با چهره گشاده
با چهره گشاده
با چهره گشاده
اگر میبینی که عابری با جبین پر آژنگ از مقابلت عبور میکند اگر میبینی که رهگذاری عجول بیآنکه که گره از سگرمهها باز کند یا هزار اخموتخم از کنارت میگذرد. اگر میبینی که اوقات تلخیها و ناسازگاریها، حال و مجال را بر فراغت بال تنگ گرفتهاند. اگر میبینی که هیچ لبی به تبسمی گشوده نمیشود، عجبی نیست، این مقتضای روزگار ماست که همگان در چهار موج محنت زندگی دستوپا میزنند و این از مزایای زندگی نکبتی است که ازدیاد ماشین و ازدحام نفوس برای ما به هدیه آوردهاند؛ اما در بحبوحه همین وانفسای استثنایی گاهی میبینم که قاهقاه خندیدن بلند کرده است و گاهی میبینم که مردی میانسال با جمعیتی از اهل و عیال از کناری میگذرد و تبسمی شیرین و دلپذیر بر گوشه لب دارد.
در چنین لحظاتی است که بیاختیار و بدون آنکه طرف را بشناسم عمیقاً و از ته دل خوشحال میشوم.
کسی که میخندد و کسی که در چهارسوی درهای بسته زندگی روی گشادهای دارد، بیآنکه خود متوجه باشد به دیگرانی که او را میبینند امید میرساند و نیرو میبخشد و قوت قلب میدهد.
من خود هرگاه با چنین صحنههای نشاطبخشی روبهرو میشوم، بیاختیار این بیت نغز صائب را با خود زمزمه میکنم که:
یکچشم پر خمار به از صد قدح شراب
یک چهره شکفته به از صد چمن گل است