گفتگو با دختری که شوهرعمهاش را قصاص کرد
گفتگو با دختری که شوهرعمهاش را قصاص کرد
گفتگو با دختری که شوهرعمهاش را قصاص کرد
دستهایم را گرفته بود و آهک در چشمانم میریخت
یک حادثه
7 سالی است دنیای پیش رویش جز سیاهی رنگی ندارد. با عینکی سیاه روی چشمانش و به همراه پدر، وارد دادسرای جنایی شده است. هنوز هم اتفاقات آن شب شوم مانند کابوسی پیش چشمان بستهاش قرار دارد. آخرین نگاهش بهدنیا صورت خشمگین شوهرعمهاش است که با چشمانی سرخ شده از خشم، او را به زمین دوخته بود و کیسه آهک را به سمت چشمانش میبرد.
17 تیر 88 فاطمه که آن موقع چهارساله بود همراه خانوادهاش برای مهمانی از همدان به خانه عمهاش درسنندج رفته بود، اما نیمه شب و زمانی که همه خواب بودند، شوهرعمهاش در اقدامی هولناک با آهک چشمان دختر کوچولو را کورکرد. پس از افشای این جنایت فجیع، خانواده دخترک خواستار قصاص عامل این حادثه شوم شدند و پدر فاطمه حتی با پرداخت تفاضل دیه، شرایط اجرای سریع حکم قصاص چشمهای شوهرخواهرش را فراهم کرد. این پیگیریها سرانجام به نتیجه رسید و محمدرضا که با حکم دادگاه به قصاص چشمهایش محکوم شده بود سرانجام صبح سهشنبه در تهران و با حضور متخصصان پزشکی قانونی و سرپرست دادسرای جنایی تهران، با آهک نابینا شد. یک روز پس از اجرای این حکم، فاطمه که حالا 11 ساله شده است به تشریح آن روز شوم و احساساش پس از اجرای حکم پرداخت. دخترک که هنوز چهرهاش غمبار است و گذشت سالها درد آن روزنحس را از چهرهاش پاک نکرده، گفت: «آن شب خانه عمهام بودیم. میخواستیم برگردیم خانه خودمان، شوهرعمه اصرار کرد شب را همانجا بمانیم. ساعت 3 نصف شب بود که شوهرعمه از خواب بیدارم کرد و مرا به دستشویی برد. او مرا گرفت و به طبقه پایین خانه که یک خرابه بود، برد. بعد مرا روی زمین انداخت. با دستهای قویاش دو دستم را گرفت. با پاهایش نیز پاهایم را به زمین چسباند. در همان موقع آهک را در چشمانم ریخت. من التماس میکردم و میگفتم دنیا را دوست دارم. این کار را با من نکن ولی او گوش نمیکرد و… به زور آب آهک را در دهانم هم ریخت. او قبل از آن، به من تریاک هم خورانده بود».
دخترک خردسال که انگار با بیان این حرفها ترس آن روز دوباره سراغش آمده بود، مکثی کرد و ادامه داد: «چشمانم میسوخت و دهانم پر از آهک بود که او مرا به حیاط برد و جلوی پلهها سرم را محکم به زمین کوبید. حالا بجز چشمانم، سرم هم گیج میرفت. یک لحظه صدای خانوادهام را شنیدم که آمدند. وقتی آنها آمدند دیگر هیچ چیز نفهمیدم تا اینکه در بیمارستان به هوش آمدم.»
فاطمه سعی داشت جلوی اشکهایش را بگیرد اما صدایش گرفته و بغضآلود بود: «تا به حال 20 بار برای درمان به امریکا رفتهام. وزیر بهداشت هم چشمانم را معاینه کرده است. او گفت به امریکا بروم ولی در امریکا هم گفتند: بیناییام قابل برگشت نیست.»
دخترک سرش را پایین انداخته بود، انگار به آخرین تصویرش از دنیا فکر میکرد: «وقتی این اتفاق افتاد فقط 3، 4 سال کابوس میدیدم. به خاطر این حادثه، مادرم خیلی ناراحت بود و همیشه تشنج میکرد. دلم براش خیلی میسوزد. من به خاطر این حادثه چندین عمل زیبایی روی صورتم انجام دادم اما افسوس که چشمهایم هیچ وقت برنمیگردند.»
فاطمه نگاهی به آسمان کرد و درحالیکه ازاحساس خود نسبت به قصاص شوهرعمهاش میگفت ،ادامه داد: «دوست دارم بزرگ شدم مترجم زبان انگلیسی بشوم. ضمن اینکه از مسوولان میخواهم قصاص چنین افرادی را خیلی زود انجام بدهند تا برای دیگران درس عبرت باشد.» فاطمه که حالا در کلاس پنجم دبستان درس میخواند و شاگرد ممتاز مدرسه نابینایان است درباره شرایط فضای مدرسهاش هم گفت: «بچهها و همکلاسیهایم یا از اول نابینای مادرزاد بودند یا بتدریج نابینا شدند، اما هیچ کدامشان مثل من در حادثهای به این وحشتناکی کور نشدهاند. هر وقت به نابیناییام فکر میکنم که چرا نمیبینم؛ یاد حادثه ترسناکی که برایم اتفاق افتاده، میافتم وحالم بد میشود. خانواده شوهرعمه خیلی ما را تهدید میکردند و میگفتند، میخواهیم خانهتان را منفجر کنیم اما زمانی که حکم قصاص را اجرا کردند؛ با خودم گفتم ستمها و ظلمهایی که به من شد، دیگر تمام شد و میتوانم مثل بقیه زندگی کنم اما در همین حال تمام بدنم از ترس میلرزید. نمیدانم چه حسی داشتم. نمیتوانم بگویم خوشحال بودم یا ناراحت. شب قبل از اجرای حکم خیلی اضطراب و استرس داشتم. چون همهاش میترسیدم بلایی سر من و خانوادهام بیاورند. از طرفی هم دلم میسوخت. ولی پدرم به من دلداری میداد و میگفت: وقتی او این بلا را سر تو آورد؛ آیا دلش به حال تو سوخت؟ بعد از این سالها میدانم دیگر درمانی برای من وجود ندارد اما از دولت میخواهم شرایطی فراهم کند تا نابینایان هم بتوانند خیلی بهتر زندگی کنند. بزرگترین آرزویم هم این است که همه بیماران شفا پیدا کنند و من هم شفا پیدا کنم.»
متهم میگفت: من و پدر فاطمه در راهرو خوابیدیم و فاطمه هم اصرار داشت پیش پدرش بخوابد اما من مانع او شدم چون میخواستم در راهرو تریاک مصرف کنم.صبح وقتی بیدار شدم، به غیر از فاطمه بقیه خواب بودند. در همان هنگام دختربچه به من فحاشی کرد و حرفهای بدی به من گفت. من هم عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم و تصمیم گرفتم وی را تنبیه کنم. این بود که او را به حیاط بردم و از عصبانیت، بهصورت او آهک پاشیدم. من فقط قصد تنبیهکردنش را داشتم که این اتفاق افتاد.
قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، گفت: حکم قصاص دو چشم محکومی که اقدام به پاشیدن آهک روی چشمان دختر چهارسالهای کرده بود، اجرا شد. محکومعلیه محمدرضا بود که در سال 1388 در شهرستان قروه (سنندج) اقدام به پاشیدن آهک روی چشمان دختری به هویت فاطمه چهارساله کرده بود و موجب نابینایی وی از دو چشم شده بود. پرونده وی در قالب نیابت به دادسرای جنایی تهران برای اجرای قصاص ارسال شده بود روز گذشته و با حضور سرپرست دادسرای جنایی تهران و متخصصان مربوطه، قصاص دو چشم اجرا شد.
یک تحلیل
مشکلات مغز و اعصاب از جمله شایعترین بیماریهای موادمخدراست. همه انواع موادمخدربا تاثیرگذاشتن بر عملکرد مغز باعث بروز حالت نئشگی و لذت میشوند و به همین دلیل مصرف طولانی مدت آنها باعث بروز مشکلات اساسی در کارکرد مغز و اعصاب میشود. بسیاری از موادمخدرتاثیرات مخربی بر مغز گذاشته و میتوانند باعث از دست رفتن حافظه، از دست دادن قدرت تصمیم گیری،فقدان قدرت کنترل و اختلال حواس شوند. برای مثال با ورود آمفتامینها به سیستم عصبی مرکزی، و آزاد شدن شدن ناگهانی واسطه شیمیایی دوپامین در مغز، سلولهای مغزی تحریک شده و حالات تحاجمی و پرخاشگرانه تشدید میشود. همچنین این ماده در همان ابتدای مصرف خسارات جبران ناپذیری را در مغز وارد میآورد که افت حافظه، پرخاشگری و تهاجم و رفتارهای جنون آمیز از نتایج این آسیبهای مغزی میباشند.
استفاده طولانی مدت از مواد مخدر، روانگردانها و یا آرامبخش، باعث ایجاد تغییرات ماندگار در مغز شده و میتواند موجب بروز پارانویا، افسردگی، و یا توهم شود. بعلاوه وابستگی عاطفی فرد معتاد به مصرف موادمخدربسیار شدید بوده و در مواردی ممکن است تا آخر عمر در وجود وی باقی بماند. عوارض جانبی مصرف موادمخدربه تدریج باعث بروز مشکلات روانی نیز میشوند. برای مثال مصرف طولانی مدت موادمخدر باعث کاهش میل و قوای جنسی شده و همین امر موجب بروز مشکلات روانی و حتی مشکلات خانوادگی و طلاق میشود. فشار روحی ناشی از ناتوانی جنسی و یا مشکلات خانوادگی به طور غیر مستقیم در کاهش سلامت روانی فرد نقش خواهد داشت. همچنین کاهش کارایی فرد معتاد در محل کار که منجر به وقوع مشکلات کاری و مالی میشود، فشارهای روانی زیادی به معتادان وارد کرده و تعادل روانی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد و باعث بروز چنین جنایات ناگواری میشود.
منبع:خبر آنلاین
منبع تحلیل: hamrah.com