خاطرات جنایی «قاضی تردست» در 90 دقیقه گفتوگو (قسمت 1)
خاطرات جنایی «قاضی تردست» در 90 دقیقه گفتوگو (قسمت 1)
خاطرات جنایی «قاضی تردست» در 90 دقیقه گفتوگو (قسمت 1)
از وقتیکه در دادگاه کیفری با قاضی تردست آشنا شدم، علاقهمند شدم درباره مواردی که با آنها در دادگاه برخورد کردم، برخوردهای وی با افرادی که در دادگاه حاضر میشوند و همچنین خاطرات او درباره ورود به دستگاه قضایی و فعالیت در مسجدسلیمان و ساوه با وی گفتوگو کنم. مصاحبهای که در ذیل میخوانید، حاصل گفتوگوی ما با قاضی حسن تردست است که درباره مسایلی از جمله نحوه ورود به دستگاه قضا، خاطرات فعالیت در ساوه و مسجدسلیمان، افزایش جرایم و دلایل آن و همچنین معضلات دستگاه قضایی گفتوگو کردیم.
تدریس توأم با اشتغال
در ابتدای انقلاب تردست درباره اولین شغلی که در آن مشغول به کار شد گفت: مدتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با آغاز فعالیت سپاه پاسداران، در خدمت آیتالله ایروانی در منطقه 12 سپاه تهران بهعنوان مسؤول بخش فرهنگی مشغول به کار شدم. همزمان در دبیرستان و هنرستانهای منطقه 11 تهران تدریس عربی میکردم. یکی از دوستان قدیمی فرمی آورد مبنی بر اینکه دانشکده علوم قضایی که توسط شهید بهشتی تأسیسشده بود از بین نیروی ارزشی دانشجو میپذیرد.
علیرغم اینکه 24 سال داشتم متأهل بودم و 2 فرزند داشتم؛ مجبور بودم برای تأمین مخارج زندگی در کنار تحصیل کار هم بکنم. اوایل تشکیل سپاه، پاسداران حقوق دریافت نمیکردند ولی بعضی اوقات امام خمینی (ره) بهعنوان تبرک از طریق نمایندگان خود مخصوصاً مقام معظم رهبری مبلغی را به نیروها میدادند. به خاطر مشغله زیاد فرصت نکردم فرم شرکت در آزمون دانشکده را پرکنم اما دوستم خودش فرم را پر کرد و من در کنکور دانشکده قضایی شرکت کردم.
بعد از قبولی در آزمون، در بسیاری از کلاسهای عربی، فقه و معارف که از قبل از انقلاب با آنها آشنایی داشتم و در آزمون نمره خوبی کسب کرده بودم، با توافق رئیس دانشکده شرکت نکردم. تا سال 64 ضمن تدریس درس میخواندم تا اینکه آن زمان هنگامیکه در جبهه و در منطقه دریاچه نمک قرارگاه رمضان بودم با دستور امام خمینی مبنی بر اینکه نیروهای دانشجو برای ادامه تحصیل برگردند و به خاطر نیاز دانشکده به نیرو، به تهران برگشتیم و واحدهای باقیمانده را در تابستان پاس کردم. بعد از اتمام تحصیلات علیرغم میل باطنی نسبت به تهران که زادگاهم بود به دلیل برخی شرایط موجود و برای نزدیکی به جبهه شهر مسجدسلیمان را برای فعالیت انتخاب کردم. آقای مروی رئیس کمیسیون نقل و انتقالات بود و با توجه به رابطه دیرینهای که با هم داشتیم با تقاضای وی که سابقه حضور در آن شهر را داشت، کارم را در آنجا شروع کردم. شش سال دادیار و بازپرس مسجدسلیمان بودم تا اینکه بعد از برگشت به تهران آقای مروی از من خواست برای یک سال به ساوه بروم؛ در آنجا بهطور همزمان ریاست دادسرای عمومی و دادسرای انقلاب ساوه را در اختیار داشتم و فعالیت من در ساوه که قرار بود یک سال باشد به 14 سال تبدیل شد.
مسجدسلیمان، شهری انگلیسی زده بود
از تردست خواستم درباره شرایط شهر مسجدسلیمان بهعنوان اولین شهر محل فعالیتش برایمان بگوید که با بیان اینکه مسجدسلیمان، شهری بود که به خاطر مسایل سیاسی جو زده بود، گفت: بین نماینده مجلس، امامجمعه و برخی گروههای سیاسی درگیریهای زیادی بود. مسجدسلیمان اولین شهر ایران بود که نفت در آن کشف شد؛ یک شهر انگلیسی زده بود تا جایی که بیشتر مردم عادی هم بعضاً در مکالمات خود اصطلاحات انگلیسی به کار میبردند.
سیاسی شدن یکی از اولین پروندههایی که رسیدگی کردم
یکی از اولین پروندههایی که در مسجدسلیمان رسیدگی کردم مربوط به مردی بود که در درگیری با همسرش، فک همسرش را شکسته بود؛ چون این فرد عضو یکنهاد سیاسی بود جوسازی بسیاری بر سر این پرونده به وجود آمد. از ابتدای تصدی امر قضا، قرار نبود وارد مسایل سیاسی شوم و تاکنون هم از جریانات سیاسی به دور بودم. از 15 سالگی فردی سیاسی بودم ولی سیاسی بودن غیر از سیاستمدار بودن است. قاضی باید سیاسی باشد اما سیاستمدار نباشد؛ آفت بزرگ امر قضا آلوده شدن به سیاست است. در اوایل انقلاب به مدت یک هفته عضو حزب جمهوری اسلامی شدم اما از آنجا هم کنده شدم.
قتل دختربچه توسط 3 مرد شرور
تردست همیشه درباره یکی از دلخراشترین پروندههایی که با آن روبهرو بوده است، به قتل دختربچهای در مسجدسلیمان اشاره میکند؛ از او خواستیم درباره این پرونده توضیح دهد که گفت: در این پرونده 3 جوان، دختربچهای را ربودند و به او تعرض کردند که منجر به مرگ دختربچه شد. این 3 جوان وابسته به بزرگان محل و شهر بودند و به همین دلیل فشارهای زیادی روی پرونده وارد شد تا قانون رعایت نشود اما بهعنوان بازپرس پرونده قرار مجرمیت آنها را صادر کردم اما از نتیجه آن بیخبرم چون قبل از رسیدگی به پرونده به ساوه منتقل شدم.
سوختن در آتش نتیجه شهادت دروغین
قاضی تردست همیشه و در تمام جلسات محاکمه که نیاز است اظهارات شهود را بشنود، قبل از اظهارات شهود، سرانجام دنیوی و اخروی شهادت دروغ را به آنها یادآور میشود و از آنها میخواهد شهادت دروغ ندهند؛ او همیشه، یک مورد جالب را که نتیجه شهادت دروغ است به شاهدان گوشزد میکند که از او خواستیم درباره این پرونده صحبت کند. پرونده مربوط به یک پسر 16 ساله بود که دوستش را با چاقو کشته بود؛ او ادعا میکرد مقتول مزاحم خواهرش شده و بعد از اینکه به این کار اعتراض کرده مقتول برای او چاقو کشیده که در جریان درگیری چاقو را از دست مقتول گرفته و او را زده است. شاهدان احضار شدند و دو نفر از آنها که بعداً معلوم شد از اقوام مقتول بودند مدعی شدند متهم چاقو را از خانه آورده است.
قرار بازداشت موقت متهم صادر شد و حین بازجویی به آنها تأکید کردم که مواظب باشید حق کسی را ضایع نکنید و بدانید که خداوند ناظر بر اعمال و رفتار شما است. بعد از یک هفته پروندهای ارجاع شد که در تصادفی راننده خودرو پژو از عقب با تانکر حمل بنزین تصادف کرده و بر اثر ریزش بنزین راننده پژو از شدت آتش به حدی سوخته که حتی استخوانهایش هم از بین رفته بود؛ وقتی تحقیق کردیم فهمیدیم راننده پژو یکی از شهودی بود که بعداً معلوم شد شهادت دروغ داده و به این بلا دچار شده است. شاهد دوم را احضار کردیم و او که بهشدت گریه میکرد، مدعی شد آنها اصلاً در صحنه جنایت نبوده و دروغ گفتهاند. ادامه دارد- منبع: فارس