چرا زنان شوهردار در هوس ترمز می‌برند؟

دسته: جامعه شناسی جنابی
بدون دیدگاه
سه شنبه - ۱۲ بهمن ۱۳۹۵


چرا زنان شوهردار در هوس ترمز می‌برند؟

چرا زنان شوهردار در هوس ترمز میبرند؟

 

169515962

خانم بهاره مهرجویی مطلبی درباره خیانت زنان شوهردار نگاشته که تهمینه میلانی کارگردان سینمای ایران آن را در صفحه فیسبوک خود انتشار داد. در این مطلب میخوانید:

صرف‌نظر از انگیزه اصلی این‌که چرا زنان متأهل خیانت می‌کنند، نفس این امر در میان متولدین دهه شصت و پنجاه به‌شدت روبه گسترش است. موضوع نگران‌کننده برای من این است که این مهلکه افرادی را به درون خود می‌کشاند که نه می‌خواستند و نه حتی تصورش را می‌کردند که وارد رابطه‌ای دیگر شوند؛ اما به خودشان که آمدند دیدند خیانت دارد اتفاق می‌افتد. زن چهل‌وسه‌ساله‌ای که با پسر خواهرشوهرش وارد رابطه شده. پسر جوانی که پانزده سال با او تفاوت سنی دارد، زن هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد که شوخیها و تنها شدنها و جای پسرم است و من با فلانی می‌روم خانه، برایش دردسرساز شود.

شخصاً اعتقاد دارم انسان همچون سایر حیوانات موجودی غریزی و چند آمیزشی است؛ اما آن‌چه او را از سایر حیوانات در این مورد مجزا کرد قوه یادگیری و تعقل در جهت سازگاری و بقاست. انسان روزی شروع به یادگیری کرد. شروع به فاصله گرفتن از غرایز.

چیزهایی را آموخت که اگرچه خلاف ذاتش بود اما موجب سازگاری او شد. ما در ایران در آموختنیها بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم. رسوم و سبکی از زندگی وارد جامعه ما شد که متناسب با آن‌چه ما هستیم و بر ما می‌رود نبود. ما مهارت ارتباط با دیگران را یاد نگرفتیم. حدومرزها را نمی‌شناسیم‌. محدوده این‌که دخترخاله ما به همسرمان باید چقدر نزدیک بشود را نمی‌دانیم. محدوده این‌که زنمان با دوست دانشگاهی‌اش که مرد است و که قرار است بیرون برود و روی پروژه‌‌شان کار کنند را نمی‌دانیم. مرزهایش قابل‌تعریف نیست. او نباید از زندگی خصوصی تو و همسرت تحت عنوان درد دل کردن مطلع شود.

مفهومی به نام «جاست فرند» که ما چندین سال است آن را لق لقه‌ می‌کنیم و یک مفهوم وارداتی است، هیچ‌کدام از این تعاریفی را شامل نمی‌شود که ما در مناسبتهایمان آن را به‌جا می‌آوریم. جاست فرند شما مشاور شما نیست. حدومرز مشخصی دارد. ما این مرزها را نمی‌دانیم. اصلاً برای ما نیست. با آن بیگانه هستیم. چون خودآگاهی نداریم گم می‌شویم. با دوستتان (مرد) و همسرتان می‌روید جنگل. شب سه نفرتان توی چادر می‌خوابید و دم‌صبح «حالتی بر شما می‌رود» که پس از چندی رابطه جنسی بینتان اتفاق می‌افتد.

توی گروه تلگرامی «انجمن شاعران فلان» آقای فلانی ساعت دو بامداد به شما مسیج می‌دهد که: «بانو، سروده زیبایتان را خواندم، حضور شما در این جمع غنیمت است» شما متوجه می‌شوید دارد اتفاقی در درونتان می‌افتد، ادامه‌اش می‌دهید و کار به‌جای باریک می‌رسد. اینجا جای ترمز است، جایی که دیگری می‌آید و دل و دین و عقل و هوش را به باد می‌دهد. اینجا باید فاصله بگیرید و به خودتان بگویید: «رابطه من با همسرم/ پارت نرم یک مرگی‌اش است که باید ترمیم شود».

ما زنگ خطرها را جدی نمی‌گیریم. یک آن است. ما بارها در این موقعیت و لحظه قرارگرفته‌ایم. لحظه‌ای که می‌دانیم دارد یک جریانی از انرژی فعال می‌شود. هر آدمی آن، «آن» را و «لحظه» را درک می‌کند. همه‌چیز از همان لحظه آغاز می‌شود. بها دادن یا متوقف کردن آن حس مرموز، دل‌چسب، هیجان‌انگیز. ما قدرت عجیبی در انکار این حس و خودفریبی داریم: جدی نیست. بگذار ببینیم حالا بعدها چه می‌شود. یک سلام و علیک ساده است. یک چت کردن عادی است. ولش کن، حالا بعداً یه کاریش می‌کنم… اینجا آن نقطه‌ای ست که سنجش آن نیاز به مهارت دارد. این‌که زن با خودش بگوید: اگر شریک عاطفی من هم شاهد ما بود، من با همین لحن با دوستش، با همکارم، فروشنده مغازه، مدیر فلان گروه تلگرام، فلان دوستم در فیس‌بوک و… صحبت می‌کردم؟! آیا این‌که دارم چتها را پاک می‌کنم یک هشدار نیست که رابطه‌ام با شریک عاطفی دارد لنگ می‌زند؟ مرزها را برای سلامت روحی خودتان شناسایی کنید. در محدوده مشخصی با دیگران رفتار کنید. برای خانه‌تان، لباس پوشیدنتان، مهمانی رفتنتان و … حدومرز بگذارید. می‌دانم آن‌قدر از سمت نهادهای بازدارنده، کارشناس بی‌سواد تلویزیون، فلان شخصیت…. این حرفها را شنیده‌ایم که حالمان به هم می‌خورد. آنها این مفهوم را خراب کرده‌اند. مردم را زده کرده‌اند. آن‌قدر که ممکن است شما حالتان از نوشته من به هم بخورد؛ اما لطفاً حدومرزها را جدی بگیرید. مرز ما، قلمرو ماست. باید مراقب قلعه‌مان باشیم. نویسنده: تخصصی جامعه‌شناسی جنایی


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۲۲
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *