خودشیفتگی( بخش دوم و پایانی)
خودشیفتگی( بخش دوم و پایانی)
خاطرات قاضی و قضاوت (24)
خودشیفتگی( بخش دوم و پایانی)
سید روح الله مصطفی نژاد موسوی – رئیس شعبه 102 کیفری دو دماوند
این نوع برخورد در خصوص سایر همکاران اداری و حتی مراجع انتظامی هم وجود دارد. من در این نوشته به هیچ وجه قصد ندارم بگویم این امر درست است یا غلط . فقط در مقام بیان این مطلب هستم که لازمه ی شغل ما در این دوره زمانه اطاعت دیگران شده است و این اطاعت کردن از ما ممکن است ما را به نا کجا آباد رهنمون شود و کم کم خودمان را فراموش کنیم و موقعی برای اولین بار متوجه این موضوع می شویم که در جایی گیر میافتیم و این گرین کارت قضاوت ( کارت شناسایی قضاوت ) بدرد نمیخورد و خدا می داند آنوقت تحمل رفتار دیگران چقدر برای ما سخت است و اگر منجر به بازداشت ما نشود، ممکن است حداقل منجر به بازداشت طرف یا لااقل درگیری فیزیکی یا لفظی شود .
ادامه ی روند این ویژگی در خانواده هم معضلی است . ما باید بپذیریم که در خانواده صرفا یک فرزند یا یک همسر یا یک پدر هستیم ولا غیر . اگر در بیرون از خانواده حرف اول و آخر را خودمان میزنیم این دلیل نمی شود که توی خانه هم حرف آخر را خودمان بزنیم .
نهایت اینکه هر کی در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند . ( خودم را عرض می کنم ) من خودم از این خود شیفتگان هستم . همین متنی را که برای شما می نویسم را چند بار می خوانم و هر بار بیشتر از قبل، از چیزی که نوشتم خوشم می آید .
وقتی توی کلاس تدریس می کنم ضبط می کنم و میآیم در منزل گوش می دهم و جالب این است که وقتی گوش میدهم از بس برایم جالب و جذاب است خودم چیز های زیادی ازآن یاد میگیرم و با خودم می گویم عجب چیزهایی گفتم .
خاطره ای از محل کار
یکی از وکلای محترم که هم سن و سال خودم می باشد چندین بار به بهانه های مختلف در اتاقم به من توهین عملی کرده بود . یعنی موقع رفتن درب را محکم زده بود یا با عصبانیت اتاقم را ترک کرده بود و … . نهایت این که توی اتاق و در حضور کارآموزان محترم شعبه به من گفته بود من دوست داشتم این موضوع همین جا تمام بشود ( و تلویحا من را به شکایت انتظامی تهدید کرده بود ) . کار که به اینجا رسید متنی خدمت ریاست محترم دادگستری نوشتم و گفتم این وکیل در حضور چندین نفر با رفتارش به من توهین کرد و من از ایشان شاکی هستم و اگر عذرخواهی نکند به شکایت خود باقی هستم و تقاضای تعقیب کیفری ایشان را دارم . نهایتاً ایشان امد و بعد از این که کلی به ایشان توپیدم گفتم من به شکایت خود باقی هستم و نهایتاً منجر به عذرخواهی ایشان شد . وقتی در حین توپیدن به ایشان بودم ایشان هم کم نمی آورد و هی جواب می داد . نهایت وقتی دید من کوتاه نمی آیم به من گفت شما خیلی آدم مغروری هستید . من هم گفتم اتفاقا درست می گویید و غرور کاملاً برای یک قاضی لازم است و اگر این غرور من به شما لطمه ای زد و یا در پرونده ای تاثیر بد گذاشت باید شاکی باشی و ….
هدف از طرح این خاطره این است که بگویم غرور یا به عبارتی عزت نفس برای قاضی، خوب و بلکه لازم و ضروری است . ولی نباید این غرور و خودشیفتگی به حدی برسد که کار دست ما بدهد و این خودشیفتگی در رفتار ما با خانواده و جامعه و فامیل و ارباب رجوع و همکار قضایی و اداری تاثیرات بد و مخربی بگذارد .