آیا زن می تواند قاضی باشد؟

دسته: حقوق خصوصی
بدون دیدگاه
دوشنبه - ۲۱ فروردین ۱۳۹۶


آیا زن می تواند قاضی باشد؟

 آیا زن می تواند قاضی باشد؟

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ فِی وَصِیَّهِ النَّبِیِّ لِعَلِیٍّ ع یَا عَلِیُّ لَیْسَ عَلَى النِّسَاءِ جُمُعَهٌ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَا تَوَلِّی الْقَضَاءِ وَ لَا تُسْتَشَارُ یَا عَلِیُّ سُوءُ الْخُلُقِ شُؤْمٌ وَ طَاعَهُ الْمَرْأَهِ نَدَامَهٌ یَا عَلِیُّ إِنْ کَانَ الشُّؤْمُ فِی شَیْ‏ءٍ فَفِی لِسَانِ الْمَرْأَه

 

در وصیت پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) است که فرمودند:ای علی بر زنان نماز جمعه واجب نیست و زن ها نمی توانند متصدی قضاوت شوند و نباید زن ها طرف مشورت قرار گیرند … اطاعت و فرمانبرداری  از زنان باعث پشیمانی است…

در توضیح این روایت:

شاید کسی در دید اول نسبت به این روایات این طور برداشت کند که:

این  روایات  دلالت بر این میکند  که عدم  حضور  زن در جامعه بهتر است از  حضورش ودلالت  میکند براین که زن  حتی در امور  یک  جامعه کوچک  به نام خانواده  توانایی اینکه  بخواهد تدبیر امور را  بکند ندارد واینکه  اراده  الهی  تعلق  گرفته  که مرد قوّام  در امور  زندگی باشد و مسئولیت اداره  زندگی را به دوش بکشد تا  چه رسد  به  اداره یک جامعه بزرگ  که  بازهم رسول خدا  برای اداره  آن خلاف  مشاوره آنها  عمل  می نمودند والبته برای بیان  چنین حکم  خطیری  نیاز به  فرهنگ  سازی نداشتند وبلکه به خلاف آنچه  شما انرا  فرهنگ می نامید  گام بر داشتند    .

در این باره اکثر قریب به اتفاق علماءاهل تسنن قائل به معنای ظاهری این روایت(عدم صحت قضاوت زن و…)هستند و در بین علماءشیعه هم اختلاف نظر وجود دارد.

البته این دیدگاه از لحاظ اسلام اصلا قابل قبول نیست،در اثبات این مطلب باید هم به سند روایت پرداخت و هم به دلالت آن.

در سند روایت باید گفت که:

عده ای ازمحدثان و بزرگان دینی به طور مشروح و مستدل در این باره بحث نموده اند و این حدیث دارای ضعف سندی است و آنان برای حجیت این روایت به اجماع تمسک کرده اند که البته این اجماع هم فاقد حجیت و اعتبار است البته حدیثی دیگر هم در این زمینه داریم که دارای ضعف سندی نیست و آن این است که:

شیخ طوسی که قائل به مرد بودن قاضی است برای اثبات شرط مردبودن به این حدیث استناد می کند که((من فاته شیء فی صلاته فلیسبح فان التسبیح للرجال و التصفیق للنساء))ایشان چنین استدلال کرده اند که تفاوت نهادن در این حدیث میان توجه دادن مرد به نیاز خویش درطول نماز به وسیله تسبیح گفتن و توجه دادن زن به نیاز خویش به کمک دست زدن بر این دلالت می کنند که زن در حال نماز به هنگام نیاز هم نباید صدای خود را برای بیان خواسته خویش بلند کند ،چرا که ممکن است بیگانه ای صدای او را بشنود .اکنون که در نماز چنین است –آن طور که شیخ با این روایت می خواهد استدلال کند _منع از قضاوت که لازمه قضاوت بلند کردن صدا در میان طرف های نزاع است،به اولویت هم ثابت است .

در رد این استدلال علامه در تذکره پس از طرح این مسئله که برای زن جایز استدر حال نماز به وسیله کف زدن یا به وسیله قران خواندن دیگران را متوجه خواسته خود کند.پس استدلالی که شیخ صدوق به آن نموده اند دارای اشکال است و نمی توان به آن استناد نمود.

(البته قران خواندن به نیت ذکر خداوند باید باشد زیرا اگر قصد از خواندن قران در نماز تنها فهماندن منظور به دیگران باشد نماز آن شخص باطل خواهد بودو اینکه اگر مردبرای فهماندن منظور و نیاز خود در نماز دست بزند و زن تسبیح بگوید خللی بر نماز آنها وارد نمی شود.)

در حدیث دیگر داریم:

که حدیث نبوی در کتاب شریف (من لایحضره الفقیه) که رسول خدا به حضرت علی (ع) اندرز می دهد به چنین مقصودی نظر دارد،که می فرمایند:

(یا علی لیس علی النساءجمعه و لا جماعه ،ولا اذان و لا اقامه و لا عیاده مریض و لا اتباع جنازه و لا هروله فی الصفا و المروه و لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولی القضاءلا تستشار و لا تذبح الا عند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبرو لا تسمع الخطبه ولا تتولی التزویج بنفسها ولا تخرجمن بیت زوجهاالا باذنه فان خرجت بغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل)

روایت من لایحضره الفقیه تکلیف حضور در نماز جمعه و جماعت و تشییع جنازه و همانند آن را از دوش زن بر می دارد و در مقام نهی از حضور وی در جمعه و جماعت نیست.بلکه در حفظ حرمت زنان و پاک داشتن آنان از آلودگی آن اندازه مبالغه دارد که حتی تکلیف در نماز جمعه و جماعت و مانند این ها راهم از دوش و مسئولیت زنان برداشته است.

و این اخبار تا ان اندازه در مساله حفظ حرمت زن و کرامت و پاکی او مبالغه دارد که مصلحت نزدیک را در برابر مفسده ای که احتمالش وجود دارد فدا می کند .این کرامت از انجا سر چشمه می گیرد که آنان ،زنان مومن و مسامان هستند.

و این گونه روایات در صدد توجه دادن زنان به جایگاه بلند و مرتبه والای آنان در آئین الهی واست و اینکه زنان مسلمان در مرتبه ای هستند که هیچ زن نامسلمانی از آن برخوردار نیستو حتی بیان شده که زن نامسلمان را اساسا حرمتی نیست و حتی نگاه به مو و سر انان اشکالی ندارد.

تمامی این احکام در بیدار کردن زن مسلمان و توجه او به کرامت خدادای است و اینکه ضمانت و تعهدات کافی از سوی زن نسبت به پاکی و پاکدامنی و دوری از آلودگی ها است .زن باید در همه حالجنبه احتیاط را رعایت کند و از همه زمینه ها و عوامل تحریک کننده و از میان ببرد.

از دیدگاه اسلام زن و مرد از یک درجه و ارزش برخوردار هستند و ان کس بالاتر است که با تقوا تر باشد.آیات فراوانی داریم که به این حقیقت اشاره دارند، مانند:

1-(ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه)

2-(و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه)

3-(ومن عمل صالحا من ذکر او انثی و هم مومن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجر هم باحسن ماکانوا یعملون)

4-و…

حضرت زهرا (س) در دفاع از فدک ،مقنه بر سر کرد و جلباب بر تن پوشید و با صلابت سراغ ابوبکر رفت و با استدلال های محکم و کوبنده او را محکوم نمود،اگر آنچه حضرت زهرا –سلام الله علیها-انجام دادند جایز نبود

باید ابوبکر و اطرافیان به او اعتراض می کردند.اما می بینید که انان مداخله زنان را در امر سیاست و جدال و مناظره با زمامداران را کاری ناپسند نشمردند.

آیت الله جوادی آملی،در کتاب زن در اسلام خود می فرماید:

(بنابراین اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسیده وداراى ملکه عدالت‏بود و شرایط دیگرى که در قضا و اوصاف قاضى معتبر است واجد بود و خواست تصدى قضاى زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده دارد، متعهد شود از نظر بزرگانى چون مقدس اردبیلى مانعى ندارد، بلى اگر کسى اجماع قطعى بر منع را (که احتمال استناد به برخى از روایات ضعیف یا وجوه اعتبارى قابل خدشه در آن راه نیابد) احراز کند، در این حال تصدى مزبور ممنوع مى‏باشد چه این که اگر از تصدى زن محذور اجتماعى یا مفسده اخلاقى لازم مى‏آید، تصدى آن جایز نخواهد بود)

 

منابع:

1-  مقاله شایستگی زن برای عهده دار شدن قضاوت،محمد مهدی گیلانی.

2-کتاب زن در آینه جلال و جمال ،نوشته آیه الله جوادی آملی ،ص 348.


نوشته شده توسط:صادق کاخکی - 11476 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: ۳۵
برچسب ها:
دیدگاه ها

تصویر امنیتی را وارد کنید *