عاشق جوان و معشوقهی پیر
عاشق جوان و معشوقهی پیر
عاشق جوان و معشوقهی پیر
مثل اغلب موارد پروندهای به قاضی ارجاع شد که با شکایت شاکی تشکیلشده بود. شاکی مادر نسبتاً جوانی بود که پسرش 17 سال داشت. مادر زود ازدواجکرده بود و پسر جوان نیز اولین و تنها فرزندش بود. شاید بخواهید بدانید موضوع شکایت چه بود و برای چه از سایر پروندهها متمایز به نظر میرسید؟
همانطور که همیشه گفتهام به ابعاد حقوقی قضیه کاری ندارم. بلکه ابعاد اجتماعی آن و تأثیری که مواجهشدن با پرونده بر تمامیت معنوی شخصیت قاضی میگذارد مدنظر من قرار دارد.
برای اینکه از موضوع خاطره دور نشویم باید بگویم مادر از عروسش آزردهخاطر بود. بله درست خواندید «عروسش» پسر یکی یکدانه مادر سرخود و بدون اطلاع ازدواجکرده بود. اگرچه این عمل هم مادر را آزردهخاطر کرده بود ولی اصل قضیه این نبود. فکر نکنید که آزردگی خاطر مادر از عروسش مربوط به اختلافات مرسومی بود که معمولاً بین مادر شوهر و عروس پیش میآید. نه …. موضوع مهمتر از اینها به نظر میرسید. پسرش عاشق یک زن 65 ساله شده بود که قبلاً دو بار ازدواجکرده بود. یکی از شوهرانش فوت کرده بودند و از دیگری جداشده بود. آثار بالا رفتن سن روی چینوچروکهایی که در صورت آرایشکرده عروس خانم در حال شکلگیری بود بهخوبی قابلمشاهده بود. این در حالی بود که مادر آقا داماد فقط 57 سال داشت و از عروسش جوانتر بود! پسر 17 ساله که در سن اوجگیری هیجانات جنسی خود بود در اثر چند ارتباط ساده مانند کمک در حمل بار یا همراهی زنی که الآن همسرش بود برای نشان دادن آدرس که عمداً یا سهواً تکرار شده بود بدون در نظر گرفتن نقش جنسی خود در اجتماع به او دلباخته بود و میگفت که تحمل جدایی از همسرش را ندارد و دراین صورت خودکشی میکند.
ولی آزردگی مادر جوان از عروس 65 ساله بیشتر بود. آخر عروسش هم از دوری شوهر 17 سالهاش بیتابی زیادی میکرد و خود را شیفته وی نشان میداد یا شاید هم واقعاً شیفته وی بود و میگفت در خیلی از موارد ـ که نگارنده به دلایلی نمیتواند به آن بپردازد – شوهر سومش که از همه جوانتر هم بود از شوهران سابقش بهتر است و خیلی به همسرش عشق میورزد.
مادر جوان فکر میکرد این ابراز عشق ساختگی است و برای همین از عروسش به خاطرفریب دادن پسرش شکایت داشت. شاید هم او درست میگفت. ولی وقتی پرونده را بررسی میکردید پسر جوان امتیاز خاصی نداشت که زن را به این کار وادارد نه وضع مالیاش خوب بود نه چهره جذابی که موردپسند اغلب زنان باشد در وی دیده میشد. فاقد هرگونه شغل و درآمدی بود و بهمقتضای سنش از تحصیلات بالایی هم برخوردار نبود و دارای هوش معمولی بود. بهراستی عروس خانم چرا میبایست از این وضعیت استقبال میکرد؟…….
چندی پیش در یک کتاب روانشناسی خواندم که عشق یک اتفاق عجیب است. بهاتفاق بودن و عجیب بودن آن توجه کنید. اتفاق است به خاطر آنکه قابل پیشبینی نیست و برای آن نمیشود برنامهریزی کرد؛ و عجیب است به خاطر آنکه هیچ دلیل متعارفی برای آن پیدا نمیشود. قصدم تأیید این نظریه نیست چون تخصصی دراین علم ندارم. بهخصوص آنکه نظرات مخالف آن را هم در کتابهای معتبر دیگری دیدهام. مثلاً برخی عشق ورزیدن را یک نوع هنر دانسته و قابلبرنامهریزی میدانند و ازنظر آنها معشوق قابلیت انتخاب دارد.
ولی از همه اینها گذشته وقتی نظریه اول را میخواندم یاد این خاطره افتادم. منبع: خاطرات قضایی واقعی