خاطرات و تجربیات قضایی(4)

دسته: تجربه و خاطره
بدون دیدگاه
سه شنبه - ۱۷ اسفند ۱۳۹۵


خاطرات و تجربیات قضایی(4)

خاطرات و تجربیات قضایی(4)

 

سید روح الله مصطفی نژاد موسوی رئیس شعبه 102 کیفری دو دماوند

نمونه ای از برخورد با وکلای محترم

 

 

دوران بازپرسی بود. پرونده و ارباب‌رجوع از سر و کول ما بالا می‌رفت. پرونده‌های مهم و ارباب‌رجوعهای سمج. هر روز و هر روز کار ما همین بود. بدون وقفه و با شدت رسیدگی می‌کردیم. پرونده‌ای عدم صلاحیتی با موضوع حمل و نگهداری و فروش سلاح از یک شهرستان دیگر درحالی‌که دو تا بازداشتی داشت برایم آوردند. پرونده رو چند بار خواندم و یکی دو نفر دیگر هم به جمع بازداشتیهای آن افزودم. استحضار دارید پرونده عدم صلاحیتی یعنی بنداز کردن پرونده و وقتی همراه با زندانی باشد دیگر آخر بنداز بنداز است. هر کدام از این متهمین محترم هم وکیل داشتند.

در یکی از این روزها که سرم حسابی شلوغ بود یکی از وکلای این پرونده که وکیل متهم بود وارد اتاقم شد. در جواب پرسش ایشان که پرونده در کدام مرحله است گفتم به دلیل مشغله زیاد هنوز اقدام جدیدی روی آن انجام نداده‌ام. مثل همیشه اصرار که اگر می‌شود موکل ما را آزاد کنید و من هم که بارها به آنها جواب دادم بودم امکان آزادی موکل شما نیست در آستانه عصبانیت و انفجار بودم.

هنوز نیم ساعت از دست‌به‌سر کردن این وکیل نگذشته نبود که وکیل دیگری از این پرونده وارد شد. (توضیح این نکته ضروری است که چنان حجم مراجعین زیاد بود که ما دستگیره در را از بیرون کنده بودیم که ارباب‌رجوع بدون هماهنگی داخل نیاید؛ که خود داستانی دارد)

وقتی وکیل دوم وارد شدند و همان سؤال وکیل اول را پرسید من فکر کردم ایشان با وکیل قبلی هماهنگ کرده و می‌داند در صورت مراجعات پیاپی و مکرر بالاخره من از رو رفته و خسته می‌شوم و با آزادی زندانیان تحت قرار موافقت می‌کنم.

هنوز سؤال از دهن وکیل محترم خارج نشده بود که با چنان خشمی به ایشان گفتم که اگر یک‌بار دیگر وارد اتاق من شدید و چنین سؤالی پرسیدید طور دیگری با شما برخورد می‌کنم که وکیل محترم که هاج و واج مانده بود از در خارج شد و یک‌راست رفت استان شکایت از این حقیر.

چند روزی گذشت. شکایت ایشان به معاونت ارزشیابی قضات و با پاراف ایشان به‌دست دادستان محترم رسید. دادستان محترم من را خواست و تا رفتم داخل  چهره وکیلی که شاکی بود را شناختم. ولی نمی‌دانستم وکیل کدام پرونده است.

دادستان محترم شرحی که ایشان برای معاونت ارزشیابی نوشته بودند و دستور معاون محترم را خواند و گفت آقای وکیل از دست شما شاکی هستند. کمی فکر کردم و موضوع یادم آمد.

نزد دادستان و خطاب به وکیل محترم گفتم من کاملاً به شما حق می‌دهم که شاکی باشید و رفتار خودم هم یادمه و علتش هم این بود. آدمی هم نیستم که بگویم من نبودم یا چنین رفتاری انجام ندادم. نهایت از ایشان عذرخواهی کردم و موضوع ختم به خیر شد.  اگر یک‌بار دیگر آن وکیل محترم را ببینم دوباره و چندباره از ایشان عذرخواهی می‌کنم و هر طور شده سعی می‌کنم از دلش در بیارم. ادامه دارد


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۴۹
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *