امام علی (ع) و اصول قضاوت
امام علی (ع) و اصول قضاوت
سخن گفتن از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بسیار دشوار است و هیچکس چنانکه باید از عهده آن برنمیآید. انسان هر چه در سخن مبالغه کند باز نمیتواند به ابعاد این شخصیت عظیم دست یابد و او را چنانکه باید، بشناسد و همه فضایل و مناقبش را برشمارد؛ بنابراین، پژوهشگر هر که باشد چارهای ندارد مگر آنکه به یک بعد از ابعاد عظمت و شخصیت آن حضرت بپردازد و فروتنانه بر آستانه این عظمت بایستد و به پرتوهای محیرالعقولی از نور این وجود مقدس ربانی، نگاه افکند. ما نیز در این مجال، فقط به گوشهای از آثاری که از امام علی (ع) در باب اصول قضاوت و دادرسی بهجامانده است، اکتفا میکنیم، باشد که افقهایی را که او در برابر دستگاههای قضایی گشوده است دریابیم و شاخصههایی را که برای قضاوت ترسیم کرد و قواعدی را که در این زمینه بنا نهاد، بازشناسیم. به صریح روایات مستفیضه دو فریق و سیره تاریخی قطعی زمان پیامبر (ص) و صحابه، امام علی (ع) داناترین افراد امت و قویترین آنان در قضاوت بود.
در تاریخ دمشق از ابن عباس به نقل از پیامبر (ص) آمده است:
علی اقضی امتی بکتاب الله فمن احبنی فلیحبه فان العبد لاینال ولایتی الا بحب علی، (1) علی در قضاوت بر اساس کتاب خدا از همه امتم قویتر است. هر کس مرا دوست میدارد باید او را دوست بدارد، هیچ بندهای به ولایت من نمیرسد مگر با دوستی علی.
امام احمدبن حنبل در فضائل الصحابه به نقل از حمیدبن عبداللهبن یزید مدنی می نویسد:
نزد پیامبر، سخن از قضاوتی به میان آمد و از حکمی که علی در آن باره کرده بود، پیامبر در شگفت شد و فرمود:
الحمدالله الذی جعل فینا الحکمه اهل البیت، (2) سپاس خدای را که حکمت را در اهل بیت ما قرارداد.
در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید آمده است:
علی در مسجد نزد عمر نشسته بود و گروهی از مردم نیز بودند، چون علی برخاست، یکی از حاضران از او به بدی یادکرد و به او نسبت تکبر و خودبینی داد. عمر گفت: برازنده کسی چون اوست که خود را بزرگ بداند، به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود، عمود اسلام برافراشته نمیشد، او همچنان در قضاوت سرآمد امت است و نیز در سابقه و شرافت. (3)
در مناقب ابن شهرآشوب از ابن عباس نقلشده است:
عمربن خطاب به علی گفت: یا اباالحسن وقتی قضیهای از تو پرسیده میشود، زود حکم میکنی. امام دست خود را نشان داد و گفت: اینها چند تاست؟ عمر گفت: پنجتا. امام گفت: خیلی زود گفتی. عمر پاسخ داد: چیزی از من پنهان نبود. امام گفت: من نیز در چیزی که برمن پنهان نیست، زود حکم میکنم. (4)
امام علی (ع) درباره خود میگوید:
بعثنی رسولالله (ص) الی الیمن قاضیا، فقلت یا رسولالله (ص): ترسلنی و انا حدیث السن ولا علم لی بالقضاء؟ فقال: ان الله جل ثناؤه سیهدی قلبک و یثبت لسانک فاذا جلس بین یدیک الخصمان فلا تقضین حتی تسمع من ال آخر کما سمعت من الاول، فانه احری ان یتبین لک القضاء. قال الامام علی (ع): فمازلت قاضیا و ما شککت فی قضاء بعد، (5) پیامبر (ص) مرا برای قضاوت به یمن فرستاد، گفتم: یا رسولالله، آیا مرا میفرستی در حالی که من سن کمیدارد و از قضاوت آگاه نیستم. پیامبر فرمود: خداوند قلب تو را هدایت خواهد کرد و زبانت را استوار میدارد. هرگاه دو طرف در برابر تو نشستند، قضاوت مکن تا سخن هر دو را بشنوی، این برای روشن شدن قضاوت نزد تو
شایستهتر است.
امام علی (ع) میگوید:
از آن زمان هرگاه قاضی بودم، در هیچ قضاوتی هرگز دچار تردید نشدم.
باز آن حضرت دریکی از دهها روایتی که در این باب از او نقلشده میفرماید:
لوثنی لی الوساد لحکمت بین اهل التوراه بتوراتهم و بین اهل الانجیل بانجیلهم و اهل الزبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم حتی یزهوکل کتاب من هذه الکتب و یقول: یارب ان علیا قضی بین خلقک بقضائک، (6) اگر کرسی قضاوت برای من گذاشته شود، میان اهل تورات بر اساس توراتشان و میان اهل انجیل بر اساس انجیلشان و اهل زبور به زبورشان و اهل قرآن به قرآنشان داوری خواهم کرد آن چنانکه هر یک از این کتابها بگوید: پروردگارا، علی آنگونه که تو حکم کردی قضاوت کرد.
روایاتی که از آن حضرت در فقه قضا و اصول قضاوت نقلشده، بسیار بوده و خود ثروتی عظیم است. همچنین وقایع و مرافعاتی از مردم که بر آن حضرت عرضهشده و او میان آنان قضاوت کرده است چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از او و در زمان خلافت خود نیز مشهور و فراوان است و از معجزات آن حضرت به شمار میرود. ما را در این مقام نمیرسد جز آنکه به برخی از اصول کلی قضاوت که در آثار آن حضرت آمده است اشارهای داشته باشیم. این اصول کلی با جدیدترین نظریات حقوقی و قضایی معاصر هماورد است بلکه بر آنها برتری دارد.
امام در قضاوتهای خود، با دیگران مهربان و نرمخو بود، خود را با آنان برابر میدانست، یاریگر ناتوانان بود، اما در همین وقت نسبت به خود و خاندان و اطرافیان و فرماندارانش، سختگیر بود. این از مهمترین اصول عدالت قضایی است. از طرفی به فرماندار خود در مصر، محمدبن ابی بکر مینویسد:
واذا انت قضیت بین الناس فاخفض لهم جناحک ولین لهم جانبک و ابسط لهم وجهک و آس بینهم فی اللحظ و النظر حتی لایطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم (32)، هر گاه میان مردم به قضاوت می نشینی در برابر آنان فروتن و نرمخو باش، چهرهات را با ایشان گشاده دار و توجه و نگاهت به آنان یکسان باشد تا بزرگان در تمایل تو به خودشان طمع نورزند و ضعیفان از عدل تو بر خودشان ناامید نگردند.
و درجایی دیگر میفرماید: انصف الناس من نفسک (33)، خود را با مردم برابر بدانید.
و باز میفرماید:
الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه (34)، ذلیل نزد من عزیز است تا حق او را بگیرم و قوی نزد من ضعیف است تا حق دیگران را از او بازستانم.
از طرفی دیگر، با خودش و با کاتبش رفتاری سختگیرانه دارد. علی ابن ابی رافع، کاتب آن حضرت و خزانهدار بیتالمال میگوید:
از طرف علی بن ابیطالب،خزانهدار بیتالمال و کاتب او بودم، در بیتالمال گردن بند مرواریدی بود که از جنگ بصره بهدستآمده بود. دختر امیرالمؤمنین نزد من فرستاد که شنیدم در بیتالمال گردن بند مرواریدی هست که در اختیار توست، میخواهم برای آرایش عید قربان آن را عاریه بگیرم. من پیام فرستادم آیا آن را بهعنوان عاریه مضمونه میخواهی که بازگردانی؟ گفت: آری، عاریه مضمونه که پس از سه روز بازگردانم. گردن بند را به او دادم، امیرالمؤمنین گردن بند را نزد دخترش دید و آن را شناخت، به او گفت: این را از کجا آوردهای؟ دختر گفت: آن را از علی بن ابی رافع خزانهدار بیتالمال، عاریه گرفتم برای آرایش در روز عید، سپس آن را بازمیگردانم. امیرالمؤمنین مرا خواست، نزد او رفتم، گفت: ای پسر ابو رافع آیا به مسلمانان خیانت میکنی؟ گفتم: پناهبرخدا از خیانت به مسلمانان. گفت: چگونه گردن بندی که جزو بیتالمال مسلمانان است، بدون اذن من و رضایت آنان به دختر امیرالمؤمنین عاریه دادی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین: او دختر تو بود و آن را از من عاریه خواست، من نیز آن را بهعنوان عاریه مضمونه به او عاریه دادم که بازگرداند، من ضامن آن هستم و بر من است که آن را سالم بهجای خود برگردانم. فرمود: آن را همین امروز بهجای خود برگردان و اگر مثل این کار را تکرار کنی، تو را مجازات خواهم کرد. سپس فرمود: اگر دختر من این گردن بند را بهصورت عاریه مضمونه نگرفته بود، به خدا سوگند نخستین هاشمی میبود که دست او را به جرم سرقت قطع میکردم. این سخن امام به دخترش رسید، دختر امام به او گفت: یا امیرالمؤمنین، من دختر تو و پارهای از وجود تو هستم، چه کسی از من به پوشیدن این گردن بند سزاوارتر است؟ امیرالمؤمنین به او فرمود: ای دختر علی بن ابیطالب، خود را از حق دور مکن، آیا همه زنان مهاجران در این عید، با چنین گردن بندی آرایشکرده بودند؟ ابن ابی رافع میگوید: گردن بند را از دختر امیرالمؤمنین گرفتم و بهجای خود بازگرداندم
آنچه عرضه شد گوشهای از یادگارهای امیرالمؤمنین در عرصه قضاوت بود. سلام خدا بر تو ای صدای عدالت در زمین، ای فریاد مظلومان در برابر ظالمان، سلام خدا بر تو روزی که زاده شدی، روزی که در محرابت شهید عدل خود شدی، روزی که همراه پیامبر (ص) برانگیخته خواهی شد تا ترازوی عدالت در روز حساب باشی و اعمال بندگان با ولایت و محبت و راه تو، سنجیده شود. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
منبع: ماهنامه فقه اهلبیت فارسی، شماره 33, هاشمی شاهرودی، سید محمود – مأخذ: پایگاه اطلاعرسانی حوزه