تاریخچه ارث و اصلاحات اسلام بر سرچشمه ارث 
در اعراب جاهلی

دسته: تاریخ
بدون دیدگاه
پنجشنبه - ۱۴ مرداد ۱۳۹۵


تاریخچه ارث و اصلاحات اسلام بر سرچشمه ارث 
در اعراب جاهلی

تاریخچه ارث و اصلاحات اسلام بر سرچشمه ارث 
در اعراب جاهلی



 ارث یک حق طبیعی است. شاید بسیاری تصور کنند که بهتر این است که به هنگام فوت کسی، اموال او جزء اموال عمومی گردد و در اختیار بیت‌المال قرار گیرد، ولی با دقت روشن می‌شود که این کار کاملاً دور از عدالت است، زیرا مسئله «وراثت» یک امر کاملاً طبیعی و منطقی است، همانطورکه پدر و مادر قسمتی از صفات جسمی و روحی خود را طبق قانون وراثت طبیعی، به نسلهای بعد منتقل می‌کنند، چرا اموال آنها از این قانون مستثنا باشد؟
و به نسل آینده منتقل نشود؟ به‌علاوه اموال مشروع هر کس نتیجه زحمات و کوششها و تلاشهای اوست و در حقیقت نیروهای متراکم شده او را نشان می‌دهد و به همین جهت ما، هر کس را مالک طبیعی دسترنج خود می‌شناسیم، این‌یک حکم فطری است؛ بنابراین به هنگام مرگ که دست انسان از اموالش کوتاه می‌گردد، عادلانه‌ترین راه این است که این اموال به کسانی تعلق گیرد که نزدیک‌ترین افراد به اوست و درواقع هستی آن اشخاص ادامه هستی آن شخص محسوب می‌شود.
روی همین جهت، بسیاری از مردم بااینکه سرمایه کافی برای زندگی خود تا پایان عمر دارند دست از تلاش و کوشش برای کار و تولید بیشتر، برنمی‌دارند و هدفشان تأمین آینده فرزندانشان است، یعنی قانون ارث می‌تواند تحرک و جنبش بیشتری به چرخهای اقتصادی یک کشور بدهد و اگر اموال هر کس بعد از مرگ او به‌کلی از او بریده شود و جزء اموال عمومی گردد، ممکن است قسمت مهمی از فعالیتهای اقتصادی خاموش شود. شاهد این سخن جریانی است که در فرانسه واقع شد، می‌گویند:
«چندی قبل نمایندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را القاء کردند و به‌جای آن تصویب نمودند که آنچه از کسی باقی می‌ماند به‌عنوان اموال عمومی ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، به‌طوری‌که هیچ‌یک از بستگان شخص سهمی نداشته باشند، ولی باگذشت مدتی اثرات نامطلوب اقتصادی این قانون آشکار گردید و مشاهده شد که در وضع صادرات و واردات کشور اثر عمیقی گذارده و از تلاش اقتصادی به مقدار زیادی کاسته شده، این موضوع مقامات اقتصادی را دچار نگرانی کرد و عامل اصلی آن‌را همان«القای قانون ارث » دانستند و ناچار در آن تجدیدنظر کردند؛ بنابراین نمی‌توان انکار کرد که قانون ارث علاوه بر اینکه یک امر طبیعی و فطری است در گسترش تلاشهای اقتصادی نیز اثر عمیق دارد»
قانون ارث چون ریشه فطری دارد به اشکال گوناگون در میان ملل گذشته دیده می‌شود. در میان یهود گرچه بعضی مدعی هستند که قانون ارثی وجود نداشته، ولی با مراجعه به تورات می‌بینیم این قانون صریحاً در سفر «اعداد» آمده است آنجا که می‌گوید: «و با بنی‌اسراییل متکلم شده بگو که اگر کسی بمیرد و پسری ندارد میراث وی را به دخترش انتقال نمایید و اگر دختری ندارد میراثش را به برادرانش بدهید و اگر برادری ندارد میراث وی را به برادران پدرش بدهید و اگر پدرش برادری ندارد میراث او را به بازمانده او از نزدیک‌ترین خویشاوندانش بدهید تا وارث آن باشد و این امر برای بنی‌اسراییل حکم واجبی باشد به‌نوعی که خداوند به موسی امر فرموده است».
«سفر اعداد آیات 11-8». ازجمله های فوق استفاده می‌شود که ارث در میان بنی‌اسراییل فقط روی مسئله نسب دور می‌زده است، زیرا نامی از همسر در آن برده نشده است.
و در آیین مسیح (ع) نیز باید همین قانون تورات معتبر باشد، زیرا در انجیل موجود نقل‌شده که مسیح (ع) گفته است: «من نیامده‌ام که چیزی از احکام تورات را تغییر دهم و لذا در کتب و رسایل مذهبی موجود آنها بحثی درباره ارث نمی‌یابیم»، فقط در چند مورد از مشتقات کلمه «ارث» سخن گفته‌شده که همگی درباره ارث معنوی یا اخروی است. «کتاب قاموس مقدس صفحه 903» اما در میان عربها پیش از اسلام، ارث از یکی از سه‌راه بوده است:
1- نسب، (منظور از نسب نزد آنها تنها پسران و مردان بوده است و کودکان وزنان از بردن ارث محروم بودند).
2- تبنی، یعنی فرزندی که از خانواده‌ای طردشده، خانواده دیگری او را به خود نسبت دهد و به شکل «پسرخوانده» درآید در این صورت میان این پسرخوانده و پدرخوانده‌اش، ارث برقرار می‌شد.
3- عهد و پیمان، یعنی دو نفر باهم پیمان می‌بستند که در دوران حیات وزندگی از یکدیگر دفاع کنند و بعد از مرگ از یکدیگر ارث ببرند.
اسلام قانون فطری و طبیعی ارث را از خرافاتی که به آن آمیخته‌شده بود پاک کرد و تبعیضات ظالمانه‌ای را که در میان زن و مرد از یک‌سو و بزرگ‌سال و کودک، از سوی دیگر قایل بودند از بین برد و سرچشمه‌های ارث را در سه چیز خلاصه کرد که تا آن زمان به این شکل سابقه نداشت:
 نسب، به مفهوم وسیع آن یعنی هرگونه ارتباطی که از طریق تولد در میان دو نفر در سطوح مختلف ایجاد می‌شود اعم از مرد و زن و بزرگ‌سال و کودک.
 سبب، یعنی ارتباطهایی که از طریق ازدواج در میان افراد ایجاد می‌شود.
 ولاء، یعنی ارتباطهای دیگری که از غیر طریق خویشاوندی (سبب و نسب)، در میان دو نفر پیدا می‌شود مانند «ولاء عتق» یعنی اگر کسی برده خود را آزاد کند و آن برده پس از مرگ هیچ‌گونه خویشاوند نسبی و سببی از خود به یادگار نگذارد، اموال او به آزادکننده او می‌رسد (و این خود یک نوع تشویق و پاداش برای آزاد کردن بردگان است) و «ولاء ضمان جریره» و آن پیمان خاصی بوده که در میان دو نفر به خواست و اراده خودشان برقرار می‌شده و طرفین متعهد می‌شدند که از یکدیگر در موارد مختلفی دفاع کنند و پس از مرگ (درصورتی‌که هیچ‌گونه خویشاوند نسبی و سببی نداشته باشد)، از یکدیگر ارث ببرند و دیگر «ولاء امامت» است، یعنی اگر کسی از دنیا برود و هیچ‌گونه وارث نسبی و سببی و غیر آنها نداشته باشد، میراث او به امام (ع) و به‌عبارت‌دیگر به بیت‌المال مسلمین می‌رسد.
البته هر یک از طبقات فوق شرایط و احکامی دارند که در کتب فقهی مشروحاً آمده است.

مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 3 صفحه 288-286
مأخذ: دایره المعارف طهور

نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۵۵
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *