بررسی مکتب جغرافیای جنایی و سوسیالیست

دسته: آخرین مطالب , جامعه شناسی جنابی , مطالب برگزیده
بدون دیدگاه
شنبه - ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶


بررسی مکتب جغرافیای جنایی و سوسیالیست

هنجار و ناهنجاری دو واژهای است که در علوم اجتماعی نقش بی بدیلی بازی میکنند. از همین رو یکی از دغدغه های اندیشمندان جوامع بشری طراحی ومهندسی مدینه فاضله ایی است که ساکنان آن بتوانند در آسایش و آرامش نسبی زندگی کنند و از رفتارهای هنجارمند برخوردار باشند و لذا بر این مبنا سعی مینمایند که جوامع مختلف را به سوی تعالی و کمال سوق دهند، اما نمیتوان انکار کرد که آن چه نگاه ویژهای را از سوی جامعهشناسان معطوف به جامعه نمود بیش از آنکه تبین هنجارهای اجتماعی باشد تبیین نابهنجاری های صورت گرفته از سوی افراد جامعه است. از سوی دیگر هنجار شکنی و یا به تعبیر خاص تری بزهکاری یک پدیده بسیار پیچیده اجتماعی است که در محیط های مختلف اجتماعی به شکل های متفاوت دیده میشود. تعریف بزه و رفتار بزهکارانه در هر جامعهای هم توسط قوانین حقوقی و هم توسط هنجارهای اجتماعی آن جامعه مشخص میشود. در حال حاضر مسئله اجتماعی به معنای عام و آسیب های اجتماعی در رویکردی خاص، جزء لاینفک هر جامعهای شده است. این پدیده هم در جوامع سنتی روی میدهد و هم در جامعه مدرن یعنی نمیتوان جامعهای را پیدا کرد که تحولات مدرن را در بر داشته باشد ولی با مسئله اجتماعی روبرو نباشد. بنابراین مسئله اجتماعی وقتی بروز میکند که بین وضع موجود و وضع مطلوب مردم تفاوت محسوسی باشد که در صورت تداوم، زمینه های کژ رفتاری را پدید میآورد. البته در جوامعی که در حال تجربه گذار از سنت به مدرنیته هستند این تفاوت محسوس تر است. به هرحال در این مورد تفاوتی بین جوامع وجود ندارد بلکه در همه جوامع، انواع جرم ها مشاهده میشود و هیچ جامعهای نیست که با مسئله مجرمیت رو به رو نباشد. بنابر این پیدایش جوامع و ارتکاب جرم از آغاز با یکدیگر همراه بوده اند، به طوری که امروزه مسئله کجروی و بزه کاری و جرم به صورت یکی از حادترین مسائل اجتماعی جوامع مختلف در آمده است.

مکتب جغرافیای جنایی

این مکتب را که امروزه آمریکایی ها به آن نام اکولوژی Ecologie (بوم شناسی) که شناسایی و تحقیق روابط فرد با محیط طبیعی است، داده اند کتله Quetelet بلژیکی و گری guerry فرانسوی پایه گذاری کردند و در بین سال های ۱۸۳۰ تا ۱۸۸۰ در فرانسه گسترش و رونق بسیار یافت و تا انگلستان و آلمان ریشه دواند ولی بعد در بوته فراموشی فرو رفت زیرا مکاتب پر سر و صدایی چون مکتب تحققی و مکتب محیط اجتماعی راه پیشرفت مکتب جغرافی را سد کردند و افکار را به طرف نظریه های جدید جلب کردند.

به نظر کتله اجتماع مسئول تمام جرایمی است که اتفاق می‌افتد زیرا خود ،آن ها را به وجود می‌آورد. در این میان بزهکار فقط یک واسطه و آلت اجرایی است. او کمتر جرایم را محصول تباهی ها و فسادهای فردی می‌داند و معتقد است هر جرمی که رخ می‌دهد، تحت تأثیر شرایط و عوامل اجتماعی به وجود آمده است. یکی از مهمترین بررسی های کتله، تأثیر عوامل محیط طبیعی بر بزهکاری است که با استفاده از آمار فرانسه به اثبات رسیده است.

گری مدیر امور جنایی در وزارت دادگستری فرانسه، یکی دیگر از بنیانگذاران مکتب جغرافی، معتقد است همیشه معایب و مفاسدی وجود دارد که برخی از آن ها به علت گزندها و آسیب های مداوم شان بیشتر قابل توجهند و به همین جهت با اهمیت تر تلقی می‌شوند. بدیهی است این اهمیت نه از آن جهت است که افراد به تنهایی در معرض حملات آزاردهنده آن ها قرار می‌گیرند، بلکه بدان علت است که گسترششان تمام پیکره اجتماع را مورد تهدید قرار داده است.

به طور کلی مکتب جغرافی ضمن توجه شدید به اجتماع و عوامل مختلفی که در آن به جرم، شکل و پیکره می‌دهند، تحقیقات اصلی خود را از رابطه محیط طبیعی با بزهکاری آغاز کرد و «قانون حرارت» را که مورد توجه سایر مکاتب بعدی نیز قرار گرفت، به وجود آورد و به وسیله آمار نوع جرم ارتکابی و دلایل افزایش و کاهش آن را در مناطق و زمان های مختلف مورد بررسی قرار داد.

مکتب سوسیالیست

پس از تحقیقات قابل توجهی که مکتب جغرافی و دانشمندان قبل از این مکتب درباره ارتباط محیط با بزهکاری به عمل آوردند، بررسی های ارزنده‌ای نیز در قلمرو و شرایط مادی صورت گرفت و دانشمندان و محققان بسیاری به بررسی روابط موجود میان پدیده بزهکاری و اقتصاد پرداختند. پیشوایان این مکتب، مارکس و انگلس هستند که با مطالعات دامنه دار خود در زمینه شرایط اقتصادی، راه را برای تحقیقات بیشتر باز کردند.

دانشمندان مکتب سوسیالیست، اختلاف طبقاتی را اساس عناد میان دو دسته ثروتمند و فقیر به شمار می‌آورند و آن را علت ایجاد آشوب و اختلال اجتماعی و جرایم گوناگون مخصوصاً سرقت می‌دانند. کارل مارکس (1۸۸۳-۱۸۱۸) Karl Marx که پایه گذار واقعی مکتب سوسیالیست است، به کلیه ارتباطات اجتماعی و پدیده های ضداجتماعی که بزهکاری را نیز دربرمی گیرد، ریشه‌ای مادی می‌دهد و زیر بنای کلیه امور، تحولات و سازمان های اجتماعی را مسائل اقتصادی قلمداد می‌کند. مارکس منشأ مبارزات و مخاصمات اجتماعی را سرمایه داری می‌داند و معتقد است اگر در جامعه‌ای سرمایه داری از بین برود، افراد آزادی خود را به دست می‌آورند و دیگر شخصیت، وقت و کارشان در دست صاحبان قدرت ها نابود نمی‌شود و زنجیرهای بردگی و بندگی، دست و پای آنان را در هم نمی‌بندد. بر حسب عقاید مارکسیستی، بزهکاری آفریده شرایط اقتصادی است. نبودن مساوات در توزیع ثروت، افراد را به سوی جرم می‌راند زیرا این پدیده واکنشی علیه بی عدالتی اجتماعی است. منبع:راسخون

 


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۱۱۵۹
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *