حسبحال دکتر جعفری لنگرودی(قسمت 1)
حسبحال دکتر جعفری لنگرودی(قسمت 1)
حسبحال دکتر جعفری لنگرودی(قسمت 1)
دکتر محمدرضا قنبری
دکتر جعفری لنگرودی متولد ١٣٠٢ هجری شمسی در لنگرود استان گیلان است؛ و از نام خانوادگیاش میتوان حدس زد که او اهل لنگرود است. به گفته خودش پدرش از روحانیون لنگرود بود و تحصیلات خوبی کرده بود اما هرگز تظاهر به علم نمیکرد. پدرش با آنکه روحانى بود به کار کسب و تجارت اشتغال داشت و ترجیح میداد که از آن رهگذر، امرار معاش کند. ایشان تحصیلات آغازین را نزد پدر فرا گرفت قبل از اینکه به دبستان برود خمسه نظامی و نیز کلیلهودمنه را نزد پدر خواند. تحصیلات دبستانی را در دبستان داریوش لنگرود گذراند. کمکم دبیرستان (نه کلاسه) در لنگرود افتتاح شد و او دوره دبیرستان را در همان شهر گذراند. مقارن گذراندن امتحانات نهایی سال سوم دبیرستان مادرش در سنین جوانی بدرود حیات گفت. پدرش گویا پنجسال پس از مادرش به همان بیماری به رحمت خدا رفت. بعد از ختم سه سال اول دوره دبیرستان در لنگرود به شهر رشت رفت و وارد دانشسرای مقدماتی رشت شد اما پدرش نتوانست خرج تحصیلش را بدهد. به همین دلیل تحصیل در دانشسرا را نیمهتمام گذاشت و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه شهرهای قم، همدان، اصفهان و مشهد رفت.
و سرانجام گمشده سالیان خود را در حوزه علم و احساس خراسان یافت و روزگاری دراز نزد برجستهترین استادان زمان به تحصیل فقه، اصول، فلسفه، منطق، عرفان و علوم دیگر حوزه پرداخت.
استاد دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی بعد از تحصیلات وسیع در حوزه مشهد و آمدن به تهران در سال ۱۳۳۱ شمسى با برخورداری از فضل بسیار وارد دانشکده حقوق شدند و به تحصیل در رشته حقوق قضایی پرداختند و این رشته را تا درجه دکتری در سال ۱۳۳۹ به پایان بردند و همزمان به قضاوت در دادگستری و تدریس در دانشگاه پرداخت؛ و رساله دکترایش با عنوان «تأثیر اراده در حقوق مدنى» در سال ۱۳۴۰ منتشر شد.
یکى از اتفاقات مهم زندگى جعفرى لنگرودى همان اجبار کردنش به قضاوت بود. اجبارى که برایش توفیق فراوانى همراه داشت. او به این نتیجه رسید که در بخش حقوقی، جای کتب فارسی خالی است. حاصل این نتیجهگیری بنیان اولین دایرهالمعارف حقوقى در سال ۱۳۳۶ و انتشار دهها کتاب و مقاله بود. او تألیف دانشنامه حقوقی ۵ جلدی خود را که در سال ۱۳۳۶ آغاز نمود، در سال ۱۳۵۸ به پایان برد.
پس از نزدیک به 30 سال تدریس در مراکز مختلف علمی و دانشگاهی و تربیت بیشماری از قضات و وکلا، مدتی نیز ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران را بر عهده داشتند؛ و در تدوین پیشنویس قانون اساسی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران نقش داشت.
جعفرى لنگرودى بیش از هر چیز دغدغه گردآورى فرهنگ حقوق و دانشنامه حقوقى را داشته است و به همین دلیل در آثار او میتوان کتاب هاى چند جلدى نظیر «دانشنامه حقوقى، ترمینولوژى حقوق»، «فرهنگ حقوق» و «دایره المعارف حقوق تعهدات» را یافت که تلاش عظیم و درخورى براى گردآورى واژگان، اصطلاحات، تعاریف و قواعد و قوانین حقوقى است.
جعفرى لنگرودى همواره امیدوار بوده است که عدل و انصاف در این سرزمین بزرگ و فلات گرم و سوزان جارى باشد. چه او معتقد است: «عدل و انصاف، بیشتر از آب رودخانهها و نهرها و چشمهسارها میتواند به سرسبزى و خرمى یک کشور کمک نماید و نقش خنده بر لبها و گونههای خلق بنشاند.»
استاد دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی هماکنون درایستبورن انگلستان سکونت دارند. با وجود گذشت بیش از ٨٧ سال از عمر گرانبها، به تحقیقات و تألیفات خود ادامه میدهند. کتاب دایره المعارف عمومی حقوق (الفارق) از تألیفات وی در سال ۱۳۸۷ و در بیستوششمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان برترین کتاب سال رشته حقوق شناخته شد.
شرححال زندگی از زبان خود استاد:
ایشان درباره پدرشان میگویند: خطى بسیار خوش داشت و گاه شعر میسرود، اما این یکی را از ما پنهان میداشت. از کسب و بازرگانى محدود معاش میگذراند. علاقه او به ادبیات فارسى او را بر آن داشت تا یک روز خمسه نظامى را به دست گیرد و به سوداى آنکه سواد فارسى به من بیاموزد، مرا فراخواند. درحالیکه هنوز الفبا را نمیشناختم، گفت: بنشین و بخوان! گفتم: چگونه باید بخوانم؟ گفت: از روى این کتاب، من میخوانم و تو هرچه را که میگویم، بگو! آنگاه گفت:
بسم ا… رحمن رحیم هست کلید در گنج حکیم … من گفتار او را چند بار تکرار کردم تا از بر شدم. به این ترتیب اندکى نگذشت که از روى خمسه حکیم نظامى گنجوى سواد فارسى را بدون آموختن الفبا از پدر یاد گرفتم و از حوصله مجنون عامرى (قهرمان داستان لیلى و مجنون) درس حوصله و بردبارى آموختم.
… پدرم نتوانست خرج تحصیل مرا مرتباً بدهد و من ترجیح دادم که ترک تحصیل کنم و در فکر کاری باشم تا در فرصت مناسب تحصیلات قطع شده را دنبال کنم. دست روزگار مرا به اداره ذوبآهن بندر نوشهر کشانید و مدتی حسابدار آنجا بودم. قرار بود که محمولات کارخانه که از آلمان از طریق روسیه شوروی و بحر خزر به مرز ایران میرسید به کرج حمل شود و کارخانه را در آنجا بسازند؛ اما وقوع جنگ جهانی دوم آن برنامه را به هم زد. به خاطر دارم که یک روز صبح زود دوستی نزد من آمد و گفت برخیز! سربازان روسی به ساحل نزدیک میشوند! واقعاً چه روز تلخ و وحشتناکی!
کار من هم در آن اداره تمام شد و شیرازه مملکت از هم گسیخت و اوضاع بهکلی دگرگون شد و من دوباره به فکر ادامه تحصیل افتادم اما در همین اوقات پدرم هم بدرود زندگی گفت و ما بهکلی بدون سرپرست ماندیم. پس از مشورت مختصر با برادر بزرگترمان قرار شد که من دنبال تحصیلاتم را بگیرم؛ اما یکدفعه به خاطرم خطور کرد که سفری به قم بکنم و از وضع حوزه علمیه اطلاعات به دست آورم. حالا که فکر میکنم باعث و انگیزه این سفر مطالعات من در تاریخ و شرححال بزرگان علم و ادب ایران بود. ادامه دارد.
منبع: «بر تارک علم»