرفی، انواع فرضیات فرهنگی از سوی عدهای، برابری سازی را دشوار کرده و در نتیجه حقوق مدنی و شهروندی ملیتی تهدید میشود. باید این نکته را در اذهان تقویت کرد که ملتی تا زمانی که نشاندار است، وجود واقعی مییابد و نسبیت فرهنگی در این حیطه اهمیت زیادی دارد.
در یک جامعه متنوع در مقایسه با جوامع همگون، احتمال ایجاد فرصت برای پرورش درک و همفکری بیشتری است. تعاملات ملیتها، امکان خودآگاهی خردورزانه و آگاهی از نسبیت فرهنگی را افزایش میدهد و دموکراسی قوی نیازمند تصدیق تفاوتها و احترام به آنها است.
تعریفی مجرد و اتمیزه از ملیتی، موانعی را بر سر راه اعمال حقوق آنها به وجود میآورد و نابرابریها وعده برابری واقعی را خنثی میکند. پیشفرض اشتیاق به برابری، پذیرش تفاوتها است. هدف برابری دقیقاً عبارت است از پذیرش و حفاظت از تنوع با احترام به حقوق همه افراد.