جبر و اختیار در بزهکاری

دسته: جامعه شناسی جنابی , مطالب برگزیده
بدون دیدگاه
یکشنبه - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵


جبر و اختیار در بزهکاری

جبر و اختیار در بزهکاری

 

 

جبری یا اختیاری بودن اقدامات بزهکاران یکی از موضوعات موردبحث در مکاتب مختلف حقوق کیفری و جرمشناسی میباشد.

سرسخت‌ترین طرفداران اصل آزادی اراده و اختیار در بزهکاری در مکتب کلاسیک می‌باشند که انسان را در انتخاب مسیر صواب از ناصواب کاملاً آزاد می‌دانند و در انجام عمل بزهکارانه مختار قلمداد می‌کنند.

طرفداران اصل آزادی اراده با تکیه بر آزاد بودن انسان در کنش و واکنش خود، وی را کاملاً مسؤول و جوابگوی اعمال خود می‌دانند و بدین ترتیب در رابطه با بزهکار معتقدند که مجازات تنها پاسخ منطقی اعمال وی می‌باشد.

حقوق جزا در اکثر کشورهای جهان تحت تأثیر مکتب کلاسیک می‌باشد، با توجه به این استدلال معتقد است که فرد وقتی مرتکب جرم می‌گردد باید او را آزاد تلقی و نافرمانی و تخطی او را نسبت به قانون مجازات نمود.

مدافعین جبر در ارتکاب بزهکاری معتقدند که با توجه به عینیت و واقعیت امور و مطالعات انجام‌شده، نظر مدافعین اختیار در حدوث و وقوع هنجارها غیرقابل‌دفاع و مردود است، زیرا رفتارها و کنشهای انسان تابع مقتضیات و شرایطی است که انسان را احاطه نموده‌اند؛ بنابراین ارتکاب یک عمل بزهکارانه قبل از اینکه یک عمل ارادی باشد، یک فعل اجباری است.

«رو» در این زمینه می‌نویسد که: «انسان خیال می‌کند موجودی آزاد است و توانایی کنترل اعمال خود را دارد. درحالی‌که این فکر باطلی بیش نیست. او تصور می‌کند که کلیه تصمیمات با اوست و به هر اقدامی که مایل است می‌تواند مبادرت نماید و حال ‌آن‌که فراموش می‌کند که هر تصمیم او تحت‌فشارهای خارجی که روی اعمالش تأثیر می‌گذارند قرار دارد و ناشی از افکاری است که از خارج الهام می‌گیرد و روی اراده‌اش تأثیر می‌گذارد ولی به خاطر خود، خواهش خود را مسلط بر کلیه رفتارها می‌داند، ولی درواقع قربانی عقاید و برده افکار واهی خود است.»

قبول نظر طرفداران اصل اختیار و آزادی جبر، نشانه کامل عدم مطالعه و بررسی لازم در مورد پدیده جرم و عوامل ایجادکننده آن می‌باشد؛ با این تصور شرایط اقتصادی نقشی در بزهکاری ندارند، مقتضیات اجتماعی بی‌ارزش هستند، فرهنگ فاقد معنی و مفهوم است، عوارض و حوادث بی‌اهمیت می‌باشند، ناراحتیهای جسمانی، روحی، اخلاقی، بیولوژی …قابل‌تأمل نیستند، آداب و سنن و عقاید و آراء پدر و مادر، قوم‌وخویش، اطرافیان، دوست و آشنا … همه و همه ناچیزند.

ولی امروز همه به این واقعیت اذعان می‌نمایند که مغز، اعصاب، حواس … از یک‌سو زیر فشار عوامل داخلی و از سوی دیگر تحت تأثیر محیط خارج و عوامل اجتماعی قرار دارد و هرگونه دگرگونی و تغییر که در رفتار انسان پدید آید به‌وسیله این قدرتهای درونی و برونی صورت می‌گیرد.

ادموند پیکارد می‌گوید «ما معتقدیم که در عقاید خود آزادیم درحالی‌که نمی‌دانیم تحت تأثیر عوامل و عللی هستیم که هیچ‌یک از آنها را نه ما اختراع کرده‌ایم و نه به احوال آنها آگاهی داریم.»

لنگل لاواستین و استانسیو در رابطه با جبر عوامل می‌نویسد: «با توجه به علل بی‌شمار و تأثیربخش که وجود دارد، فرد درواقع قربانی شرایط و مقتضیات درونی و برونی است. به همین دلیل با الهام از شعر معروف یکی از شعرا باید اعتراف نمود که همه بزهکاران درعین‌حال که مقصرند کاملاً بی‌گناه هستند.»

من فکر می‌کنم انسانها از زمان انعقاد نطفه تحت شرایط متفاوت بیولوژیکی، سایکولوژیک و سوشیال در طول زمان شخصیتی کسب می‌نمایند که این شخصیت تحت تأثیر عوامل یادشده می‌تواند میزانی از ظرفیت مجرمانه و حالت خطرناکی را با خود همراه داشته باشد و یا عاری از آن باشد. در مواجهه با مسایل اجتماعی و محیطی، افراد در وضعیتهای خاص عکس‌العملهای متفاوتی از خود به‌جای می‌گذارند که در صورت وجود ظرفیت مجرمانه شخص در وضعیت یادشده ارتکاب جرم را به لحاظ ابعاد شخصیتی برمی‌گزیند، اما اگرچه جرم را برگزیده ولی چاره‌ای جز این انتخاب هم نداشته، چه اینکه این ابعاد شخصیتی پاسخی جز این برای عوامل پیرامونی نمی‌توانسته دربر داشته باشد. مطابق نظر گاروفالو- قاضی ایتالیایی- حالت خطرناکی در دو بعد فساد و تباهی درونی و انطباق ناپذیری با اجتماع قابل‌بررسی است، درواقع فساد و تباهی درونی حاصل‌شده در گذر زمان شخصیتی غیرمنطبق با اجتماع ایجاد کرده که ناخودآگاه پاسخهایی در موقعیتهای حساس می‌دهد که مجرمانه تلقی می‌گردند. منبع: نجفی توانا، علی، جرم‌شناسی، انتشارات آموزش و سنجش، ۱۳۹۰.

 


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۳۹
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *