سرگذشت سیاه سمیه پس از فرار از خانه

دسته: رویداد و حوادث
بدون دیدگاه
دوشنبه - ۴ مرداد ۱۳۹۵


سرگذشت سیاه سمیه پس از فرار از خانه

ازدواج به‌اجبار زندگی در فرار

سرگذشت سیاه سمیه پس از فرار از خانه




دنیای حقوق: 19 ساله است و برای ازدواج اجباری با رضایت پدر و مادرش مورد آزار و اذیت پسردایی‌اش قرارگرفته است. سمیه پس از فرار از خانه با پسر همسایه، از روزهای تاریکش می‌گوید.
سمیه دختری 19 ساله است که به دلیل فرار از منزل در منجلابی بزرگ گرفتارشده و برای رهایی از این منجلاب به مرکز مشاوره آرامش پلیس مراجعه کرده است.
16 ساله بودم که مادرم گفت پسردایی‌ام به خواستگاری‌ام آمده است، من ناراحت شدم چون من خواستگار داشتم؛ مصطفی پسر همسایه خواستگارم بود؛ اما پدر و مادرم با دلایلی که من را قانع نکرد او را رد کردند.
یک روز که تازه از مدرسه آمده بودم صدای زنگ درآمد، مادرم در حیاط را باز کرد، پسردایی‌ام و خانواده‌اش بودند؛ من به استقبالشان نرفتم اما از پنجره اتاقم به داخل حیاط نگاه می‌کردم؛ پدر و دایی‌ام با یکدیگر حرف می‌زدند سپس مادرم هم به جمع آنها پیوست.
با یکدیگر حرف می‌زدند و سمت پنجره اتاق من را نگاه می‌کردند.
نمی‌دانستم چه می‌گویند اما می‌دانستم در مورد من حرف می‌زنند. بعد از چند دقیقه به سمت در ورودی خانه حرکت کردند. من از پشت پنجره کنار آمدم و در گوشه‌ای از اتاقم نشستم، غم بزرگی در دلم سنگینی می‌کرد، صدای در اتاقم آمد.
من چیزی نگفتم؛ در اتاقم باز شد، پسردایی‌ام بود خیال کردم آمده با من حرف بزند اما متوجه شدم در اتاقم را قفل می‌کند. ترسی در دلم افتاد از جایم بلند شدم ناگهان به سمتم حمله‌ور شد و مرا مورد آزار و اذیت قرارداد. بعد فهمیدم توطئه خانوادگی است و پدر و مادرم برای اینکه مرا مجبور به ازدواج با وی کنند این نقشه را کشیدند.
من دخترشان بودم، نمی‌دانستم چطور توانستند این بلا را سرم بیاورند. بعدازآن ماجرا من از خانه فرار کردم و نزد مصطفی رفتم؛ اما خانواده مصطفی مرا طرد کردند و به پدر و مادرم اطلاع دادند که من خانه آنها هستم و بعدازاینکه به خانه برگشتم کتک مفصلی از پدرم خوردم و مادرم به‌شدت سرزنشم کرد.
تصمیم گرفتم خودکشی کنم مقداری قرص را در یک لیوان آب ریختم و مخلوط کردم مقداری شکر هم درون آن ریختم تا راحت‌تر بتوانم بخورم؛ لیوان را برداشتم که یک‌باره سربکشم ناگهان یک پس‌گردنی محکم خوردم و محلول داخل لیوان بر روی زمین ریخت؛ وقتی به پشت سرم نگاه کردم دیدم که پدرم بود!
از او متنفر بودم…. او بدترین کار ممکن را با دخترش کرد!
شروع به گریه کردم که بگذار از این زندگی راحت شوم و فریاد زدم چرا نگذاشتی؟
پدرم دوباره شروع به کتک زدن من کرد. فردای آن روز من و پسردایی‌ام عقد کردیم وزندگی مشترکمان را شروع کردیم.
بعد از ازدواج، ارتباطم با مصطفی به‌کلی قطع شد، از خانواده‌ام متنفر بودم اما بعضی وقتها به بهانه دیدن آنها به خانه‌شان می‌رفتم تا شاید بتوانم مصطفی را ببینم، بالاخره این اتفاق افتاد. بعد از سلام و احوال‌پرسی شماره‌هایمان را باهم ردوبدل کردیم.
از آن روزبه بعد به‌دوراز چشم همسرم از طریق تماس و پیامک با او در ارتباط بودم، ادامه این تماسها مرا بیشتر از قبل به مصطفی وابسته کرده بود، دیگر طاقت دوری او را نداشتم. یک روز با مصطفی تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم او را ببینم. آن روزبه او گفتم من می‌خواهم با تو فرار کنم! تا باهم ازدواج کنیم.
مصطفی سکوت کرد و چیزی نگفت!
چند روز بعد دوباره با او تماس گرفتم و خواسته‌ام را با او مطرح کردم. او گفت سمیه من دارم ازدواج می‌کنم. ما یک روزی به هم علاقه داشتیم اما قسمت نبود.
حالا هم بگذر!
من ناراحت شدم و گفتم پس همه حرف‌ها دروغ بود؟ من و به بازی گرفته بودی؟ به او فرصت ندادم حرفی بزند و تلفن را قطع کردم!
چند روزی گذشت، مصطفی با من تماس گرفت و گفت با درخواستم برای فرار موافقت کرده است. خوشحال بودم چون قرار بود تنهایها، غمها و بی کسیهایم برای همیشه تمام شود.
حاصل ازدواج من و پسردایی‌ام یک دختر معلول بود. من در این زندگی هیچ دل‌خوشی نداشتم. آن از شوهرم که مرا به‌زور تصاحب کرده بود این هم از فرزندم که معلول بود.
زمانی که شوهرم سرکارش بود از فرصت استفاده کرده و وسایلم را جمع کردم قبل از رفتنم به دخترم مقداری غذا دادم با هر لقمه‌ای که دردهانش می‌گذاشتم خاطرات گذشته را مرور می‌کردم. موقع رفتن برای همسرم یک نامه نوشتم:
« محمد پسردایی عزیز سلام، خوب میدانی که من از اولش هم نمی‌خواستم با تو ازدواج کنم اما این پدر و مادرم بودند که مرا مجبور به ازدواج با تو کردند تو مرا به‌زور تصاحب کردی! نه تو و نه آنها را هیچ‌وقت نمی‌بخشم، تو آینده‌ام را از من دزدیدی!
من نمی‌خواهم به زندگی با تو ادامه دهم می‌روم تا خوشبخت شوم. دخترت هم مال خودت. خداحافظ برای همیشه ».
تلفنم زنگ می‌خورد مصطفی بود، گوشی را برداشتم. گفت: سر کوچه با یک پراید سفید منتظرتم. من و مصطفی فرار کردیم و به یک‌خانه در اطراف گرگان رفتیم. چند روزی آنجا بودیم. یک روز که از خواب بیدار شدم دیدم مصطفی نیست.
وقتی خواستم از اتاق بیرون بیایم در قفل بود. چند بار مصطفی را صدا زدم ناگهان درباز شد. یک مرد غریبه وارد اتاق شد.
خنده‌ای شیطانی کرد و …
چند روزی آنجا بودم تا بالاخره یک روز از فرصت استفاده کردم و فرار کردم و خودم را به نزدیک‌ترین کلانتری معرفی کردم.
منبع: رکنا
 نظر کارشناس:
طبق آماری که رئیس‌کل بهزیستی استان تهران در سال گذشته اعلام نمودند 10 تا 15 درصد از دختران بین 14 تا 18 سال فرار از منزل را تجربه نموده‌اند.

عوامل فرار از خانه نیز در این سن کاملاً شناسایی‌شده‌اند. اما جالب است بدانید اقداماتی که برای مبارزه با این پدیده صورت گرفته است اکثراً پس‌ازاین عمل آغاز می‌شوند. بدین معنا که پس‌ازاینکه نوجوان یا جوانی از خانه فرار می‌کند اگر حوادث تلخ و یا جبران‌ناپذیری برای به وجود نیاید به مراکز مشاوره ارجاع می‌شود تا در آنجا به مشکلات او کمک شود اما ای‌کاش مسئولین برای قبل از پدیده نیز فکری 
می‌کردند.
با این اوصاف باید بدانید که عامل اصلی در بروز این پدیده «عدم ارتباط‌ گیری صحیح والدین با فرزندان » هست.
اگر نوجوان با والدینش ارتباط برقرار نمی‌کند احتمالاً یک مشاور باتجربه که قصد ندارد نوجوان را داوری کند و برای ایجاد ارتباط و اعتماد با او وقت صرف می‌کند، می‌تواند سر صحبت را با او باز کند؛ اما نوجوانی که با مشاور هم ارتباط برقرار نمی‌کند، ممکن است دچار مشکلات جدی روحی و روانی باشد و در این صورت، بررسی او توسط افراد متخصص ضروری است. مشکل فرار نوجوان از خانه فقط مربوط به نوجوان نیست بلکه همه اعضای خانواده در ایجاد این وضعیت نقش دارند. پس برای علت‌یابی هم مفید است هر یک از اعضای خانواده بفهمند که چرا و چگونه موانع ارتباطی ایجادشده‌اند و حالا چه باید بکنند. مشاور می‌تواند به آنها مهارتهای ارتباطی لازم را
 آموزش دهد.
کسب امنیت محیطی برای رهایی از سلطه والدین با شرایط آزاردهنده‌ای است که عرصه زندگی را بر نوجوان تنگ کرده و نوجوان برای بهبود شرایط زندگی و دور شدن از ناامنی محیطی مانند خشونت، اعتیاد، فقر، طلاق و جدایی والدین، سوءاستفاده‌های جسمی و جنسی، تحقیر و طرد شدن، شرایط تحمیلی مانند ازدواج اجباری یا ممانعت از تحصیل و علل دیگر اقدام به فرار می‌کند. گاهی فرار به‌قصد کسب امتیاز برای به دست آوردن شرایط دلخواه است. فرار نوجوان درواقع نوعی اعتراض نسبت به شرایطی است که به نظرش غیرقابل‌تحمل، تغییرناپذیر و ناعادلانه می‌آید.
نوجوان این حرکت را معمولاً زمانی انتخاب می‌کند که از هر راه‌حل دیگری ناامید شده باشد.
 این نوجوانها چه ویژگیهایی دارد؟
تعداد زیادی از آنها کسانی هستند که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند؛ با والدینشان ارتباط خوبی ندارند، والدینی دارند که اغلب آنها را از عشق و توجه محروم کرده‌اند یا اصلاً به نظر می‌رسد که در این خانواده‌ها، هیچ‌کس اهمیتی نمی‌دهد این بچه‌ها کجا می‌روند و با چه کسانی وقت می‌گذرانند. عکس‌العمل این نوجوانها به ناکامی و رنجهایشان، به‌صورت پرخاشگری و افزایش خشونت و جنگ‌ودعوا بروز می‌کند و جالب اینجاست که بزهکاری آنها راهی است که بالاخره، توجه والدین یا سرپرست خود را جلب می‌کنند.
بعضی از این نوجوانها به دلیل ساختار شخصیتی‌شان، ذاتاً بیشتر از دیگران طغیان گر و مستعد بزهکاری هستند.
در مقایسه با دیگر نوجوانان، بیشتر در مقابل قوانین و اصول والدین و جامعه مقاومت و مقابله می‌کنند. درهرحال، هر نوجوانی که رفتار خارج از کنترل نشان می‌دهد، حتماً دلیلی برای این کار دارد. ممکن است مشکلات روحی جدی و مهمی داشته باشد یا احساس کند مورد بی‌مهری و فراموشی واقع‌شده است. مثلاً وقتی‌که پدر یا مادرش بعد از طلاق، از او نیز دور می‌شوند نوجوان از خود می‌پرسد که چرا؟ آیا مرا هم طلاق داده و فراموش کرده‌اند؟ او رنج و خشم توان‌فرسایی را تحمل می‌کند و ممکن است تصمیمات هیجانی و بی‌فکر بگیرد. یا در‌مواردی که توجه اعضای خانواده به مسائلی مانند اعتیاد پدر یا افسردگی مادر متمرکز است، بازهم ممکن است نوجوان برای جلب‌توجه خانواده فرار کند. در بعضی موارد که خانواده نابسامان است و بنیان محکمی ندارد درگیری نوجوان با قانون، به هر دلیلی که باشد می‌تواند به ازهم‌پاشیدگی کامل خانواده منجر شود و صدمات پایدار آن برای همیشه در روابط بین اعضای خانواده باقی بماند.
 وقتی نوجوان اقدام به فرار می‌کند
شما به درمانگری نیاز دارید که بتواند تشخیص دهد نوجوان و خانواده چه مشکلی دارند و برای بهتر شدن اوضاع چه باید کرد.
به خاطر داشته باشید که پیشنهاد مشاوره حمله و توهین به خانواده و روش تربیتی شما نیست، بلکه راه مناسبی برای بهتر شدن اوضاع نابسامان است.
اگر در مشاوره مشخص شد که چه اشتباهی مرتکب شده‌اید، عصبانی نشوید، حالت تدافعی به خود نگیرید و از ادامه مشاوره منصرف نشوید، بلکه به‌جای آن بازهم به بررسی موضوع بپردازید. این کار، هرچند هم ناخوشایند و ناراحت‌کننده باشد اما نتیجه مثبت خواهد داشت. یک مشاور لایق و بی‌طرف می‌تواند به شما کمک کند تا مشکل موجود را از زوایای دیگری بنگرید که ممکن است خودتان متوجه آنها نشده باشید.

 چه سرنوشتی در انتظار نوجوان فراری است؟
زندگی افراد فراری ممکن است در داستانها یک ماجراجویی به نظر برسد اما در واقعیت این‌گونه نیست. آنها به‌ندرت از قبل تدارکی دیده‌اند و اغلب مجبورند به‌طور موقت پیش دوستان خود بروند اما درنهایت عده زیادی از آنها برای امرارمعاش، مجبور می‌شوند برای چند سکه گدایی کنند یا با قاچاقچیان مواد مخدر همکاری کرده و قاچاق‌فروشی کنند یا به‌اجبار خودفروشی کنند. بعضیها توسط دزدها یا گردانندگان فحشا مورد آزارهای جنسی و جسمی قرار می‌گیرند و عده‌ای به اعتیاد یا اعمال خلاف قانون وادار می‌شوند و انگ بزهکاری برای همیشه روی آنان می‌ماند و آثار مخرب آن زندگی و آینده نوجوان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
کلام آخر:
توجه داشته باشید باندهای جذب نوجوانان فراری نیز بسیار فعال هستند و در همه‌جا به‌خصوص پایانه‌ها به‌صورت شبانه‌روز انتظار می‌کشند و به‌محض شناسایی نوجوان فراری بامحبت او را به‌طرف خود جذب کرده و او را با خود می‌برند.
و در پایان کمک از مشاورین و متخصصین را بهترین راه برای بازگشت نه‌تنها جسمی بلکه روحی نوجوان و جوان به خانه می‌دانم.
نور اله امینی – روانشناس و مددکار اجتماعی

نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۴۰
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *