نمی‌خواستم بازپرس ویژه قتل شوم


دسته: چهره ها
بدون دیدگاه
چهارشنبه - ۲۳ تیر ۱۳۹۵


نمی‌خواستم بازپرس ویژه قتل شوم


نمی‌خواستم بازپرس ویژه قتل شوم



 محمد‌حسین شاملو احمدی متولد سال 1349 در ملایر یکی از بازپرسان ویژه قتل تهران بود که در مدت سی سال فعالیت خود بیش از 200 پرونده قتل را موردبررسی قرارداد و نگذاشت خون افراد پایمال شود.

بارها پای خاطرات شاملو نشسته بودم تا اینکه با توجه به پایان عمر فعالیت وی در دادسرای امور جنایی تهران از او خواستم تا برایمان از خاطرات و مشکلات خود در این دوره بگوید که البته ایشان هم باروی باز پذیرای ما بود.
متن زیر مصاحبه با بازپرس جنایی تهران است:
 به قضاوت هیچ علاقه‌ای نداشتم
پس‌ازآنکه فوق‌لیسانس خود را از دانشگاه شهید بهشتی گرفتم وارد ستاد آزادگان شدم و در آن دستگاه شروع به فعالیت کردم زیرا در آن زمان هیچ علاقه‌ای به دستگاه قضایی و کار قضاوت نداشتم به‌گونه‌ای که حتی در سال 68 در دانشگاه علوم قضایی قبول شدم اما وارد این دانشگاه نشدم.
تا اینکه سال 75 یکباره به دستگاه قضا و قضاوت علاقمند شدم و فکر کردم می‌توانم در این سیستم مثمرثمر واقع شوم و برخلاف آنکه تا آن زمان هیچ علاقه‌ای به این کار نداشتم اما وارد آن شدم.
اولین پرونده قتل را در اصفهان رسیدگی کردم
شاملو با اشاره به این مطلب که از همان ابتدا به‌طورجدی در به ثمر رساندن پرونده‌ها تلاش داشته،
گفت: زمانی که سال 76 در اصفهان مشغول به کار شدم در روز اول به‌عنوان بازپرس بر سر پرونده یک قتل حاضر شدم اما خدا را شکر خداوند کمک کرد و همان اولین پرونده به نتیجه رسید و خونی از کسی پایمال
 نشد.
 جسد خورده شده توسط حیوانات اولین صحنه قتل بود
اولین پرونده قتلی که در اصفهان به من محول شد پرونده کشف جسد یک مرد بود که به‌صورت رهاشده در بیابانهای اصفهان مأموران آن را پیدا کردند.
نصف بدن توسط حیوانات خورده شده بود و تعداد زیادی ضربه چاقو بر بدن این فرد زده‌شده بود.

همان زمان حس کردم که این فرد باید در یک درگیری گروهی از سوی همدستان خود و یا دوستان خود به قتل رسیده باشد به‌این‌ترتیب هویت او را مورد شناسایی قراردادیم و مشخص شد او یکی از اعضای باند سرقت است.
به‌این‌ترتیب حدس اولیه‌مان مبنی بر اینکه توسط شرکای خود در باند سرقت به قتل رسیده باشد منطقی جلوه کرد و خدا را شکر با دستگیری اعضای باند وی مشخص شد آنها سارقان موتورهای آب چاه بودند که در جریان سرقت موتور با یکدیگر درگیر شده‌اند.
 آنقدر پیکر شهدا را در جبهه دیده بودم که از مقتولان نمی‌ترسیدم
از او پرسیدیم در این‌همه پرونده قتلی که موردبررسی قرار داده‌اید تاکنون شده که از جسدی بترسید؟
با خنده جواب می‌دهد زمان جنگ و جبهه آنقدر پیکر شهدا را در انواع و اقسام مختلف دیده بودیم که دیگر از هیچ جسدی نمی‌ترسیدم.
 تا مدتها گوشت چرخ‌کرده نمی‌خوردم
از یکی از بازپرسان ویژه قتل شنیده بودم که زمانی که برای اولین بار سر صحنه قتل حاضر شده بود به دلیل سوختگی جسد و بوی ناشی از آن مدتها کباب نخورده بود به همین دلیل از شاملو هم پرسیدم آیا او هم به چنین مشکلی برخورده است؟
وی ادامه داد: تنها یک‌بار از دیدن یک جسد دچار اذیت روحی شدم زیرا جسد لای دیوار قرارداده‌شده بود و زمانی که ما جسد را پیدا کردیم جسد مانند گوشت چرخ‌کرده شده بود همین امر باعث شد تا چند وقت گوشت چرخ‌کرده نخوردم.
قاتل جسد را لای کمد دیواری مخفی کرده بود و رویش آجر چیده بود
وی ادامه داد: دریکی از پرونده‌ها خانواده مرد جوانی به من مراجعه کرده و مدعی شدند برادرشان هرچند وقت یکبار از تهران به اصفهان می‌آید اما این بار ماندنش در اصفهان طولانی شده و به تهران بازنگشته است. بی‌درنگ به محل اقامت فرد مفقود شده رفتیم و با بررسی خانه متوجه شدیم از یکی از اتاقها بوی تعفن می‌آید. با بررسی بیشتر مشخص شد از یک سوراخ سوسک و مورچه و کرم بیرون می‌آید.پس‌ازآنکه دیوار را تخریب کردیم مشخص شد جسد صاحبخانه لای دیوار گذاشته‌شده و سپس روی آن با آجر و سیمان پوشانده شده است.
 حدس زدم قاتل اهل شهری است که جسد را ایستاده دفن می‌کنند
وی ادامه داد:
به‌سرعت تحقیقات علمی خود را شروع کردیم که حدس زدم قاتل باید اهل شهری باشد که در آن جسد را ایستاده دفن می‌کنند و یا حداقل سنگ‌قبر آن را ایستاده نصب می‌کنند.
در حال بررسی قبرستان شهرهای مختلف بودیم تا پی بردم دریکی از قبرستانهای شهرری نحوه دفن جسد این‌چنین است.
 تحقیقاتمان را وسیع کردیم تا اینکه متوجه شدیم مقتول چندی قبل رفت‌وآمدهای زیادی به شهرری داشته و به‌این‌ترتیب فردی را که در آنجا با وی در تماس بود شناسایی کرده و نهایت قاتل را شناسایی کردیم.
 در کربلای 1 جانباز شدم
با شاملو که صحبت می‌کنیم از جبهه و جنگ نیز سخن می‌گوید. مصرّ می‌شوم که موضوع جنگ و جبهه چیست که می‌گوید در سال 64 زمانی که 15 سالش بوده اولین بار برای اعزام به جبهه اقدام می‌کند اما پس از گذراندن دوره آموزشی به خاطر صغر سن از رفتن او ممانعت می‌کنند.
ادامه می‌دهد که در سال 65 نهایتاً برای اولین بار به جبهه‌ها می‌رود و در عملیات کربلای 1 و در ارتفاعات 223 منطقه مهران- قلاویزان از ناحیه گردن مجروح شده و اندکی نیز موج‌گرفتگی دارد.
 به تهران که آمدم قصد داشتم که دیگر بازپرس جنایی نباشم
زمانی که بعد از 3 سال به تهران آمدم هیچ علاقه‌ای به ادامه بازپرسی جنایی نداشتم به همین دلیل سعی کردم از این قسمت فاصله بگیرم و به جنوب شهر یعنی مجتمع قضایی بعثت رفتم. 3 سال آنجا بودم تا اینکه دادسراها احیا شدند به‌این‌ترتیب به ناحیه 12 شعبه 2 بازپرسی رفتم و آنجا نیز 3 سال به‌عنوان بازپرس فعالیت خود را ادامه دادم تا اینکه نهایتاً توسط یکی از بازپرسان دادسرای جنایی فریب خوردم و پایم دوباره به پرونده‌های قتل باز شد تا شهریور ماه سال 89.
 اولین قتل در تهران تنها یک مرگ ساده بود
اولین بار که در سال 85 به دادسرای جنایی آمدم یک‌شب کشیک قتل با من بود زیرا در دادسرای جنایی هر بازپرس یک‌شبانه‌روز یعنی 24 ساعت کشیک قتل است و قتلهایی که در آن زمان اتفاق بیفتد به او ارجاع داده می‌شود.
شب ساعت 10 شب بود که به‎یکباره تلفن کشیک زنگ خورد و مأموران کلانتری 148 انقلاب اعلام کردند که دریکی از نقاط حوالی میدان انقلاب یک جسد خون‎آلود را کشف کردند.
بلافاصله در محل کشف جسد حضور پیدا کردم و دیدم جسد متعلق به پیرمردی است که فوت کرده البته فوت او مشکوک است زیرا یک چوب با رنگ قرمز نیز در حوالی جسد وجود دارد.
تحقیقاتمان را آغاز کردیم تا اینکه مشخص شد پیرمرد 5 روز قبل فوت کرده و چوب قرمزرنگ نیز تنها براثر رنگ قرمزرنگی شده و آثار خون وجود ندارد.
 همه صحنه‌ها دلخراش است
از شاملو پرسیدم: کدام‌یکی از صحنه‌های قتل که تاکنون بر سر آن حاضر شده‌اید غم‌انگیز بوده و روح شما را بیشتر آزرده است؟
وی گفت: همه صحنه‌ها دلخراش هستند و ناراحت‌کننده، چه زمانی که انسانی کشته می‌شود و چه زمانی که فردی در مظان اتهام قرار گیرد.
بارها شده دیدن بچه‌های کوچک فرد به قتل رسیده دل آدم را آزرده کرده در نقطه مقابل دیدن فرزندان صغیر قاتل که هرروز پشت در شعبه بازپرسی صف می‌کشند انسان را نگران از درستی قضاوت می‌کند.
 یک‌بار از نماز مغرب تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم
در خاطرم بود که شاملو یک‌بار برایم زمان تعریف کردن خاطراتش از 15 ساعت ماندن کنار جسد سخن گفته بود به خاطر همین از او خواستم تا بار دیگر خاطره را تعریف کند.
وی ادامه داد:
یک‌بار در زمستان سال 86 سر نماز مغرب و عشا بودم که ناگهان تلفن کشیک قتل زنگ خورد و اشاره شد که جسد مردی میان‎سال در راهروی یک ساختمان خون‎آلود رهاشده است.با حضور در محل حادثه متوجه شدم هیچ سرنخی از جسد وجود ندارد زیرا اعضای ساختمان صاحب جسد را نمی‌شناسند تنها برخی از ساکنان شنیده بودند که مقتول گفته است: دزد، دزد. تمام تلاش خودم را انجام دادم و از خداوند نیز خواستم تا مرا کمک کند دست‌خالی برنگردم نهایتاً تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم تا اینکه همان روز قاتل را شناسایی کردم.
 در یک صحنه قتل 3 باطری موبایل عوض کردم
شاملو ادامه داد:
در همان صحنه به‌تمامی افرادی که در لیست تماسهای مقتول وجود داشت تماس گرفتم تا بتوانم هویت او را شناسایی کرده و بعدازآن بتوانم قاتل را شناسایی کنم.
بدون آنکه متوجه شوم 15 ساعت گذشت و من در این مدت 3 باطری گوشی عوض کردم زیرا تمام این مدت به بیش از 500 نفر زنگ زدم در ذهنم این‎گونه بود که قاتل قرار کاری با مقتول داشته است و در این فرصت مقتول را به قتل رسانده است.
در تمام تماسهایی که برقرار می‌کردم توجه کاملی به نحوه صحبت کردن افراد داشتم.
فردی که در کرج حضور داشت به ذهنم مشکوک آمد به او گفتم: باید بیایی تهران! و زمانی که قاتل را پیداکرده بودم این شخص رسیده بود به تهران وقتی فهمید با او کاری ندارم، ناراحت شد و قصد داشت با من درگیر شود اما به‌محض اینکه متوجه شد اگر واقعاً با او کاری داشتم باید حداقل 6 ماه در زندان بماند، خوشحال شد که با او کاری ندارم و به سمت خانه‌اش رفت.
 قتل در سیزده ‌به در بارانی
شاملو افزود: یک‌بار روز 13 فروردین کشیک قتل بودم. تا ساعت 5:30 در خانه منتظر ماندم و خوشبختانه هیچ خبری از قتل و جنایت نبود. سرانجام به‏واسطه آنکه خانواده‌ام اذیت نشوند آنها را سوار ماشین کرده قصد داشتیم به حاشیه تهران برویم، در اتوبان نواب بودم که هوا بارانی شد و در همان زمان موبایل کشیک قتل به صدا درآمد و مشخص شد فردی در ارتفاعات بومهن به قتل رسیده است.
وی ادامه داد: به بهانه باران خانواده را از رفتن به حاشیه شهر منصرف کردم و بدون آنکه لباس مناسبی بردارم به سمت بومهن رفتم. حوالی غروب بود که به بومهن رسیدیم. پس از طی یک ساعت راهپیمایی در مسیر صعب‌العبور نهایتاً به تخته‌سنگی رسیدیم که مأموران کلانتری مدعی بودند یک جسد زیر آن گرفتارشده است.
هوا تاریک شده بود هیچ امکاناتی برای بررسی صحنه جرم نداشتیم از طرفی باران می‌بارید و تا زیر زانو در گل بیابان فرورفته بودیم.
 چراغهای تراکتور به‌جای پروژکتورهای پلیس آگاهی به کمک‌مان آمد
وی ادامه داد: مأموران پلیس آگاهی که برای بررسی صحنه جرم آمده بودند یادشان رفته بودند که باطریهای پروژکتور را شارژ کنند به همین دلیل مجبور شدیم از یکی از افرادی که در همان منطقه به کار زراعت مشغول بود خواهش کردیم تا تراکتور خود را به سر صحنه قتل بیاورد و نور آن را به محلی که ما می‌خواهیم بیندازد.
پس از 3 ساعت کار مداوم و بررسی جسد نهایتاً جسد را سوار همان تراکتور کردیم و به لب جاده آوردیم. مرد کشاورز نیز هیچ پولی بابت لطفی که به ما کرده بود از ما نگرفت.
 دروغ پدری که فرزند معتاد خود را کشته بود به‎راحتی فاش شد
شاملو گفت: یک‌بار مسئولان کلانتری با من تماس گرفته مدعی شدند جسدی در خیابان پیدا شده که متعلق به یک مرد جوان است که گویا ضربات چاقو عامل مرگ وی بوده است.
به مأموران پلیس گفتم از پدر و مادر مقتول بررسی کنند ببینند آیا می‌دانند پسرشان به چه دلیلی به قتل رسیده که مأموران مدعی شدند پدر مقتول اظهارات ضدونقیضی دارد.
به‌سرعت خود را به محل حادثه رساندم و در بازجویی از پدر مقتول مشخص شد او به‌دروغ می‌گوید پسرش توسط یک موتورسوار از خانه خارج‌شده و سپس جسد وی در گوشه‎ای پیدا شده است. به حرفهای پدر مقتول شک کردم دستور دادم خانه را کاملاً بررسی کنند که در بررسی چاقوی خون‌آلود کشف شد و نهایتاً پدر لب به اعتراف گشود که فرزندم را به دلیل اعتیادش به مواد مخدر به قتل رساندم.
مسئولان هنوز خطراتی را که قضات را تهدید می‌کند جدی نگرفته‌اند
به‎یک‎باره در میان تعریف خاطرات شاملو از او درباره مشکلات و مسائلی که قضات با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند سؤال می‌پرسم که وی مدعی می‌شود مسئولان هنوز خطراتی را که قضات را تهدید می‌کند جدی نگرفته‌اند.
وی ادامه داد: باور این نکته که قضات درخطر هستند در مسئولان وجود ندارد برای مثال در ابتدایی‌ترین اقدام مسئولان سرویس رفت‌وآمد قضات را حذف کردند فارغ از اینکه یک مهماندار در این کشور با بهترین ماشین شاسی‎بلند نقل‌وانتقال می‌یابد درحالی‌که قضات باید با مترو و تاکسی این‌وروآن‌ور بروند.
بارها شده قضات در تاکسی به راننده درباره پخش موسیقیهای ناهنجار تذکر داده‌اند که راننده با بی‌اعتنایی یا آنها را پیاده کرده و یا به راه خود ادامه داده بدون اینکه حرف قاضی را گوش کند حتی دیده‌ایم در مترو کیف پول قضات را ربوده‌اند حالا شما حساب کنید یک قاضی بیاید و بخواهد به خاطر کیف پول خودش اعلام شکایت کند البته در برخی از دستگاههای قضایی قضات با هزینه خود سرویس رفت‌وآمدشان را مهیا کرده‌اند.
قضات علاقه‌ای به مسلح شدن ندارند
وی با اشاره به این مطلب که در برخی از موارد به برخی از قضات اسلحه‌سازمانی داده‌شده تا در مواقعی که ضرورت ایجاد می‌کند از آن استفاده کنند،
گفت: به‎شخصه قضاتی را می‌شناسم که مانند خودم هیچ علاقه‌ای به مسلح شدن ندارند زیرا بار مسئولیت حمل سلاح بسیار زیاد است. ما قضات ترجیح می‌دهیم درصحنه درگیری زده بشویم تا اینکه بخواهیم با اسلحه ماکسی به قتل برسد.
 در بسیاری از پرونده‌ها پس از اتمام مراحل رسیدگی طرفین را به صلح و سازش دعوت می‌کنند
مانند بسیاری از خاطراتی که از دوره بازپرسی‌ شاملو در دادسرای جنایی به خاطر داشتم خاطرم بود که او در بسیاری از پرونده‌های قتل پس از اتمام رسیدگی از طرفین می‌خواست تا صلح و سازش کنند. از او خواستم این موضوع را به زبان خودش برای ما توضیح دهد.
شاملو گفت: در هر پرونده به فراخور موقعیت و نوع حادثه پس‌ازآنکه تحقیقات موردنیاز پرونده را انجام می‌دادم و خیال شاکی پرونده راحت می‌شد که به حقش قرار است برسد جلساتی را برگزار می‌کردم تا به‌واسطه آن جلسات بتوانم رضایت شاکی را جلب کنم تا از قصاص یک فرد جلوگیری کند. در بسیاری از این جلسات به‌صورت رایگان طرفین را به صلح و سازش دعوت می‌کردم و در برخی از جلسات هم از خانواده قاتل برای خانواده مقتول درخواست دیه می‌کردم.
منبع: فارس

نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۴۰
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *