رویکرد اخلاقی، حق طلاق مرد در اسلام

دسته: اخلاق و رفتار
یک دیدگاه
سه شنبه - ۲ خرداد ۱۳۹۶


رویکرد اخلاقی، حق طلاق مرد در اسلام

زوجیت و زندگی زناشویی، یک علقهی طبیعی است نه قراردادی، یعنی نمی توان یک زن و مرد را بر اساس قوانین و قانونهای خاص، زیر یک سقف نگه داشت، بلکه دوام و استمرار زوجیت بر اساس محبت و علقهای است که میان زوجین ایجاد میشود و هرچه این علقه، بیشتر شود، استمرار و وحدت آن بیشتر خواهد شد.

پیمان ازدواج با قراردادها و پیمانهای دیگر اجتماعی از قبیل تجارت و اجاره و صلح و رهن و… این تفاوت را دارد، چون آنها یک قرارداد بوده و طبیعت و غریزه در آنها نقشی ندارد و بر همین اساس نیز، قوانین آنها بر اساس غریزه وضع نشده است؛ ولی ازدواج، پایه و اساس اصلی در ایجاد این پیمان، بر اساس، مهر و محبت و علقه‌ و خواهش طرفین، تنظیم شده است.

برهمین اساس، پیمان ازدواج، مقررات خاصی دارد که با دیگر پیمانها متفاوت است و از جمله قوانین موجود در ازدواج که موجب وحدت و اتصال است، طلاق می باشد که موجبات انفصال را ایجاد می کند، لذا ازدواج وحدت و اتصال را و طلاق جدایی و انفصال را ایجاد می کند.

طبیعت ازدواج و طلاق

طبیعت، وقتی قانون جفت جویی و وحدت زن و مرد را اینطور ترسیم می‌کند که یک نفر همیشه در حال تلاش برای تصاحب باشد و یک نفر هم نقش دلبری و فریبندگی را باید بازی کند. یک طرف باید احساس در اختیار گرفتن طرف دیگر باشد و از طرف مقابل نیز، باید تلاش برای تصاحب قلب و پرکردن قلب و جایی برای دیگران نگذاشتن، باشد. لذا طبیعت، ازدواج را بر اساس مهر و محبت و همدلی قرار داده است نه بر همکاری و رفاقت و اینکه جنس ظریفتر در مرکزیت و جنس خشن تر به دور او بگردد.

با این توصیفات، زمانی که این حالات طبیعی، رو به سردی گرایش پیدا کند، خواه ناخواه، قوانینی نیز برای جدایی، قرار داده شده است.

نگاه اخلاقی به طلاق

اسلام، قوانین ازدواج را بر اساس طبیعت و فطرتِ جفتجویی، قرار داده است، بدین معناست که زن، در منظومه‌ی خانوادگی، محبوب و محترم باشد، لذا اگر زن از این مقام خود سقوط کرده و شعله‌ی محبت مرد، نسبت به او کمرنگ و بی علاقه شد، پایه و رکن اساس خانوادگی نیز خراب و از بین می‌رود، یعنی اساس طبیعی و فطری این اجتماع از هم پاشیده است.

لذا اسلام، وقتی می بیند که اساس طبیعی یک اجتماع از بین رفته است و متلاشی شده است، نمی تواند از نظر قانونی آن را پایدار ببیند، لذا قانون طلاق وضع می‌کند. پس اساس ازدواج بر مهر و محبت و علاقه می باشد و هر زمانی که این علاقه کمرنگ شود، طبیعتا پایدار نخواهد ماند. لذا اسلام برای حفظ این طبیعت، توصیه‌هایی را بیان می دارد که زن در کانون محبت و در مقام محبوبیت و مطلوبیت باشد و مرد در مقام طلب و علاقه.

توصیه های اسلام برای زن

1ـ حتما باید خود را برای شوهر بیاراید.

2ـ رغبتهای جنسی او را اشباع کند و با پاسخ های منفی باعث عذاب روحی و ناراحتی او نشود.

3ـ هنرهای خود را در ایجاد و جذب شوهر، نشان دهد.

توصیه های اسلام برای مرد

1ـ به زن خود محبت کند و این محبت را با اظهار عشق و علاقه، شدت ببخشد.

2ـ لذت بردن جنسی محدود به خانه باشد.

3ـ محیط کار و خارج از خانه از هرگونه نگاه و التذاذات جنسی، محدود باشد.

رویکرد اخلاقی، حق طلاق مرد در اسلام

اما نکته‌ی اساسی و اخلاقی به اینکه در طلاق، کانون توجهات به سمت مرد است نه زن، به دلیل تفاوت زن و مرد است که مرد به شخص زن نیازمند است و زن به قلب مرد، یعنی حمایت و مهربانی قلبی مرد، آنقدر برای زن مهم است که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست. شهید مطهری در این مورد که در اسلام کانون توجهات به مرد است، اینطور می فرمایند:

«طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است، مرد است‌ که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به‌ او وفادار بماند، زن نیز او را دوست‌ می‌دارد و نسبت باو وفادار می‌ماند. بطور قطع زن طبعا از مرد وفادارتر است و بی‌وفائی زن، عکس العمل بی وفائی مرد است. طبیعت کلید فسخ طبیعی ازدواج را بدست مرد داده است، یعنی این مرد است که با بی‌علاقگی و بی وفائی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی علاقه‌ می‌کند. برخلاف زن که بی علاقگی اگر از او شروع شود، تأثیری در علاقه مرد ندارد، بلکه احیانا آنرا تیزتر می‌کند. از اینرو بی‌علاقگی مرد منجر به بی‌ علاقگی طرفین می‌شود، ولی بی علاقگی زن منجر به بی علاقگی طرفین نمی‌شود. سردی و خاموشی علاقه مرد، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است.»[1]لذا اگر قلب مرد بمیرد به سختی می توان جایی برای زن پیدا کرد و بخاطر طبیعت مردان، هستند، کسانی دیگر که قلب را پر کنند؛ ولی در مورد زنان اینطور نیست، اگر مرد عاقل و وفادار باشد، ولو با ابراز بی‌علاقگی زن، مرد می تواند با محبت و مهربانی، علاقه‌ی زن را بازگرداند.

لذا «از نظر اسلام منتهای اهانت و تحقیر برای یک زن اینست که مرد بگوید: من‌ ترا دوست ندارم، از تو تنفر دارم، و آنگاه قانون بخواهد، بزور و اجبار آن زن را در خانه‌ی آن مرد، نگهدارد. قانون می‌تواند، به اجبار زن را در خانه‌ مرد نگهدارد، ولی قادر نیست، زن را در مقام طبیعی خود در محیط زناشوئی، یعنی مقام محبوبیت و مرکزیت نگهداری کند. قانون قادر است مرد را مجبور به نگهداری از زن و پرداخت نفقه و غیره بکند، اما قادر نیست مرد را در مقام و مرتبه یک فداکار و بصورت یک نقطه “گردان” در گرد یک‌ نقطه مرکزی نگهدارد. از این رو هر زمان که شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود، ازدواج از نظر طبیعی مرده است.» [2]

در نتیجه:

اگر می‌بینیم در اسلام طلاق برای مرد واقع شده است، بدین دلیل است که طبیعت زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است و اگر زمانی مردی که تمام خصوصیات اخلاقی را رعایت کرده و بدور از هر گونه، بی اخلاقی و بی‌عدالتی، علاقه و محبت او کم شود و رو به سردی بگراید، این بی‌علاقگی منجر به پایان حیات خانوادگی است؛ ولی در مورد زنان اینطور نیست که با کم توجهی او به مرد و علاقه‌ی مفرط مرد به زن، محبت و شدت علاقه دو چندان می‌شود و بر همین اساس است که قانون طلاق را اسلام برای مردان قرار داده است و این عین اخلاق مداری است.

پی نوشت:

[1]. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیستم، 1379، ص249.

[2]. همان، ص248.

منبع: رهروان ولایت


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۲۹
برچسب ها:
دیدگاه ها
فاطمه یکشنبه 1 مرداد 1396 - 10:29 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

بنام خدا سلام بر حجت خدا
این حرفها نیست زن مرد همدیگر را خواستند که ازدواج کردند دخالت اقوام در ایران روانشناسی بجای دین…..
عامله اینطور هم نیست که زن راحت طلاق داد
اگر اینطور بود مهریه نبود

تصویر امنیتی را وارد کنید *