قانون زبان
قانون زبان
سرمقاله
قانون زبان
محمدرضا خسروی
عصر ناگزیر بودم که یکی دو ساعتی در کنار خیابانی از خیابانهای بالای شهر منتظر بمانم. کلاسی بود که باید تمام میشد و من باید همچنان میماندم تا آن را که به کلاس رفته است برگردانم اما با آلودگی نفسگیر هوا بهتر آن دیدم که در اتومبیل بنشینم و شیشهها را بالا بکشم و چیزی بخوانم. آن چیز مجلهای بود حقوقی که از سوی عدلیه تهران منتشر میشود. مطلبی که من به خواندنش روی آورده بودم متن سخنرانی استاد برجستهیی بود که من به دانش حقوقی او اعتقاد دارم اما مطلب این گونه آغاز میشد: «قبل از شروع به گفتن هر سخنی، همایش قضات و مشاوره آنان را با یکدیگر تقدیر میکنم، طلبهها با یکدیگر بحث میکنند و گاه مباحثهها از دروسی که اساتید بیان میکنند مفیدتر است.» یک بار دیگر به متن عبارت نگاه میکنم پیداست که به دلم نچسبیده است، پای درستی عبارت انگار لنگ میزند یا به نظر من این طور میرسد که ایراد و اشکالی از این دست در نقل سخن آن استاد وجود دارد:
1- من تاکنون نتوانستهام با ترکیب «قبل از شروع» کنار بیایم و همیشه از خودم پرسیدهام که قبل از شروع چه زمانی است؟! اگر استاد میگوید قبل از شروع به گفتن سخنی … آیا خود گفتن همین مطلب، سخنی نیست؟ آیا ما الزام داریم که عبارت سنگین «قبل از شروع» را به دوش بکشیم و بار سبکتر را بر زمین بگذاریم؟ کدام بار سبکتر؟ ببینید اگر ایشان همان استاد یا هر سخنران دیگری بگوید: نخست برگزاری همایش قضات را ارج مینهم یا چیزی شبیه به این، آیا روانتر و بهتر نیست؟ یا نه، اصلاً بگوید: در آغاز چنین و چنان و یکسره خود را از کدورت زمانی قبل از شروع رها سازد. به نظر میرسد بهره گرفتن از عبارتهای «در آغاز» نخست یا اکنون، از ترکیب سنگین قبل از شروع قابل هضمتر باشد.
2- درست است که مشاوره کردن و مکاتبه کردن و مصاحبه کردن با یکدیگر را عرف نوشتاری و گفتاری کم و بیش پذیرفته است اما از آنجا که «با یکدیگر» در نفس صیغه مفاعله مستتر است، دست کم نخبگان قوم میباید که هوای کار را داشته باشند که میبینیم ندارند.
3- در عبارت «طلبهها با یکدیگر بحث میکنند» اشکال در همان طلبههاست که به گونه جمعالجمع درآمده است و شما میدانید که مفرد طالب با سه صیغه جمع همراه است. طالبون، طلبه و طلاب. پس خود طلبه یعنی طالبان و دیگر لزومی ندارد آن را بار دیگر با نشانه جمع فارسیِ «ها» جمع ببندیم. البته اواسط الناس و مردمان عادی از ترکیب عملهها و خدمهها و مراسمها و نمیدانم انتخاباتها رویگردان نیستند اما به نظر میرسد باسوادان قوم میباید که از این غلط نویسیها و غلط گوییها برکنار باشند.
4- جمعهایی همچون بذور و نذور و قبوض برای مفرد بذر و نذر و قبض که رواج بسیاری هم یافتهاند جملههایی دشوار و بد شکل به نظر میرسند و اصلاً و ابداً با جمع فارسی خود مانند بذرها، نذرها و قبضها طرف مقایسه نیستند. جمع دروس که در سخنان استاد آمده است از همین جمعهای دل به هم زن به شمار میآید و من میاندیشم که بیگمان زیباترین جمعی که میتوان در زبان فارسی بست همان جمع بستن مفرد است با نشانههای جمع فارسی یعنی «ان» و «ها»، خواه مفرد فارسی باشد یا عربی یا فرنگی.
5- میدانید که قانون و استاد را به قوانین و اساتید جمع بستهاند و البته سخت جا افتاده است اما کار خوبی نکردهاند. واژههای قانون و استاد که از فارس، سفری به حجاز داشتهاند و لباس عربی به تنشان پوشانیده شده است لابد محض تملک یا مثلاً از سر مهمان نوازی- سزاوار نیست که آنها تا آخر عمر محکوم به ماندن در همان حال و هیأت باشند. من میپندارم که جمع استادان و جمع قانونها از اساتید و قوانین زیبندهتر است.
باری با همین اندیشهها و طبعاً با همین سرخوردگیها مجله را بستم تا مانده وقتهای انتظار به رادیو گوش کنم و شگفتا که در رادیو بحث نگارش کتابهای درسی مطرح بود گفت و شنودی سه جانبه میان کارمند رادیو، کارشناس برنامه از آموزش و پرورش و نمایندهیی از فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
مدار گفت و گو بر گسسته نویسی و پیوسته نویسی بود و خطاهای نگارشی که به متن کتابهای درسی راه یافته است و هرکسی از آنان چیزی میگفت. در این میان به گوش خویش شنیدم از زبان یکی از آن دو مهمان برنامه که فرمود: «گزارشاتی که به ما میرسد…» و من دیدم که یکباره سامان اعصابم در هم شد، رادیو را بستم.
آیا نماینده آموزش و پرورش کشور که عنوان دکتر را هم یدک میکشد چگونه از بلندگویی عمومی و در کنار نماینده فرهنگستان زبان و ادب میتواند زمام زبان خود را از دست بگذارد و جمع جعلی و بسیار خنک گزارشات را به جای گزارشها بر زبان آورد؟ و با خودم بود که میگفتم این را باید به چه حسابی گذاشت و چگونه باید تاب آورد زشتی آن را گیرم که ناگواری ادبیات رادیویی را بشود برخویش هموار ساخت با آن استاد چه بایدم کرد که در دو خط و نیمی مطلب به چندین کرت بند را به آب میدهد و راست بگویم با شما که با همین دلشورهها و پریشانجانیها بود که از اتومبیل پیاده شدم و در را بشدت پشت سرم بستم تا در بیرون از قلمرو مطبوعات و رادیو نفسی بکشم و در آن لحظه آلودگی شدید هوای تهران به مراتب از آلودگی نوشتاری و گفتاری قابل تحملتر به نظر میرسید.