درآمدی بر مفهوم «حقوق بشر» در اسلام
درآمدی بر مفهوم «حقوق بشر» در اسلام
درآمدی بر مفهوم «حقوق بشر» در اسلام
«حقوق بشر» به چه معناست و مقصود از آن چیست؟ آیا نزد همگان معنای واحدی دارد؟ و آیا در اسلام، حقوق بشر قابلقبول است؟
فلسفه حقوق بشر در اسلام چیست؟ و منشأ آن کیست؟ ریشه اختلاف حقوق بشر در اندیشه اسلامی و غربی چیست؟ آیا میتوان به کلیّتی از حقوق بشر دستیافت که بین اسلام و غرب مشترک باشد؟ آیا «اخلاق» انسانی، جایگاه و منزلتی در حقوق بشر دارد؟ پاسخ به این پرسشها درگرو تبیین مفهوم و ماهیت «حقوق بشر» است. اگرچه پذیرش جهانی در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولی در مورد ماهیت و گستره این حقوق و درنتیجه تعریف «حقوق بشر»، توافق کلی وجود ندارد. در بین خود حقوقدانان غربی نیز، در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلافنظر وجود دارد. منشأ این اختلافنظر، تفاوت برداشتها از خود این مفهوم است که در ذیل، تبیین میگردد:
الف. «حقوق» موردبحث به چه معناست؟ آیا اصلاً منظور از «حقوق» در اینجا، اعطای امتیاز به یک فرد، در برابر تکالیفی است که بر عهده دارد و دولت بهعنوان مقام اعطاکننده، حق دخل و تصرف و محدود کردن آنها را دارد یا به معنای مصونیت یا امتیاز انجام برخی کارها و یا قدرت بر ایجاد یک رابطه حقوقی است که اگر دولتها از آن تخلّف کنند، از افرادی ذیحق علیه دولتها حمایت میشود؟ بنابراین، ارائه یک تعریف، مشکل است و برخی آن را ناممکن دانستهاند.
ب. «بشر» موردبحث به چه معناست؟ شاید این سؤال بیمورد تصور شود؛ زیرا تقریباً اتفاقی است که مقصود از «بشر»، همان انسانی است که همه میشناسیم. ازاینرو، «حقوق بشر» نه به معنای حقوقی است که افراد بشر دارند، بلکه به معنای حقوقی است که انسانها به دلیل آنکه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن کافی است، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی و نیز سطح استحقاق آنها، اما تعیین آن بهوسیله افراد یا دولتها، ارتباط وثیقی با نگرشها و رویکردهای آنان از بشر دارد. اینجاست که یک سؤال منطقی مطرح میشود که مقصود از «بشر» در این اعلامیه چیست؟ «آیا این همان انسانی است که پیامبران آن را برای ما توصیف نموده و گفتهاند: انسان موجودی است دارای شرف و حیثیت و کرامت ذاتی که با حکمت بالغه خداوندی به وجود آمده و رهسپار یک هدف اعلایی است که با مسابقه در خیر و کمال به آن هدف خواهد رسید، مگر اینکه خود انسان، این ارزش را از خود منتفی سازد و هر کس به این انسان اهانت کند و حقوق او را نادیده بگیرد، با مشیّت خداوندی در مقام مبارزه برآمده است؛ یا این همان انسانی است که امثال توماس هابز و ماکیاولی او را برای ما تعریف نمودهاند که «انسان، گرگ انسان است» و هیچ حقیقت ارزشی در وجود انسانی واقعیت ندارد؟»
«حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب، موضوع فضیلت و کرامت ارزشی را برای انسانها نادیده گرفته است؛ در هیچیک از مواد این حقوق، امتیازی برای انسانهای بافضیلت، باتقوا و باکرامت مطرح نشده است»، بلکه بر اساس تلاشهایی که در اجلاسها و مجامع بینالمللی به عملآورده، با یک نگرش سکولاریستی، انسان را از حوزه ارزشها جدا کرده و روشن است که اسلام بهطورکلی، با سکولاریسم، هم در تفسیر انسان و هم در تفسیر عالم هستی و هم در تفسیر حقیقت حیات، ناسازگار است. بر اساس تفکر سکولاریستی، انواع فساد و فحشا تجویز و ارزشهای دینی حذف میشوند و بدینسان، سکولاریسم با تنزّل مقام شامخ انسانیت، بیشترین اهتمام را به آزادی به معنای اباحه گری و رهایی از قیود اخلاقی و مذهبی میدهد و آزادیهای مدنظر آن بیشتر در آزادی تن و شهوت خلاصه میشوند. بهعبارتدیگر، حقوق بشر غربی به کرامت ذاتی بشر بسنده نموده، از حیثیت بالاتر، یعنی کرامت ارزشی، تغافل نموده است، درحالیکه اساسیترین حقوق انسان آن است که «بشر» را در حوزه ارزشها تفسیر کنیم. از دیدگاه اسلام، این امتیاز (کرامت ارزشی) برای نیل به موقعیتهای شایسته زندگی اجتماعی، ضروری است؛ بنابراین، منشأ بسیاری از تفاوتها در ماهیت و مصادیق حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، اختلاف جهانبینی و تفاوت در انسانشناسی است، گرچه مقصود هرگز این نیست که «انسان» بهصرف انسان بودن و فارغ از هر حیثیت دینی، نژادی و جنسیتی، حقوقی ندارد؛ زیرا همانگونه که استاد شهید مطهری فرمودند: «از دیدگاه اسلام، حتی برای بدترین مجرمین نیز حقوقی در نظر گرفتهشده، کسی نمیتواند آن حقوق را نادیده بگیرد. در منطق اسلام، اگر کسی هزاران نفر را کشته باشد و مجازات صدبار اعدام هم برای او کم باشد، بازهم حقوقی دارد که آنها باید رعایت شوند.» اما سخن در کلیّت این حقوق است. به همین دلیل، حتی پیشنهادهای بسیاری از دولتهای شرکتکننده در «اجلاس سانفرانسیسکو» (برای تدوین منشور ملل متحد) که برای روشن شدن ماهیت حقوق بشر و نحوه آن صورت گرفت، هیچیک به تصویب نرسیدند و درنتیجه، همانگونه که هنری استینر و فیلیپ آلستون میگویند: علیرغم پذیرش گسترده اصول حقوق بشر در تدابیر و طرحهای ملّی و بینالمللی، توافق کاملی درباره ماهیت چنین حقوقی و گستره اساسی آن (تعریف حقوق بشر و دامنه اعتبار آن) و مبنای اعتبار آن، وجود ندارد. حاصل آنکه همانگونه که علّامه محمدتقی جعفری میفرماید: «نظام حقوق اسلام و غربی در کلیّت اصول اساسی حقوق بشر (حق حیات شایسته، حق آزادی، حق امنیت، ممنوعیت شکنجه، ممنوعیت مجازات و هرگونه رفتار ظالمانه و ممنوعیت رفتار برخلاف شئون انسانیت) مشترک هستند.» اما به دلایلی که برشمرده شدند، در مبانی و برخی از مصادیق و بیش از آن، در گستره و دامنه این حقوق، تفاوتهای چشمگیری وجود دارند.» اختلاف در مبانی حقوق بشر و ریشههای آن در شکلگیری رهیافتهای گوناگون بسیار تأثیرگذار بود. همانگونه که جروم شستاک (Jerom Shestak) خاطرنشان میسازد، هرگونه نگرشی نسبت به بحث و بررسی نظریات فلسفی حقوق بشر، بدون پرداختن به مبانی و افکاری که ساختار حقوق بشر را شکل دادهاند، مبهم و مشوّه خواهد بود. این حقوق از چه منبعی سرچشمه گرفتهاند و منشأ اعتبار آنها چیست؟ هر رویکردی در این مسئله، بر کل رویکرد ما نسبت به حقوق بشر تأثیر خواهد داشت؛ اینکه آیا مبنای مذهبی دارد یا ناشی از مکتب حقوق طبیعی یا پوزیتویسم و مانند آن است؟ واژه «حقوق بشر» با این عنوان، در مذاهب سنّتی یافت نمیشود. باوجوداین، کلام (الهیّات)، بیانگر مبانی نظری آن بوده و بررسی اصول کلی و آموزههای حقوق بشر در منابع دینی موجود و منابع آن حقوق، عالیترین موجود (خداوند) است. پس تعیین مبنای اعتبار این حقوق، حائز اهمیت بسیار است.
برشی از مقاله حقوق بشر و چالشهای فرارو در آیینه فلسفه حقوق اسلامی
منبع: مجله معرفت شماره 82