خاطرات و تجربیات قضایی(15)
خاطرات و تجربیات قضایی(15)
خاطرات و تجربیات قضایی(15)
سید روح الله مصطفی نژاد موسوی – رئیس شعبه 102 کیفری دو دماوند
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد من هم یک روزی بازپرس بودم. بازپرسی سختگیر و خشن و به دید خیلیها ظالم. اوایل احیاء دادسرا بود و مست از اینکه باسابقهای کمتر از بعضی از دوستان، لیاقت بازپرس بودن رو پیدا کردیم؛ و نمیدانستیم که بازپرسی چیست؟ در گیرودار برخورد با اراذلواوباش و ارتقاء امنیت (و این مسائلی که اون موقع ما حسب نیاز منطقه شروع کرده بودیم و امروزه روزگار تازه مد شده است) دستی بر آتش داشتیم و خشونت و جدیت را چاشنی کار کرده بودیم. همه نوع پرونده از توهین و تهدید گرفته تا قتل و تجاوز و سرقت مسلحانه به ما ارجاع میشد و سرمست از غرور و توان جوانی با شدت و حدت رسیدگی میکردیم که غالباً از کیفیت پایین رسیدگی رنج میبرد.
در آن روزگار متوجه این امر نبودیم که ناخواسته خشونت در وجود و شخصیت قضایی و نهایتاً قلم ما نفوذ کرده و هر روز بر شدت آن افزوده میشود. گذشت و گذشت و گذشت تا خداوند آنچه برای ما بهتر بود رو خواست و از بازپرسی به سمت ریاست نائل شدیم.
خاطرم هست یکی از اربابرجوعهای محترم که بعضی وقتها سرقت میکرد و در شعبه بازپرسی در شهر قبلی در خدمتشان بودیم (شما بخوانید به خدمتش رسیده بودیم) به شهر جدید آمد. از دوستان سراغ ما را گرفت و شروع کرد به بیان سختیهایی که متحمل شده بود. دوستان در شهر جدید به ایشان نهیب زده که چیزهایی که شما میگویید وصله ناجوری است که بر قبای رئیس جدید نمیچسبد و حتماً کس دیگری بوده است؛ و از ایشان اصرار و از دوستان ما انکار. از او اصرار بر جدیت و خشونت و سختگیری ما و از دوستان ما اصرار بر مهربانی و لطافت و خوشرویی.
نهایتاً طرفین بر اصل موضوع که این شخص همان شخص است به سازش رسیدند و منجر به گزارش اصلاحی شد. ولی آنچه برای آنها لاینحل ماند این بود که کدامیک راست میگویند و واقعیت کدام است.
از شما پنهان نباشد هر دو راست میگفتند. در سمت بازپرسی اعتقاد ما بر این بود که بازپرس، دارنده شمشیر خونچکان دادسراست و باید سختگیر باشد و در سمت ریاست اعتقاد ما بر این بود که رئیس منشأ همه جور مهربانی و عطوفت است. از کارمندان محترم گرفته تا ارباب رجوع و غیره