ساعت 7 عصر شنبه 9 اردیبهشت ماه امسال ماموران کلانتری 18 ذوالفقاری در جریان تیراندازی در منطقه ذوالفقاری، روبروی سرخانه 5 مهر قرار گرفتند و خیلی زود تیم های پلیسی در محل حاضر شدند…
دریکی از اغذیهفروشیهای محل نشستهایم و چندمتری با پلاسکو فاصله داریم. ساختمان وسط گفتوگو آوار میشود و فریاد رهگذران ما را هم میکشاند به خیابان. روزی که حرف از آتش است و فروریختن، مرگ و سوختن. حرفهایش را میشنوم. دستانش را محکم رویهم فشار میدهد، آه بلندی میکشد و موبایلش را از توی جیبش بیرون میآورد؛ در قاب تلفن همراه تصویر یک زن. با صورت سوخته و دختر و پسری نوجوان را نشانم میدهد، فرزندانش: «بدبخت صورتش داغون شد، فقط یکچشمش میبینه»…
وحید 22 ساله که تا همین چند هفته پیش با پدرش یک اغذیهفروشی را در تهران اداره میکردند و اصلا به ذهنش هم نمیرسید یک دوستی تلگرامی و وسوسه پولی یک زن جوان، زندگیاش را به یکباره ویران کند و او را در دامی گرفتار کند که بازگشتی ندارد؛ عاقبتی که فکر نمیکرد نصیبش شود و مهر متهم به اسیدپاشی را بر پیشانیاش حک کند و به جای ماندن در کنار خانواده، سر از بازداشتگاه و زندان درآورد….