بررسی ریشههای تاریخی طرح حقوق بشر
بررسی ریشههای تاریخی طرح حقوق بشر
بررسی ریشههای تاریخی طرح حقوق بشر
در مورد ریشههای تاریخی طرح و تبیین حقوق بشر نظامهای گوناگون، اختلافنظر وجود دارد.
الف. در غرب
انگلیسیها معتقدند که آنها اولین قدم را برای تبیین حقوق بشر برداشتهاند و مستند آنان عبارت است از:
منشور کبیر از سوی جان، پادشاه انگلستان، در سال 1215 صادر شد که بعضی از آزادیها و حقوق افراد ملت را در برداشت.
دادخواست و اعلامیه حقوق انگلستان در سال 1628؛ (9) 3. لایحه و اعلامیه حقوق انگلستان در سال 1689.
ولی فرانسویها نهضت حقوق بشر را برخاسته از انقلاب کبیر فرانسه میدانند که به دنبال آن این اعلامیهها صادر شدند:
اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه (1789)؛
اعلامیه حقوق منعکس در قانون اساسی فرانسه (1793)؛
اعلامیه حقوق و تکالیف منعکس در قانون اساسی فرانسه (1795)
همچنین بر اساس آن اعلام شد افراد آدمی دارای یک سلسله حقوق طبیعی مقدّس، مسلّم و غیرقابلانتقالاند و بیاطلاعی متصدیان از وجود این حقوق یا عدم رعایت آنها منشأ بدبختی اجتماعات بشری است. البته اعلامیه استقلال آمریکا در سال 1776 مقدّم بر اعلامیههای حقوق بشر فرانسوی است، بلکه همانگونه که صاحبنظران گفتهاند: «اعلامیه حقوق بشر فرانسه مصوّب 28 ماه اوت 1789 که جزء لاینفک قانون اساسی مورخ 3 سپتامبر 1791 است و از اعلامیه حقوق مورخ 13 فوریه 1689 انگلستان و اعلامیه استقلال 13 مستعمره آمریکایی مورخه 4 ژوئیه 1776 و قانون اساسی مورخ 17 سپتامبر 1787 ممالک متحده آمریکای شمالی استفادهشده است.»
ولی حقیقت آن است که:
اولاً، از آن هنگام که بشر ضرورت زندگی اجتماعی را بهخوبی درک کرد، به اصول اولیه حقوق طبیعی خود پی برد. ملاک اصلی اولیه حقوق طبیعی عبارت از صیانت و تنظیم حیات انسانی در دو بُعد اساسی آن یعنی حیات طبیعی محض (حق حیات که همه ادیان الهی و مکاتب و حقوق و قوانین بشری آن را به رسمیت شناختهاند) و حیات مطلوب است. حیات مطلوب دارای چهاراصل اساسی حقوق طبیعی است که عبارتاند از: 1. حق کرامت؛ 2. حق تعلیم و تربیت؛ 3. حق آزادی مسؤولانه؛ 4. حق مساوات و برابری در برابر قوانین.
ثانیاً، به دلیل آنکه مبنای ادیان بر حق الهی، راهنمایی انسان برای نیل به رشد و کمال اوست، خداوند سبحان اصول اولیه این حقوق فطری را بهوسیله ادیان به همه مردم ابلاغ کرد. ازاینرو، حقوق بشر قبل از هر چیزی ریشه در ادیان بر حق الهی دارند؛ همچنان که قوم اصلی حضرت موسی علیهالسلام که پیرو حضرت ابراهیم علیهالسلام است باور دارد که «موسی علیهالسلام در شریعت خود، آن قانون ازلی و ابدی را میبیند که جهان هستی بهوسیله آن حرکت میکند. شریعت موسی علیهالسلام قانون طبیعی است.»
ثالثاً، در میان ادیان الهی، دین اسلام هم به لحاظ تکامل بشریت و هم به لحاظ جامعیت و خاتمیت دین و نیز به خاطر مصون ماندن کتاب آسمانی آن از تحریف، عالیترین و جامعترین اصول بنیادین حقوق بشر را مطرح و از آن حمایت کرده است. همانگونه که علّامه محمدتقی جعفری یادآور شدند: «اصول پنجگانه حقوق طبیعی انسان که عبارتاند از: حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی مسؤولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلامی هستند که جامع همه ادیان الهی است.»، در اینجا برای روشنگری و پاسخ به ناآگاهان از حقوق اسلامی، به سابقه درخشان نظام حقوقی اسلامی در مسئله حقوق بشر اشاره میشود.
ب. در اسلام
ریشههای تاریخی حقوق بشر در اسلام به رفتار انسانی و پر از عدل و رأفت و عاطفه رهبر عالیقدر آن برمیگردد؛ چنانکه حضور و مشارکت رسول گرامی صلیالله علیه وآله قبل از آغاز بعثت در معاهدات دفاع از مظلوم و یارینمودن ستمدیدگان مانند «حلف الفضول» و «حلف المتطیبین» دلیل براین مدعاست. این پیمانها بهمنظور پایان دادن به خصومتها و رفع ستمگری نسبت به انسانهای بیگناه و بیپناه منعقد شدند و طرفین در کنار خانه کعبه سوگند یادکردند. در پیمان «حلف الفضول» یا پیمان جوان مردان، افراد شرکتکننده، ازجمله حضرت محمد صلیالله علیه وآله سوگند یادکردند که علیه ظالم، پشتیبان مظلوم و دست در دست همدیگر «ید واحده» باشند تا ستمگر حق ستم دیده را بپردازد و تأکید کردند: این پیمان مادامیکه دریا کنار ساحل خود را مرطوب میکند (برای همیشه تاریخ) استوار است. پس از ظهور اسلام نیز پیامبر گرامی آن را مورد تأکید و تأیید قراردادند و چنانکه در احادیث آمده است، فرمودند: «من در خانه عبدالله بن جُدعان شاهد پیمانی شدم (و در آن حضور داشتم) که اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان دعوت کنند، اجابت میکنم.» ابن هشام، سیرهنویس مشهور، در مورد پیمان مزبور از آن حضرت نقل میکند که فرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را بههیچوجه نقض کنم، اگرچه در مقابل آن، گرانبهاترین نعمت (اشتران سرخمو) را در اختیار من بگذارند.»
نمونه دیگر منشور مدینه است که بر اساس آن، پیمانی بین مسلمانان، کفّار و یهود مدینه منعقد شد، روابط آنها بر مبنای همزیستی مسالمتآمیز استوار گشت و حکومت اسلامی در اولین اقدام عملی خود، حقوق اقلیتها را به رسمیت شناخت و حمایت از آنان را به عهده گرفت. عظمت نظام حقوقی اسلامی و اهتمام آن به حقوق بشر به حدّی است که نهتنها در زمان صلح و نسبت به شهروندان خود، بلکه در زمان جنگ و نسبت به دشمنان و لشکریان مخالف نیز حقوق بشردوستانه بینالملل را بنیاد نهاد. (سوتیتر پیشنهادی) درحالیکه حقوق بینالملل تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم و شروع قرن بیستم توانست مقرّرات و قوانینی را برای حقوق بشردوستانه وضع کند، حکومت اسلامی از بدو تأسیس، قواعد انسانی را برای مبارزه و جنگ مقرّر نمود؛ چنانکه رسول خدا صلیالله علیه وآله مبارزان مسلمان را از کشتن زنان، کودکان، تعقیب فراریان، نابود ساختن کشتزارها و رفتارهای غیرانسانی دیگر بازداشتند. حقوق بشردوستانه شاخهای از حقوق بشر است که در مخاصمات مسلحانه بینالمللی و در برخی از اوضاع و شرایط خاص در منازعات مسلحانه داخلی مورداستفاده قرار میگیرد و اهداف آن عبارتاند از: حمایت از افرادی که مستقیماً درگیر جنگ نیستند؛ مانند بیماران، مجروحان، اسیران و افراد غیرنظامی. اصلیترین منبع حقوق بشردوستانه بینالمللی کنوانسیونهای چهارگانه «ژنو» است که پس از پشت سر گذاشتن دو جنگ ویرانگر جهانی اول (19141918) و دوم (19391945)، در 12 اوت سال 1949 تصویب و در 21 اکتبر 1950 لازمالاجرا شد. موضوعات آن کنوانسیونها عبارتاند از:
نحوه رفتار با اسیران جنگی؛ 2. حمایت از افراد غیرنظامی در جنگ؛ 3. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و نیروهای مسلّح در جنگ زمینی؛ 4. اقدامات لازم برای بهبود وضع مجروحان، بیماران و غریقهای نیروی مسلّح در جنگ دریایی.
ج. مقایسه اسلام و غرب در موضوعات حقوق بشر
بهمنظور شفّافت سخن و نیز پرهیز از اطاله کلام، فقط به چند نمونه از موضوعات حقوق بشر که در اسلام موردتوجه بودهاند و غربِ مدّعی حقوق بشر هنوز هم از فهم عمق آن درمانده است، بسنده میشود: «حقوق سیاسی» به معنای حقوقی است که شخص بهموجب آن در کشور خویش از حق مساوی برای تشریکمساعی در نظام اجتماعی و سیاسی بهرهمند شود و نمونه بارز آن حق رأی و حق انتخاب است، نهاد بیعت و شورا در اسلام و تأکید بر لزوم برخورداری مسؤولان و کارگزاران حکومت از مقبولیت مردمی و تلاش در جهت رضایت آنان، چنانکه حضرت علی علیهالسلام در فرمان خود به مالک اشتر (استاندار آن حضرت در مصر) فرمودند: «ولیکن احبّ الامورِ الیکَ اوسطُها فی الحق و اعَمُّها فیِ العدلِ و أجمعها لرضیَ الرّعیّهِ» و نیز حق کسب مناصب اجتماعی برای همه، مگر آنچه به دلایلی خلاف مصلحت انسانی باشد (البته با شاخصه و ارزشهای الهی که نیل به مقام شامخ خلافت الهی را هدفگیری میکنند)؛ مانند برخی از محدودیتها که در روابط زن و مرد مشاهده میشود و نیز به رسمیت شناختن مشارکت سیاسی همگانی، اعم از زن و مرد که شاهد براین مدّعا هستند. درحالیکه اسلام بیش از 1400 سال قبل مشارکت سیاسی زنان را در اساسیترین مسائل حکومت و نظام اسلامی و بیعت با رسول خدا صلیالله علیه وآله به رسمیت شناخته، زنان غربی حداکثر از یک قرن بیش و برخی از آنها فقط از چند دهه قبل واجد این حق شدهاند.
اما حقوق بشر آمریکایی با تناقض دائمی ادعای جامعیت و اصول لیبرالیستی و محدودیت نسبی عمل لیبرالی مواجه است؛ زیرا:
اولاً، حقوق بشر آمریکایی همان حقوق مردان بود. بهرغم سوابق موجود درزمینهٔ نقش زنان در دوران مهاجرنشینهای اولیه آمریکایی، شواهد موجود نشان میدهند که آنان در نظم جدید، نقشی نداشتند و اصلاً در آن زمان سخنی از مسئله حقوق زنان در میان نبود.
ثانیاً، حق برابری و مشارکت سیاسی مخصوص ثروتمندان و مالکان بود. ازاینرو، جان آدامز این دو معضل را جزو مسائل شایسته تأمّل و چارهاندیشی میداند و میگوید: «ادعای تازهای طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأی خواهند شد… و همهکسانی که یک پول سیاه هم ندارند، حق رأی مساوی در کلیه فعالیتهای حکومتی را مطالبه خواهند کرد.»
ثالثاً، تبعیض نژاد و رنگ را به رسمیت شناخت. دلیل آن اعتراف نویسندگان غربی است که نوشتهاند: مسئله بردهداری در آمریکا آشکارا شرمآورتر از دو معضل سابق بود.
جان وسلی (John Wesley) میگوید: «سیاهان در آمریکا بردهاند، سفیدها از آزادی لذت میبرند. پس آیا همه این فریادهای مربوط به آزادی و نفی بردگی چیزی جز لفّاظی و بازی با کلمات هست؟» ازاینرو، دموکراتهای آمریکایی این تناقضات را دریافته و خواستار حل آنها شدهاند، چنانکه ویلیام گوردون براین نظر بود که اگر مقدمه اعلامیه استقلال آمریکا نمایانگر «احساسات واقعی» است، مفاد آن با بردهداری سازگار نیست. ریچارد ولز هم این پرسش را مطرح کرد که چگونه میتوان بردهداری را با ابراز وفاداری به آزادی آشتی داد؟!
واقعیت آن است که بنیانگذاران و رهبران نهضت حقوق بشر در آمریکا اساساً به برابری نژادی سیاهوسفید اعتقاد نداشتند، چنانکه توماس جفرسون، رئیسجمهور آمریکا (1801)، براین اندیشه بود که سیاهان ازنظر استعدادهای جسمی و ذهنی، هر دو از سفیدها پستترند و به همین دلیل، اعتقاد نداشت که سفیدها بتوانند در وضعیتی یکسان در صلح به سر برند.
اما اسلام با بردهداری رایج و نهادینهشده از قبل مواجه شد، نه آنکه آن را تأسیس کرده باشد. باوجوداین، اولاً، اسلام تمام اسباب و عوامل برده گیری را جز در یک مورد لغو کرد؛ مثلاً، درگذشته هرگاه طلب کار نمیتوانست طلب خویش یا سود (ربا) را از بدهکار دریافت کنند، فرد مقابل را به بردگی میگرفت. اسلام این عمل را ملغی اعلام کرد و با تحریم ربا (بقره: 278 و 279)، از طلبکار خواست به بدهکار فرصت دهد. (بقره: 280) از دیگر اسباب بردگی، فروش انسانهای آزاد برای کسب مال حرام بود و نیز تسلط ظالمانه یک قبیله بر قبیله دیگر که اسلام با آنها آشکارا مخالفت کرد.
ثانیاً، اسلام از پیروان خویش خواست در مقابل نقض قسم و پیمان، روزهخواری و جبران نقص روزه و…، یک برده و در برخی موارد شصت بنده آزاد کنند.
ثالثاً، یکی از صدقات و کارهای خیر در اسلام، خرید برده و آزاد ساختن اوست.
رابعاً، اسلام از صاحبان برده خواست با انعقاد «عقد مکاتبه» به آزادسازی بردگان کمک کنند. (نور: 33)
خامساً، اسلام اعلام کرد همه انسانها فرزندان یک پدر و مادرند و دلیلی بر برتری یکی بر دیگری جز به خاطر تقوا وجود ندارد. (حجرات: 13)
و این اقدامات مجموعاً در راستای کاهش و حذف تدریجی و طبیعی نظام بردهداری صورت پذیرفتند.
خلاصه سخن اینکه جامعه بینالمللی از سال 1948 به بعد سعی کرد انسانها را در مقابل ظلم و استبداد یاری رساند؛ چون در قرنهای پیشازتاریخ، انسانها به شیوههای گوناگون مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند، درحالیکه اسلام بیش از 1400 سال پیشبر این حقوق تأکید نمود. از مقایسه این دو معلوم میشود که «الاسلامُ یعلو و لا یُعلی علیه.» شریعت اسلام از ابتدا برای «انسان» بوده و هیچگاه حقوقی که دراین اعلامیه بیانشدهاند به درجه ارزش و اهمیت حقوق بشر در اسلام نمیرسند، بلکه به خاطر آزادیهای افسارگسیخته از یکسو و نگاه سکولاریستی به دین و بیاعتبار دانستن آن از تأثیر در ساخت نظام اجتماعی از سوی دیگر، بشریت را دچار انحطاط کرده و دستکم انحطاط بشریت در مواردی مانند همجنسبازی بر اساس آن توجیه شده است.
برشی از مقاله حقوق بشر و چالشهای فرارو در آیینه فلسفه حقوق اسلامی- منبع: مجله معرفت شماره 82