انتقالی، آرزویی دور اما دست یافتنی

دسته: تجربه و خاطره
بدون دیدگاه
یکشنبه - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵


انتقالی، آرزویی دور اما دست یافتنی

خاطرات و تجربیات قضایی(2)

سید روح الله مصطفی نژاد موسویرئیس شعبه 102 کیفری دو دماوند

انتقالی، آرزویی دور اما دست یافتنی

 

 

خدمت در مناطق محروم لذت‌بخش است اما دوری از خانواده مخصوصاً برای عیال مربوطه و بچه‌ها و خصوصاً برای پدر و مادر و بستگان بسیار سخت است.

روزی که برای خواستگاری رفتم ابا زوجه محترم سؤال فرمودند محل خدمت شما کجا میشه؟ ما هم با زیرکی خاصی گفتیم همان‌قدر که احتمال دارد شمال باشه همان‌قدر احتمال داره سر از شهرهای جنوبی در بیاریم. ایشان که سرد و گرم کشیده بود و می‌دونست تو این‌جور جوابها هیچی نیست گفت اگه افتادین جنوب چند سال باید بمونید و من هم به سیاق قبل و تجربیات اندکم گفتم دو الی سه سال.

فکر می‌کنم ابا زوجه محترم پی سه سال را به تن مبارک مالیدند و گفتند که اشکالی ندارد و بی‌خبر از این‌که چه بر سر تنها دخترشان خواهد آمد بله را گفتند.

خداوند توفیق داد و ابلاغ سبز قضاوت نصیب ما شد. تنهایی عازم جنوب شدیم و سر از شهری در آوردم که آن روزها حتی فکر نمی‌کردیم اگر روزی کلاهمان آنجا بیافتد برای برداشتنش به پشت سر هم نگاهی بیندازیم. (همین‌جا بگویم که سالهای خدمت در جنوب کشور و دیدن مردمانی واقعاً خونگرم برای من لذت‌بخش بوده و هست.)

بعد از چند ماه دربه‌دری و اقامت در مهمان‌سرای دادگستری و گشنگی کشیدن و بیمار شدن از غذای نامرتب و استرسهای بدو کار و نداشتن پول و حتی حقوق بالاخره خانه‌ای نیم‌ساخته نصیب ما شد و کم‌کم تجهیز شد و خانواده هم به ما پیوستند. یادم می‌آید دو سال طول کشید تا قرضهایم را پرداخت کنم و از زیر صفر به صفر برسم.

یک‌سال به دو الی سه سال و چهار سال رسید و خبری از انتقالی نبود. کم‌کم که داشت موضوع بیخ پیدا می‌کرد مدیریت تغییر کرد و بادی وزیدن گرفت و از شهری نسبتاً آباد با ذوقی هر چه تمام‌تر به شهری رفتیم که حتی امکانات اولیه شهر قبلی را هم نداشت.

یادمه روزای اول که به شهر بدو خدمت رفتم همیشه می‌گفتم چرا این‌جا حتی یه ساختمان دو طبقه شیک ندارد تا برسد به پاساژ و بازار برای خرید و …

و در شهر جدید از این مواهب هم بی‌بهره بودیم؛ و یاد نعمتهای موجود در بازار سبزی شهر قبلی می‌افتادیم و اشکی از روی حسرت بر دیدگانمان جاری می‌شد. بگذریم.

چهار سال و اندی در شهر اولی و حدوداً ۵ سال در شهر دوم خدمت کردیم تا این‌که نمی‌دانم از دعای خیر چه‌کسی (که واقعاً نمی‌دانم از حب علی بود یا بغض معاویه) بادی وزیدن گرفت و انتقالی ما جور شد.

وقتی به دوستانم نگاه می‌کردم که یک‌سال و نیم زودتر از من آمده بودند و هنوز انتقالی آنها جور نشده بود بیش‌تر شرمنده می‌شدم تا خوشحال باشم.

با خود عهد کردم اگر روزی دستم به‌جایی بند شد حتماً برای انتقالی فکری بکنم که الحمدالله هنوز بند جایی نشد.

پیشنهادم برای انتقالی این بود و هست. انتقال اجباری بعد از سه سال با اختیار انتخاب شهر مقصد برای قاضی؛ یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که من نمی‌روم. باید برود مگر این‌که جایگزینی نباشد که می‌تواند حداکثر برای سه‌سال دیگر تمدید کند.

نیروی انتظامی در این خصوص مقررات بهتری دارد. اگر موعد انتقالی شما شد و نرفتی حقوقت را قطع می‌کنند و ارتقا هم نمی‌دهند.

باید فکری کرد. قضاتی را می‌شناسم که بیش از ۱۵ سال در استانی خدمت می‌کنند و از روز اول هم دنبال انتقالی بودند و هستند ولی هنوز موفق نشدند.

باید فکری کرد …

 


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۸
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *