قرائت روسی حقوق بین‌الملل

دسته: حقوق بین الملل
بدون دیدگاه
دوشنبه - ۱۵ شهریور ۱۳۹۵


قرائت روسی حقوق بین‌الملل

قرائت روسی حقوق بینالملل

 

 

الحاق شبه‌جزیره کریمه به روسیه در سال 2014 نقطه عطفی در روابط بین‌الملل محسوب می‌شود، چراکه مسکو با این عمل در حقیقت به‌نوعی نظم بین‌المللی پس از جنگ سرد را به چالش می‌کشد. آنچه بیش از همه شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد، ارجاعات مکرر رییس جمهور و وزیرامورخارجه روسیه در سالهای اخیر به «حقوق بین‌الملل» به‌عنوان یکی از خطوط مشی سیاست خارجی این کشور است. مسخره است، چراکه روسیه در سال 2004 توافق دوجانبه‌ای با اوکراین منعقد کرده بود و این فارغ از معاهده 1994 بوداپست در خصوص تضمین امنیت است (که بر مبنای آن اوکراین متعهد می‌شود برنامه تسلیحاتی هسته‌ای خود را متوقف کند و روسیه در عوض در حفظ تمامیت سرزمینی اوکراین مشارکت خواهد داشت.)

آیا ادعای روسیه در خصوص «حمایت از حقوق بین‌الملل» کوبیدن بر طبل توخالی ست؟ یا چیزی در میان است که در نگاه نخست به چشم نمی‌آید؟ من معتقدم ملتها، اعم از غربی و غیر غربی، قرائتهای متفاوتی از حقوق بین‌الملل دارند. موضوعاتی همچون چگونگی تشکیل یک دولت- ملت و نحوه عملکرد دولت در خصوص مسائلی همچون دموکراسی و استبداد نقش مهمی در شکل‌گیری این قرائتهای گوناگون دارند.

با توجه به اشغال مجدد کریمه توسط روسیه، واقع‌گرایان خواهند گفت این همان کاری ست که ابرقدرتها انجام می‌دهند: لفاظیها و شعارهای حقوقی و در حقیقت زرورق پیچ کردن اهداف قدرت‌طلبانه خود. به‌علاوه، توازن قوا به‌زعم روسیه، نقش مهمی در سازمان ملل، ناتو و حتی حقوق بین‌الملل خواهد داشت.

در خصوص روسیه باید گفت این کشور حقوق بین‌الملل را به‌عنوان مفهومی وارداتی از اروپا، در قرون هجدهم و نوزدهم، پذیرفته است؛ چندین قرن پس از تئوریزه شدن و اجرای آن در غرب. اگرچه اندیشمندان و دیپلماتهای این کشور مانند فریدریش مارتنز به‌خوبی بهره جستن از این ابزار جدید را آموختند، اما درنهایت حقوق بین‌الملل برخاسته از افکار و رویه حقوقی ملی روسیه نیست. علاوه براین، کل دوره استیلای کمونیسم بر روسیه (1991-1917) برای این کشور به معنای روی برگرداندن از غرب، اروپایی شدن و هر آنچه به‌سوی دیگر جهان تعلق داشت، محسوب می‌شد. روسیه در آن زمان مدعی بود برای کشورهای اروپای شرقی «حقوق بین‌الملل سوسیالیستی» را به ارمغان آورده است که متفاوت با نسخه غربی و کاپیتالیستی آن است؛ بنابراین رویکرد متغیر این کشور در طول تاریخ نسبت به غرب و اروپا بر استفاده این کشور از حقوق بین‌الملل بی‌تأثیر نبوده است.

همچنین، رویکرد روسیه به حقوق بین‌الملل بازتابی از مفاهیم حقوقی داخلی و روابط فرد و دولت دراین کشور است. اگر فرهنگ حقوقی یک کشور حتی توسط رهبران همان کشور متهم به نهیلیست بودن و پوچ‌گرایی شود، تعارض این فرهنگ با نظام جهانی نباید آن‌چنان تعجب‌برانگیز باشد. اگر حقوق از مقام ارزشی اجتماعی و والا به ابزاری صِرف فروکاسته شود، روی آوردن به «دیگر ابزارها» دیگر آن‌چنان دشوار به نظر نمی‌رسد. در قیاس با غرب، روسیه هنوز به تفکرات لیبرالی که انسان را مرکز ثقل عالم و اشرف مخلوقات می‌دانند، کمتر باور دارد؛ و این در تئوریهای حقوق بین‌الملل نیز متجلی می‌شود. برای مثال، نظریه‌پرداز پیشگام دوران پس از فروپاشی شوروی، استانیسلاو چرنیچنکو، معتقد است افراد هرگز نمی‌توانند در کنار دولتها، تابعان حقوق بین‌الملل باشند؛ و شدیداً مدافع نظریه دوگانگی حقوق بین‌الملل و حقوق داخلی ست که اجرای مستقیم و بی‌واسطه حقوق بین‌الملل در داخل را غیرممکن می‌سازد؛ و حتی حقوقدانان این کشور در نوشته‌های خود، اغلب بین دکترینهای غربی و روسی حقوق بین‌الملل تفاوت قایل می‌شوند.

تفاوت اصلی بین قرائت غربی و روسی از حقوق بین‌الملل، تفاوتی ارزش شناختی ست؛ اینکه در نظم کنونی بین‌المللی کدام ارزشها مقدم‌تر و کدام‌یک فرودست‌ترند. در روسیه، تفکراتی با محوریت حاکمیت دولت و نه حقوق بشر –فارغ از مسأله دموکراسی- به‌وضوح در رویه دولت مشهود است. پیشینه این کشور در دیوان اروپایی حقوق بشر نیز یکی از ضعیف‌ترین سوابق کشورها دراین دیوان است و مهم‌تر اینکه این مسائل گسترده و سیستماتیک‌اند و نه تصادفی و محدود. از سوی دیگر، روسیه در حقوق سرمایه‌گذاری بین‌المللی، همواره کمتر از حد انتظارات ظاهرشده است، چراکه معتقد است دولت پذیرنده و سرمایه‌گذار خارجی نمی‌توانند اختلافات خود را در چارچوب نظام داوری اجباری و الزام‌آور دولت سرمایه‌گذار حل کنند- رویه‌ای که امروزه در غرب پذیرفته‌شده است. شاید عجیب‌ترین استفاده اخیر این کشور از زبان حقوق بین‌الملل، این ایده باشد که روسیه تمدن مجزایی ست و بخشی از اروپا محسوب نمی‌شود. اشارات مکرر به روسیه به‌عنوان تمدنی منحصربه‌فرد و بی‌نظیر – و البته غیر غربی- گفتمان حقوق بین‌الملل و نظریات غالب آن را به‌شدت خدشه‌دار کرده‌اند. با تمام این اوصاف، غرب در دهه‌های اخیر با بی‌توجهی به قرائت روسی حقوق بین‌الملل و نظم جهانی، مرتکب اشتباه سنگینی شده است. به‌علاوه هنگامی‌که غرب استفاده از نیروی نظامی در یوگسلاوی (1999) و عراق (2003) را بیش‌ازحد ساده انگاشته بود و لحظه‌ای به فکر سابقه و رویه‌ای که ایجاد می‌کند نبود، روسیه تمام این درگیریها و مخاصمات را به‌عنوان دستاویزی برای توسل خود به نیروی نظامی می‌نگریست.این چندشاخگی در حقوق بین‌الملل، عملکرد سازمان ملل را دچار آشفتگی جدی کرده است. به‌منظور اتخاذ سیاستهای واقع‌گرایانه در خصوص کشورهایی همچون روسیه که حقوق بین‌الملل فعلی را به چالش می‌کشند، تقویت این حس که تمام بازیگران عرصه روابط بین‌الملل ازلحاظ تاریخی و حتی هنجاری پیشینه مشترکی دارند، مؤثر باشد؛ و شاید این امر درنهایت منجر به این شود که کشورهای دیگر – خارج از غرب- همان‌گونه در عرصه مناسبات بین‌المللی همان‌گونه رفتار کنند که هستند و نه آن‌گونه که ما می‌خواهیم.

منبع: موسسه حقوق بین‌الملل پارس

 


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۸۳
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *