صداهای واقعی در ثبت‌نامهای غیرواقعی انتخابات

دسته: جامعه شناسی جنابی
بدون دیدگاه
یکشنبه - ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶


صداهای واقعی در ثبت‌نامهای غیرواقعی انتخابات

صداهای واقعی در ثبتنامهای غیرواقعی انتخابات

محمدرضا یزدانپرست- روزنامهنگار و مجری تلویزیون

مهلت ثبتنام، پنج روز تعیینشده بود اما پنج ساعت هم کافی بود تا برای بار چندم، کارناوال خنده ساز ثبتنام کنندگان عجیبوغریب برای انتخابات ریاست جمهوری از ورودی وزارت کشور بگذرند و به ستاد انتخابات برسند و مدارک را تحویل دهند و با انواع ژستهای بدیع، حرکت نوآورانه خود را تکمیل کنند و تکمله مفصلتر را هم آنگاه بزنند که به تریبون و میکروفن میرسند و برنامهها و کابینه خود را برای رئیسجمهور شدن، تشریح میکنند.

اینجا و حالا بحث بر سر این نیست که قانون، شل ‌و ول است و شرایط ساده است تا مانع آن باشد که هر کس سرش را پایین بیندازد و راهی خیابان فاطمی شود. بحث مقایسه با دیگر دموکراسیها هم نیست که مثلاً ودیعه می‌گیرند و در صورت شکست طرف، پول به خزانه مملکتی می‌رسد یا به حدنصابی از امضا نیاز است تا طرف، از حداقل وجاهت برخوردار باشد و معلوم باشد سرش به کدام بالین است و بعد نام‌نویسی کند.

با قوانین و شرایطی روبه‌رو هستیم که هست و فعلاً هم خبری از اصلاح آن نیست. پس فعلاً هست؛ این‌که از 4 صبح، دوست 200 کیلوگرمی‌مان بیاید و در پی مسکن دل‌باز باشد و به نفع سنگین‌تر از خودش کنار برود؛ این‌که دوقلوها بیایند و منطق “تک” صندلی ریاست جمهوری را به سخره بگیرند؛ این‌که آن یکی بیاید و خواهان جویدن خرخره ترامپ باشد و یا در پی مسابقه شنا با او؛ این‌که بازیگر سالهای دور، یاد آیینه عبرت را زنده کند و کل برنامه‌اش، ریشه‌کنی اعتیاد باشد و “این‌که‌های” بسیار دیگر.

حالا که این صحنه‌ها رقم می‌خورد، چه؟! مثل اکثر امور اجتماعی، پاسخ دو وجه دارد.

بعد از مهرورزی دولتهای نهم و دهم، در افواه اجتماعی – سیاسی، این سخن نسنجیده مطرح شد که وقتی فرد گمنام و فاقد سابقه و تخصصی مثل رئیس آن دو دولت، از تاریک‌ترین نقاط مسیر می‌آید و با شکست دادن استوانه مقتدر و مشهوری چون مرحوم هاشمی، به بالاترین مقام اجرایی کشور می‌رسد، پس “هر” کسی می‌تواند این قابلیت را در خود ببیند که “رئیس‌جمهور” شود!

پس “تقوا” را برای کجا و کی، به ما آموخته‌اند؟! تشخیص شایستگی برای به دست گرفتن هر مسؤولیتی، پیش از نهادهای ناظری چون شورای نگهبان، به طینت و سرشت افراد بستگی دارد؛ به قضاوت منصفانه خویشتن در خلوت. پر پیداست که این مبحث، با داشتن اعتمادبه‌نفس، در منافات نیست.

در مصاحبه‌های این افراد عجیب‌وغریب که بی‌خیال سبقه سیاسی و کار حزبی و تشکیلاتی و تخصص در کشورداری و بینش ملی و بین‌المللی و… می‌آیند و ثبت‌نام می‌کنند، یک نکته را مشترک دیدم؛ قریب به اتفاق می‌گفتند: “خانواده‌مان راضی نبودند بیاییم نام‌نویسی کنیم، ولی آمدیم.” یک نفر که می‌گفت “زنم اگر بفهمد آمده‌ام، از خانه بیرونم می‌کند”!

یعنی اینها هیچ‌کدام در همان خلوت و قضاوت خویشتن، از خود نپرسیده‌اند وقتی حتی خانواده خود ما، ما را قبول ندارند، چطور دل و فکر 30-40 میلیون آدم را با خود همراه خواهیم کرد؟!

گاهی چند نفر بی‌اخلاق، یک نفر ساده‌لوح را می‌گذارند وسط و دست می‌اندازند. خطا در اینجا متوجه آن جمع ناشریف است، اما وقتی فردی خودش، خودش را دست می‌اندازد، تکلیف چیست و خطا متوجه کیست؟!

رسانه‌های حاضر در ساختمان خیابان فاطمی، چرا باید در پوشش این حواشی که همیشه برای مخاطب از متن، جذاب‌تر است خطاکار و غیرحرفه‌ای پنداشته شوند؟!

پوشش رسانه‌ها، چهره ساختن از ساده‌لوحان نیست؛ آیینه را روبه‌روی جامعه گرفتن است به مصداق آن جمله معروف که: “ما با همینها شده‌ایم هشتاد میلیون”!

حالا از تمام جنبه‌های خنده‌دار و سطحی و وقت‌گیر و حاشیه‌ای بگذریم؛ حداقل یک بعد مثبت و ارزشمند اجتماعی را می‌شود از این اتفاق و این پدیده‌ها برداشت کرد؛ این‌که صدای سطحی‌ترین و بی‌دانش‌ترین اقشار جامعه هم می‌تواند به همین راحتی از حصار تودرتوی وزارت کشور بگذرد و برسد به قلب دستگاه داخله کشور؛ و برسد به دوربین و میکروفن بزرگ‌ترین رسانه‌های کشور و برسد به پربازدیدترین کانالها و صفحات رسانه‌های اجتماعی کشور.

شاید برخی بخوانند و بخندند که آن یکی می‌خواهد 15 میلیون تومان حقوق به بیکاران بدهد، آن یکی پرورش شترمرغ را کلید نجات بیکاری می‌داند، آن دیگری شش کلاس فقط سواد دارد و آن یکی با کراوات قرمز، انگلیسی مصاحبه می‌کند و…

ولی از پس این خنده، جامعه شناسان می‌توانند زیرین‌ترین لایه‌های اجتماعی را زیر میکروسکوپ بگیرند و کاندیداهای جدی و نهایی ریاست جمهوری هم می‌توانند نیازهای فرهیخته‌ترین تا عامی و امی‌ترین اقشار و افراد جامعه را به شعارها و برنامه‌های خود بکشانند و برای همه، نسخه در جیب داشته باشند.

اینها، خنده‌های فروخورده جامعه نیستند، صداهای خاموشی هستند که اگر به آنها نخندیم و اتفاقاً “موضوعشان” (نه خودشان) را جدی بگیریم، چنته‌مان را پر می‌کنند؛ برای عمیق‌تر دیدن، ژرف‌تر شنیدن و پخته‌تر اندیشیدن. منبع: خبر آنلاین


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۵
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *